تسنیم

مطالب قرآنی: مقالات-حدیث-گزارش-درباره قرآن-پند بزرگان-کتابشناسی-علوم قرآنی-حفظ قرآن-شان نزول-پرسش و پاسخ-آیامیدانید-دین و زندگی

تسنیم

مطالب قرآنی: مقالات-حدیث-گزارش-درباره قرآن-پند بزرگان-کتابشناسی-علوم قرآنی-حفظ قرآن-شان نزول-پرسش و پاسخ-آیامیدانید-دین و زندگی

معیار و ملاک تشخیص سوره‏هاى مکى و مدنى

 

طبق آمارى که از روایات ترتیب نزول به دست مى‏آید،86 سوره مکى و 28سوره مدنى است که در این گروه بندى سه معیار وجود دارد:

 

1- معیار زمان:بیش‏تر مفسرین معتقدند که معیار مکى یا مدنى بودن هجرت‏پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از مکه به مدینه است. هر سوره‏اى که پیش از هجرت نازل شده مکى‏و هر سوره‏اى که پس از هجرت نازل شده است مدنى به شمار مى‏رود،خواه درمدینه نازل شده باشد خواه در سفرها.و حتى در مکه در سفر حج‏یا عمره یا پس ازفتح،چون پس از هجرت بوده است،مدنى محسوب مى‏شود.ملاک هجرت نیزداخل شدن به مدینه است.بنابر این آیاتى که پس از هجرت از مکه و پیش از ورودبه مدینه،در راه بر پیامبر نازل شده است،مکى محسوب مى‏شود.مثلا آیه ان الذی‏فرض علیک القرآن لرادک الى معاد... (1) بر اساس این تعریف و ملاک که پس از خروج ازمکه در راه بر پیامبر نازل شده،مکى است.

 

2- معیار مکان:هر چه در شهر مکه و پیرامون آن نازل شده مکى است.و هر چه‏در مدینه و پیرامون آن نازل گردیده مدنى است، خواه پیش از هجرت یا پس از آن‏نازل شده باشد.پس آن چه در غیر این دو منطقه نازل شده باشد نه مکى است و نه‏مدنى.در این زمینه جلال الدین سیوطى روایتى آورده است که پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند:

<انزل فى ثلاثة امکنة:مکة و المدینة و الشام‏»که طبق گفته ابن کثیر،مقصود از شام‏تبوک است (2) .

 

3- معیار خطاب:هر سوره‏اى که در آن،خطاب به مشرکان مى‏باشد مکى و هرسوره‏اى که در آن خطاب به مؤمنان مى‏باشد،مدنى است.در این زمینه ازعبد الله بن مسعود حدیثى آورده‏اند که گفته است:<هر سوره که یا ایها الناس در آن‏به کار رفته باشد،مکى است و هر سوره که یا ایها الذین آمنوا در آن به کار رفته باشدمدنى است‏» (3) ،زیرا در مدینه غلبه با مؤمنان بوده و در مکه با مشرکان. البته درسوره‏هاى مدنى مانند سوره بقره، یا ایها الناس به کار رفته که کلیت این معیار راخدشه‏دار مى‏کند.

براى تشخیص سوره‏هاى مکى و مدنى،ملاک‏هایى را مشخص کرده‏اند که هریک به تنهایى نمى‏تواند ملاک جامع و مانع باشد.بلکه این ملاک‏ها روى هم رفته تاحدودى تعیین کننده است.به طور کلى ملاک‏ها و علایم براى تشخیص،عبارت‏است از:1)نص و خبر،2) علایم صورى و ظاهرى،3)علایم محتوایى و معنوى.

 

علامه برهان الدین ابراهیم بن عمر بن ابراهیم جعبرى(متوفاى 732)مى‏گوید:<براى‏شناخت مکى و مدنى دو راه وجود دارد: سماعى،که از راه نقل و روایت‏به دست‏مى‏آید.قیاسى،که از روى ضابطه تشخیص داده مى‏شود».آن گونه که علقمة بن قیس(متوفاى 62)از عبد الله بن مسعود روایت کرده است:<هر سوره‏اى که در آن یا ایهاالناس آمده باشد یا لفظ‏<کلا»استعمال شده باشد یا در ابتداى آن حروف مقطع‏باشد-جز زهراوین(بقره و آل عمران)و نیز سوره رعد که بنا بر قولى مدنى است-یادر آن قصه آدم و ابلیس آمده باشد-جز سوره‏هاى طولانى-یا سوره‏اى که در آن‏سر گذشت انبیاى سلف و امت‏هاى گذشته آمده باشد مکى است،و هر سوره‏اى که‏در آن از فریضه و تکالیف و حدود شرعى سخن گفته شده باشد،مدنى است‏» (4) .

