تسنیم

مطالب قرآنی: مقالات-حدیث-گزارش-درباره قرآن-پند بزرگان-کتابشناسی-علوم قرآنی-حفظ قرآن-شان نزول-پرسش و پاسخ-آیامیدانید-دین و زندگی

تسنیم

مطالب قرآنی: مقالات-حدیث-گزارش-درباره قرآن-پند بزرگان-کتابشناسی-علوم قرآنی-حفظ قرآن-شان نزول-پرسش و پاسخ-آیامیدانید-دین و زندگی

تماس با ما

 

شما کاربر گرامی می توانید جهت تماس با ما از موارد زیر استفاده کنید:

ایمیل: quran1426@gmail.com

سایت: http://www.quran14.ir

ما همیشه منتظر پیام های شما هستیم.

با تشکر / رسول کریمی / خبرنگار افتخاری خبرگزاری قرآنی ایران / مدیریت وبلاگ

حضور قلب در نماز

 

گفته‌اند که وقتی می‌خواهی خدا با تو سخن بگوید قرآن بخوان و وقتی می‌خواهی تو با خدا سخن بگویی نماز بخوان. نظر قرآن، کلام خدا، راجع به نماز چیست ؟ خدا دوست دارد بنده‌اش چگونه با او سخن بگوید ؟

ابتدا ببینیم حضور قلب در نماز چیست ؟ به زبان ساده می‌گویم: وقتی می‌خواهیم با کسی صحبت کنیم یا به سخن کسی گوش دهیم، اگر حواسمان جمع نباشد چه اتفاقی می‌افتد؟ طرف دوم ناراحت می‌شود و می‌گوید مثل این که برای من و رابطه با من ارزشی قائل نیستی.

با دوست، پدر، مادر، استاد و هرکه می‌خواهی صحبت کنی اگر توجه نداشته باشی، چنین نتیجه‌ای می‌گیرد. حال هنگامی که با معبود و پروردگار و خالق و رزاق خود سخن می‌گویی اگر توجه نداشته باشی، چه انتظار داری ؟



اول : علاقه و دوستی دنیا که عبارت است از دوستی غیر خدا. همین دوستی دنیاست که در وقت نماز ما را به تک تک چیزهایی که به آن‌ها دلبستگی داریم متوجه می‌کند و از توجه به معبود باز می‌دارد .

نمازی که ما می‌خوانیم با نمازی که منظور قرآن است تفاوت دارد و آن تفاوت عبارت است از حضور قلب در نماز . همان دوستی دنیا که باعث می‌شود حضور قلب در نماز نداشته باشیم . باعث انواع گناهان می‌شود . به همین علت در نماز توجه به امور دنیا و کارهای روزمره داریم .

در اینجا توضیح یک مطلب را لازم می‌دانم که معنی جلوگیری از دلبستگی به امور دنیا این نیست که انسان هیچ بهره‌ای از دنیا نداشته باشد بلکه منظور این است که استفاده داشته باشد، ولی دل به آن نبندد و برایش قید و بند نشود؛ زیرا در صورتی که بند شد، مانع پرواز اوست. دنیا مزرعه آخرت است، اگر دلبستگی غیر خدایی در آن نباشد. زندگی معصومین (ع) ما بهترین الگو و نمونه در این زمینه است. با مردم و در میان مردم بودند و هنگام نماز، عاشقانه با خدا خلوت می‌کردند .

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

دوم : علت دوم که انسان را از داشتن حضور قلب در نماز باز می‌دارد عبارت است از پرواز خیال که مرتبط با حب دنیاست. خوب است گوشه‌ای از کتاب بی‌نظیر «سرالصلاه» امام خمینی (ره) این عارف عاشق حقیقی خدا را با هم بخوانیم : « خیال قوه‌ای است بسیار غدار که پی در پی از شاخه‌ای به شاخه‌ای آویزد و از کنگره‌ای به کنگره‌ای پرواز کند و این مربوط به حب دنیا و توجه به امور دنیوی و مال و منال دنیوی نیست بلکه فرار بودن خیال خود، مصیبتی است که تارک دنیا نیز به آن مبتلا است. »

وقتی که هنگام نماز احتیاج به ارتباط با حق تعالی داشته باشیم، مگر ممکن است که حضور قلب نداشته باشیم و عمده کار این است که احساس نیاز در ما پیدا شود .

