تسنیم

مطالب قرآنی: مقالات-حدیث-گزارش-درباره قرآن-پند بزرگان-کتابشناسی-علوم قرآنی-حفظ قرآن-شان نزول-پرسش و پاسخ-آیامیدانید-دین و زندگی

تسنیم

مطالب قرآنی: مقالات-حدیث-گزارش-درباره قرآن-پند بزرگان-کتابشناسی-علوم قرآنی-حفظ قرآن-شان نزول-پرسش و پاسخ-آیامیدانید-دین و زندگی

عدالت در قرآن ( قسمت۱۹ )

 

سوره شورى آیه  15

 فَلِذَلِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن کِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّکُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ لَا حُجَّةَ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ 

ترجمه فارسی

 برای آن دعوت کن و چنان که فرمان یافته ای پایداری ورز و از پی خواهشهایشان مرو و بگو : به کتابی که خدا نازل کرده است ایمان دارم و به من فرمان داده اند که در میان شما به عدالت رفتار کنم خدای یکتا پروردگار ماو پروردگار شماست اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن شما میان ماو شما هیچ محاجه ای نیست خدا ما را در یک جا گرد می آورد و سرانجام به سوی اوست

ترجمه انگلیسی

To this then go on inviting, and go on steadfastly on the right way as you are commanded, and do not follow their low desires, and say: I believe in what Allah has revealed of the Book, and I am commanded to do justice between you: Allah is our Lord and your Lord; we shall have our deeds and you shall have your deeds; no plea need there be (now) between us and you: Allah will gather us together, and to Him is the return.

 تفسیر آیه

و امرت لاعدل بینکم - بعضی از مفسرین گفته اند: لام در جمله لاعدل لام زائد است که تنها خاصیت تاکید را دارد، نظیر لام در لنسلم در جمله و امرنا لنسلم لرب العالمین / و معنای جمله مورد بحث این است که : و من مامور شده ام بین شما عدالت بر قرار کنم ، یعنی همه را به یک چشم ببینم ، قوی را بر ضعیف و غنی را بر فقیر و کبیر را بر صغیر مقدم ندارم ، و سفید را بر سیاه و عرب را بر غیر عرب و هاشمی را و یا قریشی را بر غیر آنان برتری ندهم / پس در حقیقت دعوت متوجه به عموم مردم است و مردم همگی در برابر آن مساویند/ پس جمله امنت بما انزل الله من کتاب مساوی دانستن همه کتابهای نازله است از حیث اینکه باید همه ایمان آورند/ و جمله و امرت لاعدل بینکم مساوی دانستن همه مردم است از حیث اینکه همه را باید دعوت کرد، تا متوجه شرعی که نازل شده بشوند/ بعضی دیگر او مفسرین گفته اند: لام در جمله لاعدل بینکم لام تعلیل است و معنای آن این است : این که من مامور شده ام بدانچه مامور شده ام بدین جهت بوده که بین شما عدالت بر قرار کنم / و نیز درباره عدالت بعضی گفته اند: مراد از آن ، عدالت در داوری است / بعضی دیگر گفته اند: عدالت در حکم است / و بعضی دیگر معنای دیگری کرده اند، لیکن همه این معانی از سیاق آیه به دور است ، و سیاق با آن نمی سازد.

 

منبع: http://qurankarim.blogfa.com/cat-20.aspx

 

عدالت در قرآن ( قسمت۱۸ )

 

سوره الانفطار آیه 7 

 الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ 

ترجمه فارسی

 آن که تو را بیافرید و اعضایت تمام کرد و اعتدالت بخشید

ترجمه انگلیسی

.Who created you, then made you complete, then made you symmetrical?