 

 

برخى خصوصیات دیگرى براى شناخت‏سوره‏هاى مکى و مدنى ذکر کرده‏اندکه عبارت است از:

 

1- کوتاهى آیات درون یک سوره و نیز کوتاهى سوره،نوعا مکى بودن آن رامى‏رساند.و بلندى آیه‏هاى یک سوره علاوه بر بلندى سوره نوعا مدنى بودن آن راثابت مى‏کند.

 

2- لحن تند و شدید سوره بیش‏تر با اهل مکه است که اهل عناد و لجاج ومقاومت در مقابل حق بوده‏اند،ولى لحن ملایم و خفیف، مدنى بودن سوره رامى‏رساند که بیش‏تر خطاب به مؤمنین است.

 

3- بحث درباره اصول معارف و اصل ایمان و دعوت به اسلام از ویژگى‏هاى‏سوره‏هاى مکى است.و در سوره‏هاى مدنى بیش‏تر از تفاصیل احکام و بیان‏شریعت اسلام سخن گفته شده است.

 

4- دعوت به پایبند بودن به اخلاق و استقامت در راى و سلامت عقیده و ترک‏لجاج و عناد و نیز برخورد تند با عقاید باطل مشرکان و ناچیز شمردن اندیشه‏هاى‏تهى و بى‏اساس آنان،از خصایص سوره‏هاى مکى به شمار مى‏رود.در حالى که‏برخورد با اهل کتاب و دعوت آنان به میانه روى در عقاید و افکار و اندیشه‏ها و نیزمبارزه با منافقین و ذکر خصایص و صفات آنان از ویژگى‏هاى سوره‏هاى مدنى است.

 

5- غالبا خطاب‏ها با عنوان یا ایها الناس... از ویژگى‏هاى سور مکى است و باعنوان یا ایها الذین آمنوا از خصایص سور مدنى است.

البته این ویژگى‏ها هرگز کلیت ندارد،بلکه صرفا درباره برخى از انواع صدق‏مى‏کند.و در صورت اجتماع چندین خصیصه،اگر موجب علم و یقین شود و نص‏معارضى در میان نباشد،قابل اعتماد است،و موجب قوت احتمال و اطمینان‏مى‏شود.در این صورت است که نتیجه کار برد فقهى و تاریخى و غیره دارد.بنابر این‏ملاک تشخیص مکى و مدنى،یا نقل و خبر است که اصطلاحا سماعى مى‏گویند.یااجتهاد و شواهد ظاهرى و صورت جمله بندى و داشتن سجع و وزن و کوتاهى آیات‏و سوره‏هاست‏یا شواهد محتوایى است.بدین معنا که شکل بیان اصول عقاید واحکام و برخورد با کفار و منافقین نشانه مکى و مدنى بودن سوره است.

 

 


1- قصص 28:85.

2- الاتقان،ج 1،ص 23.

3- المستدرک،ج 3،ص 18-19.

4- البرهان،ج 1،ص 189.

علوم قرآنى، صفحه 81

منبع: http://www.balagh.net/persian/quran/index.php

 

نویسنده: آیت الله محمد هادی معرفت

 

معجزه پیامبران

 

یکی از پرسشهای مطرح شده در مورد معجزه این است که معجزه ضرورت تبلیغی است یا ضرورت دفاعی؟

یعنی پیامبران دعوت خود را از همان روز نخست با معجزه آغاز می کنند؟  یا موقعی که با شبهه های منکران روبرو می شوند ، معجزه نشان می دهند؟

 

 

سیره پیامبران و صراحت قرآن بر این امر دلالت دارد که معجزه ضرورت دفاعی است و آوردن معجزه برای پیامبران تنها وقتی است که با شبهه های منکران روبرو شده اند.

 

اصول بنیادین دعوت پیامبران کاملا فطری و عقلانی بوده است؛  به همین سبب، پیامبران از همان آغاز رسالت خود معجزه نیاوردند، بلکه هنگامی معجزه می آوردند مه با انکار منکران روبرو می شدند و یا وقتی که مردم برای رفع شبهه درخواست معجزه می کردند.