ترا از کنگره عرش می‌زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاده است

عزیزی می‌گفت: نماز آیینه اعمال روزانه من و توست. می‌خواهی ببینی در طول روز چقدر یاد خدابوده‌ای و جهت و رنگ کارهایت خدایی بوده، به نمازت نگاه کن هرچقدر حضور قلب داشتی همان قدر اعمال روزانه‌ات خدایی بوده و متقابل آن هرچقدر که می‌خواهی کارهایت خالص شود، به فکر اصلاح نمازت باش .

دوستان را به خاطر تشکر از خدا هم شده تا 5 دقیقه حواسمان فقط جمع صحبت با او باشد، به خاطر تشکر از انبوه نعمت‌های آشکار و پنهانی که به ما داده، دل و زبانمان یکی شود و چه نعمتی بالاتر از اجازه حرف زدن با او در نماز !

خدا از مهم‌ترین صفات مؤمن را خضوع در نماز می‌داند. چگونه محب خدا و مدعی ایمان به او می‌تواند سراسر نمازش به فکر همه موضوعات و تخیلات باشد و لحظه‌ای به خدا متوجه نباشد ؟

باور کنید با تلاش و توکل، ما هم می‌توانیم لذت‌ها و بهره‌‌های شیرین بندگان خوب خدا را در نماز ببریم . تا 5 دقیقه برای خدا .

کسالت در نماز نیز از صفات دورویان و دوچهرگان معرفی شده است، یعنی فرد، ظاهراً با خدا حرف می‌زند و در دلش اثری از نیست .

( منافقان می‌خواهند خدا را فریب دهند در حالی که او آن‌ها را فریب می‌دهد؛ و هنگامی که به نماز برمی‌خیزند با کسالت بر می‌خیزند و در برابر مردم ریا می‌کنند و خدا را جز اندکی یاد نمی‌نمایند. )

چرا موقع عبادت احساس خستگی و چرت به ما دست می‌دهد؟ چرا با دوستان و رفقای خود ساعت‌ها به حرف و بحث می‌نشینیم و حرف زدن با خدا این قدر کسالت آور شده است ؟

چرا حال مناجات و نماز ما یک دهد گفت و گو با همسر و دوست ما نیست ؟ چرا ؟

 

منبع: http://noor-hb.blogfa.com/post-27.aspx

 

اطلاع رسانی

 

مطالب بخش عدالت در قرآن به پایان رسید.

مطالب جدیدی ارائه خواهد شد.

عدالت در قرآن ( قسمت ۲۵ )

 

سوره آل عمران آیه 18

شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ 

ترجمه فارسی

 الله حکم کرد و فرشتگان و دانشمندان نیز که هیچ خدایی بر پای دارنده عدل جز او نیست خدایی جز او نیست که پیروزمند و حکیم است

ترجمه انگلیسی

Allah bears witness that there is no god but He, and (so do) the angels and those possessed of knowledge, maintaining His creation with justice; there is no god but He, the Mighty, the Wise.