 تفسیر آیه

الذی خلقک فسویک فعدلک - این جمله ربوبیت توام با کرم خدا را بیان می کند ، و می فرماید : یکی از موارد تدبیر او این است که : انسان را با همه اجزای وجودش خلق کرد ، و سپس به تسویه اش پرداخته ، هر عضو او را در جای مناسبش که حکمت اقتضای آن را دارد، قرار داد، و سپس به عدل بندی او پرداخته ، بعضی از اعضا و قوایش را با بعضی دیگر معادل قرار داد ، و بین آنها توازن و تعادل برقرار کرد ، که می بینیم هیچ عضوی از اعضای او از معادلش قوی تر و سنگین تر نیست ، در نتیجه اگر یکی از اعضایش نتوانست کار او را انجام دهد عضوی دیگر برایش قرار داده تا آن کار را انجام دهد، مثلا خوردن که با لقمه انجام می شود کار دهان است ، و چون دهان خودش نمی تواند لقمه را پاره و خرد کند این کار را با دندانهایی مختلف انجام می دهد ، و چون نیازمند است لقمه را زیر دندانها بدهد ، و از این سو به آن سو ببرد ، خدای تعالی این کار را به عهده زبان گذاشت ، و چون دهان در گرفتن لقمه به آن سو ببرد ، خدای تعالی این کا را به عهده زبان گذاشت ، و چون دهان در گرفتن لقمه احتیاج به آلتی داشت که لقمه را گرفته در آن قرار دهد ، این کار را به عهده دست ها نهاد ، دست هم احتیاج به کف و کف دست هم احتیاج به انگشتان - با آن منافع مختلفش - داشت ، و انگشتان هم احتیاج به بند داشت و از سوی دیگر دست هم بخاطر اینکه همه جا دراز نمی شود ، احتیاج داشت که از جایی به جایی دیگر منتقل شود ، و لذا خدا برای آدمی پا قرار داد ، و روی همین حساب معادله را در اعمال سایر اعضاء و قوا که هزاران هزار و بلکه از حد شمار بیرون است برقرار ساخت ، و همه اینها مظاهری از تدبیر خدای تعالی است ، او است که این نعمت ها را افاضه می فرماید ، بدون اینکه منفعتی برای خود خواسته باشد ، و بدون اینکه ناسپاسی انسانها مانع افاضه او شود ، آری افاضه او از کریمی او است.

 

منبع: http://qurankarim.blogfa.com/cat-19.aspx

 

عدالت در قرآن ( قسمت۱۷ )

 

سوره النحل آیه  76 

 وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَّجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبْکَمُ لاَ یَقْدِرُ عَلَىَ شَیْءٍ وَهُوَ کَلٌّ عَلَى مَوْلاهُ أَیْنَمَا یُوَجِّههُّ لاَ یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَمَن یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ

ترجمه فارسی

و خدا مثل دو مرد را بیان می کند که یکی لال است و توان هیچ چیز ندارد وبار دوش مولای خود است ، هر جا که او را بفرستد هیچ فایده ای حاصل نمی کند آیا این مرد با آن کس که مردم را به عدل فرمان می دهد و خود بر راه راست می رود برابر است ?

ترجمه انگلیسی

.And Allah sets forth a parable of two men; one of them is dumb, not able to do anything, and he is a burden to his master; wherever he sends him, he brings no good; can he be held equal with him who enjoins what is just, and he (himself) is on the right path