تفسیر آیه

شهد الله انه لا اله الا هو ، و الملائکه ، و اولوا العلم قائما بالقسط کلمه شهادت در اصل به معنای معاینه یعنی به چشم خود دیدن ، و یا به گوش خود شنیدن ، و یا با سایر حواس خود حس کردن بوده است ، ولی در ادای شهادت نیز استعمال شده ، مثلا درباره کسی که در محضر قاضی می گوید ( من دیدم که فلانی آن دیگری را زد ، و یا شنیدم که چنین گفت ، و امثال اینها ) می گویند در محضر قاضی شهادت داد ، و به تدریج در اثر کثرت استعمال در هر دو معنا ، مشترک در هر دو معنا شد ، به طوری که اگر قرینه ای در کلام نباشد ، شنونده از گوینده می پرسد : منظورت از شهادت ، تحمل آن است ، و یا ادای آن ، و این بدان عنایت است که هر دو یک غرض را ایفا می کنند ، چون آن کسی که شهادت را تحمل می کند ، برای ادا تحمل می کند. ساده تر بگویم : اگر دیده ها و شنیده های خود را حفظ می کند ، برای این حفظ می کند که حق و واقع در اثر نزاع ، یا اعمال قدرت ، و یا فراموشی و یا در خفا واقع شدن واقعه ، دچار بطلان نگردد ، پس به این عنایت ، تحمل شهادت و ادای آن هر دو شهادت است ، یعنی هر دو حق را حفظ و اقامه می کنند ، و قسط و عدالت را به پا می دارند. و از آنجائی که آیات قبل ، یعنی از جمله : ان الذین کفروا لن تغنی عنهم ... تا جمله : و المستغفرین بالاسحار در مقام بیان این نکته بود که خدای سبحان شریک در عبادت ندارد ، و چیزی از او بی نیاز نیست ، و آنچه را که انسانها بی نیاز کننده از خدایش می پندارند ، و به همین خیال باطل به آن اعتماد می کنند ، چیزی به جز گول زنک ، و وسیله زندگی دنیا ، و وسیله به دست آوردن مایه زندگی آخرت نیست ، و به جز از راه تقوا نمی توان زندگی دنیا را مایه حیات آخرت کرد ، به عبارت دیگر می فرمود : این نعمتهائی که انسان تمایل به آن دارد و مشترک میان مومن و کافر است ، در آخرت مختص به مومن است ، لذا در آیه مورد بحث اقامه شهادت کرد بر اینکه آنچه در این آیات فرموده همه حق است ، و نباید در آن تردید کرد. و با اینکه شاهد خود خدای عز اسمه است ، شهادت داد بر اینکه او معبودی است که جز او معبودی نیست ، و چون به غیر او معبودی نیست ، پس احدی نیست که جای او را بگیرد ، و خلق را از او بی نیاز کند ، نه مال ، نه فرزند ، و نه هیچ یک ، از زینتهای دیگر دنیا ، و نه هیچ سببی از اسباب ، برای اینکه اگر یکی از این نامبردگان چنین خاصیتی داشته باشد ، و بتواند ما را از خدا بی نیاز سازد ، قهرا در مقابل خدای تعالی معبود دیگری خواهد بود ، و یا اگر خود ، معبودی نباشد قطعا به معبود دیگری تکیه خواهد داشت ، و آیه شریفه با جمله : لا اله الا هو این معنا را نفی کرد. خدای تعالی در حالی این شهادت را می دهد که در فعلش قائم به قسط ، و در خلقش حاکم به عدل است ، چون امر عالم را از راه خلقت اسباب قبل از مسببات و برقرار کردن روابط بین این دو سلسله تدبیر کرده ، و همه را در راه بازگشت به سوی خودش قرار داده ، تا با تلاش و تکامل و پشت سر هم به سویش برگردند و در مسیر این هدف نعمتهائی قرار داده ، تا انسان هم در مسیرش ، و هم در هدفش یعنی در دنیایش و هم در آخرتش از آن نعمتها استفاده کند ، البته در دنیا برای آخرتش استفاده کند ، نه اینکه در دنیا بر آنها رکون و اعتماد نموده ، بر سر آن نعمتها از سیر باز ایستد ، پس خدائی به این معنا شهادت می دهد که خود شاهدی عادل است . یکی از لطائف این آیه آن است که ، عدالت خدا بر عدالت او و بر یگانگیش در الوهیت ، شهادت می دهد و معنایش این است که عدالت او خودش بنفسه ثابت است ، و وحدانیت او را هم اثبات می کند. توضیح اینکه : ما انسانها اگر عدالت را در شاهد ، معتبر می دانیم برای این است که شاهد همواره ملازم بر صراط مستقیم و صراط فطرت باشد ، به دو سوی انحرافی افراط و تفریط منحرف نشود ، و فعل خود را که همان شهادت است در غیر موضع به کار نبرد ، و در نتیجه شهادتش خالی از دروغ و زور باشد ، پس ملازم صدق بودن ، و بر طبق فطرت راه پیمودن باعث عدالت آدمی می شود ، پس خود نظام حاکم بر عالم و نظامی که در بین اجزای عالم است ، و همه فعل خدایند ، محض عدالت است . تکرار می کنیم وقتی رفتار ما بر طبق نظام فطرت ، ما را عادل می کند ، خود نظام که همان فعل خدا است عین عدالت است ، و اگر احیانا به حوادثی بر می خوریم که خوش آیند ما نیست ، و یا بر خلاف میل و طمع ما است ، و به دنبالش اعتراض سر داده ، در مورد آن حادثه مناقشه می کنیم ، حقیقتش این است که ما در اعتراض و مناقشه خود چیزهایی می گوئیم که از عقل ما تراوش می کند ، و یا غرائز ما متمایل به آن است ، و معلوم است که حکم عقل ما ، و تمایل غرائز ما نیز از نظام عالم گرفته شده ، ولی وقتی به بحث می پردازیم ، و به سبب حادثه پی می بریم ، شبهه ما زائل می شود ، و اگر نتوانیم به سبب حادثه پی ببریم ، حداقل به جهل خود پی می بریم ، پس آنچه در دست ما است جهل به سبب است ، نه علم به نبود سبب ، پس نظام جهان هستی ( که عین فعل خدای سبحان است ) ، عین عدالت است ( دقت فرمائید ). و اگر در این میان معبودی باشد که جای خدا را پر کند ، و ما را در موردی از خدا بی نیاز سازد ، قطعا نظام عالم نمی توانست عادل به طور مطلق باشد ، بلکه نظام هر اله بالنسبه به خودش ، و در دایره قضا و علمش عادل بود. و کوتاه سخن اینکه خدای سبحان که شاهدی است عادل ، شهادت می دهد بر اینکه معبودی جز او نیست ، این شهادت را همانطور که گفتیم با فعل خودش که همان نظام عالم است ادا می کند ، و به طوری که از ظاهر آیه مورد بحث بر می آید با قول خودش هم ادا کرده ، و فرموده : شهد الله انه لا اله الا هو. پس آیه مورد بحث در مشتمل بودنش بر ، شهادت خدا بر یکتائی خود ، نظیر آیه شریفه زیر است ، که می فرماید : لکن الله یشهد بما انزل الیک ، انزله بعلمه ، و الملائکه یشهدون ، و کفی بالله شهیدا.و اما اینکه در آیه مورد بحث فرموده : ملائکه هم شهادت می دهند بر اینکه معبودی جز خدا نیست ، توجیهش این است که خدای تعالی در آیات مکی که قبل از این آیات نازل شده ، خبر داده به اینکه فرشتگان ، بندگان محترم خدایند ، و او را در آنچه دستور می دهد نافرمانی نمی کنند ، و هر چه می کنند به امر او است او را تسبیح نموده و در تسبیح خود شهادت می دهند به اینکه معبودی جز او نیست.