تفسیر آیه

جمله هل یستوی هو و من یامر بالعدل و هو علی صراط مستقیم اشاره است به وصف شخص مفروض دومی ، و پرسش از اینکه آیا این دو نفر اگر با هم مقایسه شوند مساویند یا نه ؟ آری از اوصاف مرد دومی وصفی را ذکر کرد که آخرین درجه کمال است که یک فرد غیر ابکم ممکن است به آن درجه برسد ، هم خود را بدان بیاراید و هم دیگران را از آن بر خوردار کند ، و آن عبارت است از عدالت که معنایش التزام حد وسط و از آن منحرف نشدن است ، زیرا کسی حقیقتا امر به عدل می کند و می تواند بکند که خودش عادل بوده باشد و صلاح و سداد در دلش جای گرفته باشد ، آنگاه از دلش به ظاهر بدن و اعمال بدنیش سرایت نموده گفتار و کردارش بر میزان عدل استوار شود ، بعد از آنکه خود در دل و در عمل عادل شد دوست بدارد که دیگران را هم از این خصلت برخوردار نماید آنان را امر به عدل کند / و از آنچه گفته شد به دست آمد که مقصود از عدالت ، آنطور که عرف از آن می فهمد یعنی عدالت ، در رعیت و زیر دست نیست ، بلکه مقصود مطلق اجتناب از افراط و تفریط است ، هر چند در اعمال شخصی / خدای سبحان سپس شخص دوم فرضی را چنین توصیف نموده که : و هو علی صراط مستقیم = و او همواره بر صراط مستقیم است و صراط مستقیم راه روشنی است که رهرو خود را به سوی هدفش هدایت می کند بدون اینکه دچار انحراف و اعوجاجش سازد ، و انسانی که در مسیر زندگیش بر صراط مستقیم باشد در اعمالش بر طبق فطرت انسانی مشی می کند بدون اینکه یک عملش با عمل دیگرش مناقض باشد و یا از چیزی که خود ، آن را حق می داند تخلف بورزد / و کوتاه سخن اینکه : چنین انسانی نه تخلفی در عمل دارد و نه اختلافی / و توصیف این شخص بعد از یامر بالعدل به اینکه بر صراط مستقیم است این معنا را افاده می کند که : اولا : مقصود از امر به عدل این نیست که مردم را بدان امر کند و خودش را فراموش نماید ، بلکه خودش قبل از امر به مردم در احوال و اعمالش مستقیم است ، و جز عدالت از او چیزی بروز نمی کند / و ثانیا : امر به عدلش بدعت خودش و بدون اصل و اساسی نیست ، بلکه خودش بر اصل و اساسی سیر می کند که دوست دارد مردم را نیز به پیروی از آن اصل وادار نماید ، آری مردم را دعوت می نماید تا از انحراف به چپ و راست و افراط و تفریط از آن اصل اجتناب کنند / و اما سؤال از اینکه : آیا او و کسی که امر به عدل می کند برابر است /// ؟ سؤالی است که جز نفی ، جواب ندارد ، چون هیچ کس شک ندارد در اینکه شخص دوم برتر از شخص اول است / و با همین بیان ثابت می شود که آنچه که غیر خدا ولی خود و معبود خود گرفته اند قدرت و توانایی راهنمایی خویش را ندارند ، تا چه رسد به اینکه غیر خود را هدایت کنند ، و خدای تعالی که خود بر صراط مستقیم است و خلق خود را هم از راه ارسال رسل و تشریع شرایع به آن راه هدایت می کند با این اصنام و اوثان که سنگ و چوبی بیش نیستند برابر نیست / از اینجا معلوم می شود که مثالی که در آیه زده شده از نظر معنا نظیر آیه افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع ام من لا یهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون  می باشد . پس خدای سبحان در صفات و افعالش بر صراط مستقیم است ، و از استقامت صراط او یکی این است که برای موجوداتی که خلق کرده غایتی معلوم کند که بسوی آن غایت متوجه گردند ، و خلقتش باطل و عبث نباشد ، همچنانکه خودش فرمود : و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلا و نیز هر یک را به سوی غایت و هدفش راهنمایی کند ، همان هدفی که مخصوص او است و به آن منظور خلقش کرده همچنانکه خودش فرمود : الذی اعطی کل شی ء خلقه ثم هدی  پس انسان را هم بسوی راهی میانه و وسط هدایت نموده است ، همان راهی که درباره اش فرمود : و علی الله قصد السبیل ) و نیز فرمود : انا هدیناه السبیل / این اصل حجت و دلیل بر نبوت و تشریع بود که مفصل آن در ابحاث نبوت در جلد دوم و در قصص حضرت نوح در جلد دهم این کتاب گذشت / پس حاصل کلام این شد که : غرض از مثلی که در آیه زده شده اقامه حجت بر توحید و اشاره به مساله نبوت و تشریع است.

 

منبع: http://qurankarim.blogfa.com/cat-18.aspx

 

عدالت در قرآن ( قسمت ۱۶)

 

سوره النحل آیه  90

إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ 

ترجمه فارسی

 خدا به عدل و احسان و بخشش به خویشاوندان فرمان می دهد و از فحشا و، زشتکاری و ستم نهی می کند شما را پند می دهد ، باشد که پذیرای پند شوید

ترجمه انگلیسی

Surely Allah enjoins the doing of justice and the doing of good (to others) and the giving to the kindred, and He forbids indecency and evil and rebellion; He admonishes you that you may be mindful