 

منبع: http://qurankarim.blogfa.com/cat-26.aspx

 

عدالت در قرآن ( قسمت ۲۴ )

 

سوره آل عمران آیه  21 

 إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الِّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ

ترجمه فارسی

کسانی را که به آیات خدا ایمان نمی آورند ، و پیامبران را به ناحق می کشند و مردمی را که از روی عدل فرمان می دهند می کشند ، به عذابی دردآور بشارت ده

ترجمه انگلیسی

.Surely (as for) those who disbelieve in the communications of Allah and slay the prophets unjustly and slay those among men who enjoin justice, announce to them a painful chastisement.

تفسیر آیه

 ان الذین یکفرون بایات الله ... کلام در این آیه هر چند سیاقی جدید و ابتدائی دارد و لیکن در عین حال خالی از اشاره ، و بلکه خالی از بیان تهدید آخر آیه قبلی نیست ، چون مضمونش با وضع اهل کتاب و مخصوصا یهودیان منطبق است . دو جمله یکفرون ، و یقتلون استمرار را می رساند و دلالت دارد بر اینکه کفر به آیات خدا آنهم کفر بعد از بیان و به انگیزه بغی و نیز کشتن انبیا که معلوم است کشتنی است بدون حق و همچنین کشتن آنهائی که به سوی عدل و قسط دعوت نموده ، از ظلم نهی می کنند عادت همیشگی ایشان است همچنان که تاریخ زندگی یهود از بدو پیدایش سرشار از این جنایات است می بینیم که گروه بسیاری از انبیا و عابدان بنی اسرائیل که ایشان را امر به معروف و نهی از منکر می کردند به دست خود آنان کشته شدند و همچنین نصارا که آنها هم کم و بیش این راه را رفتند. و جمله : فبشرهم بعذاب الیم تصریح به شمول غضب الهی و تهدید به نزول عذاب است ، و منظور از آن تنها عذاب آخرت نیست ، به دلیل اینکه دنبالش می فرماید : اولئک الذین حبطت اعمالهم فی الدنیا و الاخره ... پس در آیه مورد بحث ، هم به عذاب آخرت تهدید شده اند و هم به عذاب دنیا ، عذاب آخرتشان عذاب آتش ، و دنیائیشان کشته شدن و آواره گشتن و از بین رفتن اموال و جانهایشان بود ، و نیز عذاب دیگرشان این بود که خدا دشمنی را در بین آنان تا روز قیامت قرار داد ، که خدای تعالی در کتاب عزیزش همه اینها را ذکر کرده . و اینکه فرمود : اولئک الذین حبطت اعمالهم فی الدنیا و الاخره ، و ما لهم من ناصرین دو نکته را افاده می کند : اول اینکه : اگر انسان کسی را به جرم اینکه امر به معروف و نهی از منکر می کند به قتل برساند اعمال نیکش همه حبط و بی اجر می شود. دوم اینکه : در روز قیامت مشمول شفاعت نمی گردد. الم تر الی الذین اوتوا نصیبا من الکتاب ... این آیه شریفه می خواهد بفرماید : اهل کتاب از بغی و ایجاد اختلاف در دین دست بر نمی دارند ، برای اینکه هر وقت به ایشان پیشنهاد می شود که تسلیم حکم کتاب خدا شوند ، پشت می کنند و زیر بار نمی روند و این نیست مگر به خاطر اینکه به این گفتار خود مغرور شده اند ، که می گفتند : لن تمسنا النار ، و خلاصه به چیزی مغرور شدند که هیچ سندی بر آن ندارند ، و آنرا به خدا افترا می بندند. و مراد از کسانی که نصیبی از کتاب دارند همان اهل کتابند ، و اگر نفرمود : الذین اوتوا الکتاب ... و به جای آن فرمود : اوتوا نصیبا من الکتاب ، برای این بود که بفهماند آن مقدار اطلاعی که از کتاب دارند همه معارف کتاب نیست . بلکه مقداری از آن است و یقتلون الذین یامرون بالقسط من الناس ، آنگاه فرمود : ای ابا عبیده ! بنی اسرائیل در یک ساعت چهل و سه پیامبر را کشتند ، عابدان بنی اسرائیل که این را دیدند صد و دوازده نفر از آنان قیام نموده ، کشندگان انبیا را امر به معروف و نهی از منکر کردند ، و بنی اسرائیل همه آنانرا تا آخر روز به قتل رساندند ، و آیه نامبرده راجع به این واقعه است . مولف : این معنا در الدر المنثور هم از ابن جریر ، و ابن ابی حاتم از ابی عبیده ، روایت شده است  و در الدر المنثور که ابن اسحاق ، و ابن جریر ، و ابن منذر ، و ابن ابی حاتم ، از ابن عباس روایت کرده اند که گفت : روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) در بیت المدراس  بر جماعتی از یهود درآمد ، و ایشان را به سوی خدا دعوت فرمود : نعمان بن عمرو ، و حرث بن زید ، پرسیدند ای محمد تو چه دینی داری ؟ فرمود ملت و کیش ابراهیم ، که دین او دین من است ، گفتند ابراهیم هم که یهودی بود ، فرمود : تورات خود شما بین ما و شما حاکم باشد ، تورات را بیاورید و ببینید آیا ابراهیم را یهودی می داند ؟ یهودیان از آوردن تورات امتناع ورزیدند ، در اینجا بود که آیه شریفه : الم تر الی الذین اوتوا نصیبا من الکتاب ، یدعون الی کتاب الله ، لیحکم بینهم ... و غرهم فی دینهم ما کانوا یفترون نازل گردید مولف : بعضی از محدثین روایت کرده اند که آیه نامبرده در داستان رجم نازل شده که ان شاء الله ذکر این داستان در تفسیر آیه : یا اهل الکتاب قد جائکم رسولنا یبین لکم کثیرا مما کنتم تخفون من الکتاب خواهد آمد ، و هر دو روایت خبر واحدند ، که قوت و اعتباری را که باید داشته باشند ، ندارند.