تفسیر آیه

این آیات برخی از احکام را که با اسلام قبل از هجرت سازگار است و مایه اصلاح حال عمومی اجتماع است مانند نهی از فحشاء و منکر و ستم و آنچه ملحق به آن است مانند امر به سرکشی از خویشاوندان و نهی از شکستن عهد و سوگند ذکر می کند ، و نیز مطالب دیگری را یاد آوری می کند که مناسب اینها باشد و آن را اثبات کند / ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی / خدای سبحان ابتداء آن احکام سه گانه را که مهم ترین حکمی هستند که اساس اجتماع بشری با آن استوار است ، و از نظر اهمیت به ترتیب یکی پس از دیگری قرار دارند ذکر فرموده است ، زیرا از نظر اسلام مهم ترین هدفی که در تعالیمش دنبال شده صلاح مجتمع و اصلاح عموم است ، چون هر چند انسانها فرد فردند ، و هر فردی برای خود شخصیتی و خیر و شری دارد ، و لیکن از نظر طبیعتی که همه انسانها دارند یعنی طبیعت مدنیت ، سعادت هر شخصی مبنی بر صلاح و اصلاح ظرف اجتماعی است که در آن زندگی می کند ، بطوری که در ظرف اجتماع فاسد که از هر سو فساد آن را محاصره کرده باشد رستگاری یک فرد و صالح شدن او بسیار دشوار است ، ( و یا به تعبیر دیگر عادتا محال است ) / بهمین جهت اسلام در اصلاح اجتماع اهتمامی ورزیده که هیچ نظام غیر اسلامی به پای آن نمی رسد ، منتها درجه جد و جهد را در جعل دستورات و تعالیم دینی حتی در عبادات از نماز و حج و روزه مبذول داشته ، تا انسانها را ، هم در ذات خود و هم در ظرف اجتماع صالح سازد / در جمله ان الله یامر بالعدل دستور به عدل و داد می دهد ، و عدل مقابل ظلم است ، راغب در مفردات می گوید : عدالت و معادله لفظی است که معنای مساوات را اقتضاء می کند ، و به اعتبار اضافه و نسبت ، استعمال می شود ، و عدل - به فتحه عین - ، و عدل - به کسره عین - از نظر معنا نزدیک به هم هستند ، چیزی که هست عدل - به فتحه عین - در جایی استعمال می شود که با بصر و حس دیده می شود ، مانند عدل شدن این کفه ترازو با آن کفه اش یا این لنگه بار با آن لنگه اش ، یا این عدد از گردو با آن عددش ، یا این مقدار گندم با مقداری دیگر از آن ، پس بنابراین می توان گفت عدل به معنای تقسیط و تقسیم بطور مساوی است / سپس اضافه کرده که عدل دو قسم است : یکی مطلق که عقل اقتضای حسن آن را دارد ، و در هیچ زمان و عصری منسوخ نمی شود و بهیچ وجه اعتداء و ظلم شمرده نمی شود ، مانند احسان به هر کس که به تو احسان کرده ، و آزار نکردن کسی را که او از آزار تو خودداری نموده / دوم عدلی که عقل ، عدالت بودن آن را تشخیص نداده بلکه بوسیله شرع شناخته می شود ، مانند قصاص و ارش و دیه و جنایت ، و اصل مال مرتد ، که این قسم از عدالت قابل نسخ هست ، و در بعضی از زمانها منسوخ می شود ، و بهمین جهت قرآن کریم همین عدالت را اعتداء و سیئه خوانده ، یکجا فرموده : فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه = پس هر کس به شما تجاوز کرد شما ( هم ) به او تجاوز کنید و جای دیگر فرموده : و جزاء سیئه سیئه مثلها = جزای بدی ، بدی دیگری است مثل آن / و این نحو از عدالت همان است که در آیه ان الله یامر بالعدل و الاحسان منظور است ، چون عدل به معنای مساوات در تلافی است ، اگر خیر است خیر ، و اگر شر است شر ، و احسان به معنای این است که خیری را با خیری بیشتر از آن تلافی کنی ، و شری را به شری کمتر از آن جواب گوئی در الدرالمنثور که احمد از عثمان بن ابی العاص روایت کرده که گفت : من نزد رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) نشسته بودم که دیدم چشمهای خود را خیره نموده فرمود : جبرئیل مرا دستور داد تا این آیه را در اینجای از سوره بگذارم : ان الله یامر بالعدل و الاحسان /// تذکرون /  مؤلف : این روایت را از ابن عباس از عثمان بن مظغون نیز نقل کرده است / و در مجمع البیان گفته که روایتی رسیده که عثمان بن مظغون گفت : از بس که رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) اسلام را بر من عرضه کرد از روی دربایستی اسلام آوردم و اسلام در قلبم جای نگرفته بود ، تا آنکه روزی نزدش نشسته بودم و او سرگرم تفکر و دقت بود ، ناگهان چشمها را به آسمان خیره نمود بطوری که گوئی چیزی می پرسد ، بعد از آنکه آنحال تمام شد ، از حالش پرسیدم فرمود : بلی ، موقعی که داشتم با تو حرف می زدم جبرئیل را در هوا دیدم که نزدم می آید ، پس از لحظه ای نزدم آمد و این آیه را نازل کرد : ان الله یامر بالعدل و الاحسان ، آنگاه آیه را تا به آخر بر من تلاوت کردند ، در نتیجه اسلام در قلبم جای گرفت / آنگاه نزد عمویش ابو طالب رفته و جریان را برایش تعریف کردم ، او گفت : ای آل قریش ؟ محمد را پیروی کنید تا ارشاد شوید ، زیرا او شما را جز به مکارم اخلاق وادار نمی کند ، آنگاه نزد ولید بن مغیره رفته این آیه را برایش خواندم گفت اگر این را محمد گفته باشد خیلی خوب گفته ، و اگر هم پروردگارش گفته باز خوب گفته ، عثمان می گوید آیه افر ایت الذی تولی و اعطی قلیلا و اکدی درباره ولید و گفته اش نازل شد ، تا آخر حدیث /  باز در مجمع از عکرمه روایت کرده که گفت : رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) این آیه را بر ولید بن مغیره خواندند ، ولید گفت : برادر زاده دوباره بخوان ، رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) دوباره برایش خواند ، او گفت راستی عجب حلاوتی و عجب زیبائی و بهجتی دارد ، بالایش میوه دار و پائینش پر جوانه است ، و این قطعا سخن بشر نیست . و در تفسیر قمی به سند خود از اسماعیل بن مسلم از امام صادق ( علیه السلام ) روایت کرده که در تفسیر آیه مزبور فرموده : خدا در بندگانش هیچ امری ندارد ، مگر همان امر به عدل و احسان /  و در تفسیر برهان از ابن بابویه و او به سند خود از عمرو بن عثمان نقل می کند که گفت : روزی علی ( علیه السلام ) بر اصحاب خود که سرگرم مذاکره در پیرامون مروت بودند وارد شد و فرمود چرا در این مساله از کتاب خدا استفاده نمی کنید ؟ گفتند : مگر در قرآن هم راجع به این موضوع چیزی هست ؟ فرمود : در آیه شریفه ان الله یامر بالعدل و الاحسان که عدل و احسان تفضل است /  مؤلف : این روایت را عیاشی  از عمرو بن عثمان عاصی از آن جناب روایت کرده و سیوطی  در الدرالمنثور از ابن نجار در تاریخ خود از طریق عکلی از پدرش از آن جناب روایت کرده ، و عبارت روایت وی چنین است : علی بن ابیطالب ( علیه السلام ) بر قومی گذشت که مشغول بحث بودند ، پرسید پیرامون چه بحث می کنید ؟ گفتند : درباره مروت بحث می کنیم ، فرمود : آیا کلام خداوند در کتابش درباره این موضوع شما را کافی نیست که می فرماید : ان الله یامر بالعدل و الاحسان زیرا عدالت انصاف و احسان تفضل است / مؤلف : در عده ای  از روایات عدل ، به توحید تفسیر شده ، و در بعضی  دیگر به شهادتین ، و احسان به ولایت و در عده ای دیگر حرمت نقض عهد ، بوجوب ثبات بر ولایت معنا و ارجاع شده است.