 

منبع: http://qurankarim.blogfa.com/cat-25.aspx

 

عدالت در قرآن ( قسمت ۲۳ )

 

سوره نساء آیه  127 

 وَیَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّسَاء قُلِ اللّهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ وَمَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ فِی یَتَامَى النِّسَاء الَّلاتِی لاَ تُؤْتُونَهُنَّ مَا کُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ أَن تَنکِحُوهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الْوِلْدَانِ وَأَن تَقُومُواْ لِلْیَتَامَى بِالْقِسْطِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِهِ عَلِیمًا

ترجمه فارسی

از تو در باره زنان فتوی می خواهند ، بگو : خدا در باره آنان به آنچه دراین کتاب بر شما خوانده می شود ، فتوی داده است این فتوی در باب آنها و زنان پدر مرده ای است که حق مقررشان را نمی پردازید و می خواهید ایشان را به نکاح خود در آورید و نیز در باب کودکان ناتوان است و بایدکه در باره یتیمان به عدالت رفتار کنید ، و هر کار نیکی که انجام می دهید خدا به آن آگاه است

ترجمه انگلیسی

And they ask you a decision about women. Say Allah makes known to you His decision concerning them, and that which is recited to you in the Book concerning female orphans whom you do not give what is appointed for them while you desire to marry them, and concerning the weak among children, and that you should deal towards orphans with equity; and whatever good you do, Allah surely knows it.