 

منبع: http://qurankarim.blogfa.com/cat-17.aspx

 

عدالت در قرآن ( قسمت ۱۵)

 

سوره هود آیه 85 

 وَیَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ

ترجمه فارسی

ای قوم من ، پیمانه و ترازو را از روی عدل ، کامل ادا کنید و به مردم چیزهایشان را کم مدهید و چون تبه کاران در زمین فساد مکنید

ترجمه انگلیسی

.And, O my people! give full measure and weight fairly, and defraud not men their things, and do not act corruptly in the land, making mischief

تفسیر آیه

قال یا قوم اعبدو الله ما لکم من اله غیره ؛ تفسیر این جمله در جمله های نظیر آن در سابق گذشت . و لا تنقصوا المکیال و المیزان ؛ کلمه " مکیال " و همچنین کلمه " میزان " اسم آلت اند و به معنای آن آلتی هستند که کالاها بوسیله آن ، کیل و یا وزن می شود و این دو آلت نباید به نقص توصیف شوند و نباید گفت قپان و ترازوی ناقص بلکه آنچه به صفاتی از قبیل نقص و زیادت و مساوات توصیف می شود کالای کیل شده و وزن شده است نه آلت کیلو وزن ، پس اگر در آیه شریفه نسبت به خود آلت داده از باب مجاز عقلی است . و اینکه از میان همه گناهان قوم ، خصوص کم فروشی و نقص در مکیان و میزان را نام برده ، دلالت دارد بر اینکه این گناه در بین آنان شیوع بیشتری داشته و در آن افراط می کرده اند به حدی که فساد آن چشمگیر و آثار سوء آن روشن شده بوده و لازم بوده که داعی به سوی حق ، قبل از هر دعوتی آنان را به ترک این گناه دعوت کند و از میان همه گناهانی که داشته اند انگشت روی این یک گناه می گذارد . انی اریکم بخیر ؛ یعنی من شما را در خیر مشاهده می کنم و می بینم که خدای تعالی به شما مال بسیار و رزقی وسیع و بازاری رواج داده ، بارانهای به موقع ، محصولات زراعی شما را بسیار کرده و با این همه نعمت که خدا به شما ارزانی داشته چه حاجتی به کم فروشی و نقص در مکیال و میزان دارید ؟ و چرا باید از این راه در پی اختلاس مال مردم باشید و به مال اندک مردم طمع ببندید و درصدد به دست آوردن آن از راه نامشروع و به ظلم و طغیان برآیید ؟ بنابراین جمله انی اراکم بخیر در این صدد است که جمله و لا تنقصوا المیکال و المیزان را تعلیل کند . ممکن هم هست که کلمه " خیر " را عمومیت داده ، بگوییم : منظور این است که شما مردم مشمول عنایت الهی هستید و خدای تعالی اراده کرده که نعمت های خود را به شما ارزانی بدارد ، عقل و رشد کافی و رزق وسیع بدهد ، و این نعمت ها را به شما داده پس دیگر هیچ مجوزی ندارید که خدایانی دروغین را به جای خدای تعالی بپرستید و غیر او را شریک او بگیرید و با کم فروشی در زمین فساد کنید . و بنابراین احتمال ، جمله مورد بحث ، هم تعلیل جمله و لا تنقصوا ... خواهد بود و هم تعلیل جمله قبل از آن که می فرمود : یا قوم اعبدوا الله ... همچنانکه تهدید و انی اخاف علیکم عذاب یوم محیط مربوط به هر دو جمله است . پس حاصل جمله انی اراکم ... این شد که شما در این میان دو رادع و جلوگیر دارید که باید شما را از معصیت خدا رادع شوند و جلوگیر باشند ، یکی اینکه شما در خیر هستید یعنی غرق در نعمت های خدایید و احتیاجی به کم فروشی و خوردن مال مردم به باطل و از راه نامشروع ندارید ، دیگر اینکه در وراء و پشت مخالفت امر خدا ، روزی است محیط و همه جاگیر که باید از عذاب آن ترسید.

 

منبع: http://qurankarim.blogfa.com/cat-16.aspx

 

عدالت در قرآن ( قسمت۱۴ )

 

سوره الرحمن آیه  9 

 وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ 

ترجمه فارسی

 وزن کردن را به عدالت رعایت کنید و کم فروشی مکنید

ترجمه انگلیسی

.And keep up the balance with equity and do not make the measure deficient.