 تفسیر آیه

در تفسیر در المنثور است که ابن جریر و ابن منذر از سعید بن جبیر روایت کرده اند که گفت : در جاهلیت رسم بر این بود که از بازماندگان میت کسی ارث نمی برد مگر مردی که به حد بلوغ رسیده باشد و بتواند مال میت را سرپرستی نموده ، در آن عمل کند ( بطوری که از بهره آن ، عائله میت اداره شود ) و اما اطفال و همسر میت هیچ ارثی نمی بردند، این رسم در اسلام هم ادامه یافت تا آنکه آیات سوره نساء که مربوط به مواریث است نازل شد و این بر مردم گران آمد، گفتند: آخر بچه صغیر که نمی تواند و نمی داند در مال دخل و تصرفی کند چرا ارث ببرد و همسر میت نیز همینطور، آیا اینها که هیچ کاری از آنان ساخته نیست با مردی که همه امور اموال میت را اداره می کند فرق ندارند؟ و در این انتظار بودند که حادثه ای آسمانی رخ دهد یعنی آیهای دیگر نازل شود و حکم مزبور را نسخ کند ولی وقتی دیدند خبری نشد با خود گفتند: اگر این قانون بماند چاره چیست ؟ چاره ای جز این نیست که آن را بپذیریم ، آنگاه گفتند: خوب است از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) بپرسیم ، در پاسخشان آیه زیر نازل شد: و یستفتونک فی النساء قل الله یفتیکم فیهن و ما یتلی علیکم فی الکتاب یعنی در اول همین سوره فی یتامی النساء اللاتی لا توتونهن ما کتب لهن و ترغبون ان تنکحوهن ( تا آخر حدیث ). و در همان کتاب آمده که : عبد بن حمید و ابن جریر از ابراهیم روایت کرده اند که در ذیل آیه مورد بحث گفته است : اگر وارث میت دختری زشت صورت بود هیچ چیزی از میراث را به او نمی دادند و حتی از ازدواج کردنش جلو گیری می نمودند تا بمیرد و اموالش را ارث ببرند و به همین جهت بود که خدای تعالی این آیه را نازل کرد مولف : این معانی به طرق بسیاری دیگر نقل شده ، هم از طرق شیعه و هم از طرق اهل سنت که بعضی از آن روایات در اوائل سوره گذشت . و در مجمع در ذیل آیه : لا توتونهن ما کتب لهن جمله را معنا کرده به ما کتب لهن من المیراث یعنی آنچه از میراث که خداوند برای آنان نوشته است آنگاه فرموده : این تفسیر از امام ابی جعفر (علیه السلام ) روایت شده  و در تفسیر قمی در ذیل آیه : و ان امراه خافت من بعلها نشوزا... گفته : این آیه درباره دختر محمد بن مسلمه نازل شد که او همسر رافع بن خدیج بود و داشت پا به سن می گذاشت ، و رافع بن خدیج زن جوانی سر او گرفت و اتفاقا در نظر او از دختر محمد بن مسلمه زیباتر هم بود ، لا جرم دختر محمد بن مسلمه به همسرش رافع گفت : من هیچ شکی ندارم که تو از من دلسرد و رویگردان شده ای و همسر جوانت را بر من ترجیح می دهی ، آیا جز این است ؟ رافع گفت : همینطور است و علتش این است که او جوانتر و در نظر من زیباتر از تو است ، حال اگر مایل باشی قرار می گذاریم که من دو روز و یا سه روز سهم او باشم و یک روز سهم تو، دختر محمد بن مسلمه حاضر به این تقسیم نشد، رافع به ناچار او را طلاق داد و بعدها یک بار دیگر او را طلاق گفت ، برای نوبت سوم که می خواست او را به خانه برگرداند دختر قبول نکرد و گفت : به شرطی بار دیگر همسرت می شوم که سهم مرا به کسی ندهی و خلاصه به فرموده آیه شریفه که می فرماید: و احضرت الانفس الشح ، شح و بخل او گل کرد تا آنجا که رافع او را راضی کرد و طبق دلخواه او مصالحه کرد و خدای تعالی در این خصوص فرمود: و لا جناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحا و الصلح خیر. بعد از آنکه آن زن راضی شد و در خانه شوهر قرار گرفت ، رافع نتوانست بین او و همسر جدید و جوانش به عدالت رفتار کند، اینجا بود که آیه : و لن تستطیعوا ان تعدلوا بین النساء و لو حرصتم ، فلا تمیلوا کل المیل فتذروها کالمعلقه و بطور خلاصه فرمود: عدالت بطور حقیقی واجب نیست ، چون مقدور شما نیست ، هر قدر هم که در رعایت آن حرص بورزید بلکه این مقدار واجب است که حقوق همسری هر دو را اداء کنید و چنان نباشد که یکی را بلا تکلیف و پا در هوا بگذارید که نه بیوه باشد و نه شوهر دار و این سنت در همه مواردی که مشابه مورد آیه باشد جاری است ، اگر زن خواست به همسری خود ادامه دهد و بر آنچه شوهرش با او مصالحه کرد رضایت داد، نه اشکالی متوجه شوهرش می شود و نه متوجه او، و اگر نخواست به آن کیفیت به همسری خود ادامه دهد شوهرش طلاقش می دهد و یا بین او و همسر دیگرش مساوات برقرار می کند، غیر از انتخاب یکی از این دو راه ، راه دیگری ندارد.

 

منبع: http://qurankarim.blogfa.com/cat-24.aspx