 تفسیر آیه

اینکه فرمود: و وضع المیزان مراد از میزان همان چیزی است که به وسیله آن هر چیزی را می سنجند و اندازه گیری می کنند اعم از اینکه میزان برای عقیده باشد یا فعل و یا قول و از مصادیق آن میزانی است که اشیای سنگین را به وسیله آن وزن می کنند، چیزی که هست میزان هر چیزی به حسب خود آن چیز است ، ( مثلا میزان حرارت ، چیزی است و میزان طول چیزی دیگر، میزان کاه چیزی است و میزان طلا چیزی دیگر و میزانی که با آن عقاید و اخلاق و گفتار و کردارها را می سنجند چیزی دیگر است ) و در آیه مورد بحث منظور از میزان همان معنایی است که در آیه لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط منظور است . و از ظاهر آن بر می آید که منظور از آن هر چیزی است که به وسیله آن حق از باطل و راست از دروغ و عدل از ظلم و فضیلت از رذیلت تمیز داده شود، چون شان رسول همین است که از ناحیه پروردگارش چنین میزانی بیاورد . بعضی گفته اند: مراد از میزان ، عدالت است ، و معنای جمله این است که : خداوند عدالت را در بین شما برقرار کرد تا مساوات را میان اشیاء برقرار سازید، و هر چیزی را در جای خودش بکار بسته ، حق هر چیزی را به آن بدهید. بعضی  دیگر گفته اند: مراد از میزان همین ترازوی معمولی است که وزنها را با آن معین می کنند، ولی معنای اول وسیعتر و عمومیتر است . الا تطغوا فی المیزان و اقیموا الوزن بالقسط و لا تخسروا المیزان ظاهرا مراد از میزان در این آیه غیر از میزان در آیه قبلی است ، در آنجا گفتیم منظور مطلق هر چیزی است که وسیله سنجش باشد، ولی در این آیه منظور خصوص ترازوهای معمولی است ، که سنگینی ها را با آن می سنجند، و بنابراین اینکه فرمود: الا تطغوا... در حقیقت خواسته است از یک حکم کلی یعنی حکم و وضع المیزان حکمی جزئی بیرون بکشد، و معنایش این است که لازمه اینکه ما با وضع میزان حق و عدل را در بین شما تقدیر کردیم ، این است که در سنجش اجناس خود نیز رعایت درستی ترازو و سنجش را بکنید . و اما بنابر آن تفسیری که در جمله قبلی می گفت : منظور از وضع میزان همان ترازوی معمولی است ، این آیه شریفه بیانگر همان وضع میزان می شود، و چنین معنا می دهد: اینکه در آیه قبلی گفتیم خداوند میان شما میزان وضع کرده معنایش این است که شما باید در کشیدن و سنجیدن سنگینی ها رعایت عدالت را بکنید، و در آن طغیان روا مدارید، ( که وقتی جنسی را می خرید با سنگی سنگینتر بکشید، و چون می فروشید با سنگی سبکتر بفروشید ) و به هر حال چه آن معنا منظور باشد، و چه این ، ظاهر کلمه ان در جمله ان لا تطغوا این است که تفسیری باشد، و جمله لا تطغوا نهی از طغیان در وزن کردن است ، و جمله و اقیموا الوزن بالقسط امری است که به آن نهی عطف شده ، و کلمه قسط به معنای عدل است ، و جمله و لا تخسروا المیزان نیز نهی دیگری است که به آن امر عطف شده ، و نهی قبلی یعنی جمله لا تطغوا را بیان و تاکید می کند، و کلمه اخسار که مصدر فعل لا تخسروا است در مورد سنجیدن به معنای کم فروختن و زیاد خریدن است ، به نحوی که باعث خسارت فروشنده یا خریدار شود. بعضی  از مفسرین حرف لا را در جمله لا تطغوا نافیه ، و حرف ان را ناصبه گرفته اند، و تقدیر کلام را لئلا تطغوا - برای اینکه طغیان نکنید دانسته اند. آنگاه به ایشان اشکال شده که چگونه ممکن است جمله انشایی عطف بر جمله خبری شود و با اینکه در اینجا خبر می دهد از اینکه خدای تعالی چنین و چنان کرد تا شما طغیان نکنید، چگونه ممکن است یکباره بگوید: وزن را به عدالت بپا دارید ؟

 

منبع: http://qurankarim.blogfa.com/cat-15.aspx