 

منبع: علوم قرآنی آیت الله معرفت

                                                                           http://www.hawzah.net

سوره هاى مکى و مدنى

 

الف ) فایده این تقسیم

 

آیات و سوره هاى قرآن کریم به دو بخش مکى و مدنى تقسیم گردیده اند.

دلیل این تقسیم فواید و ثمراتى بوده که بر آن مترتب مى شده است .

 

 

اینک به برخى از آنهااشاره مى کنیم :

 

1. شناخت سیر دعوت و رسالت پیامبر و نحوه تبیین و تشریع احکام و قوانین درقرآن .

 

2. فوایدى که از جهت تقیید و یا تخصیص مطلقات و عمومات قرآنى با شناخت تقدیم و تاءخیر آیات و سوره ها حاصل مى گردد و نیز احیانا تشخیص آیات ناسخ ازمنسوخ .

 

3. آگاهى بر یکى از ابعاد اعجاز قرآن و تحریف ناپذیرى آن که از راه تاءمل و تدبردر سوره هاى مکى و مـدنـى به دست مى آید.

توضیح این که , سوره هاى مکى غالباسوره هایى کوچک و با آیاتى کوتاه و مـوزونـنـد, بـه خلاف سوره هاى مدنى .

این ویژگى ها در آغاز نزول قرآن از طرفى اعجاز قرآن در نـاحـیـه تحدى و از سوى دیگرتحریف ناپذیرى آن را به خاطر سهولت در فراگیرى و حفظ نمایان مى سازد.

ایـن فـوایـد سبب گشته است تا بسیارى تاءکید نمایند که ورود در تفسیر و فهم آیات قرآن بدون اطلاع از سوره هاى مکى و مدنى امکان پذیر نیست .

 

 

ب ) ضابطه این تقسیم

 

در تفکیک آیات و سوره هاى مکى از مدنى , سه معیار و ضابطه ذکر شده است :

1 . ضابطه زمانى ,

2 . ضابطه مکانى ,

3 . ضابطه خطابى .

 

1. ضـابطه زمانى : در این معیار, هجرت پیامبراکرم (ص ) ملاک قرار گرفته است .

هرآیه و سوره اى کـه قـبل از هجرت و یا در اثناى هجرت قبل از رسیدن به مدینه نازل شده باشد, مکى و آنچه پس از هجرت نازل گردیده ـ اگرچه در مکه نازل شده باشد ـ مدنى است .

 

2. ضـابطه مکانى : در این معیار, مکان نزول آیه تعیین کننده مکى یا مدنى بودن آن است .

هرچه در مـکه و اطراف آن نازل شده باشد, مکى و هرچه در مدینه و اطراف آن نازل شده باشد, مدنى است .

بر این اساس آیات و سورى که نه در مکه و نه در مدینه نازل شده باشند, نه مکى اند و نه مدنى .

 

3. ضابطه خطابى : آیات و سورى که خطاب به مردم مکه است , یعنى در آنهاخطاب یا ایها الناس به کـار رفـته مکى , و آیات و سورى که خطاب به مردم مدینه است , یعنى در آنها خطاب یا ایها الذین آمنوا به کار رفته مدنى هستند.

(ابن مسعود) مشهور در میان مفسران , انتخاب ضابطه اول در تفکیک بین سوره هاى مکى ومدنى است

 

 

ج ) ویژگى هاى سوره هاى مکى و مدنى

 

جعبرى گفته است : براى شناخت مکى و مدنى دو روش وجود دارد: سماعى و قیاسى .

سماعى , همان است که نزول هر سوره در مکه یا مدینه به مانقل شده باشد.

 

در روش قـیـاسى هر سوره اى که در آن فقط یا ایها الناس یا کلا یا اول آن حروف مقطعه باشد (به استثناى بقره و آل عمران ) یا قصه حضرت آدم وابلیس (غیر از بقره ) و یا قصص انبیا و امت هاى گـذشـتـه در آن آمـده بـاشـد,مـکـى اسـت و هـر سـوره اى کـه در آن فـریـضـه یا حدى باشد مدنى است .

به طور کلى با تدبر در محتواى آیات و سوره هاى قرآن و مقایسه میان آیات , مى توان براى هریک از آیـات و سـوره هاى مکى یا مدنى , ویژگى هایى را برشمرد.

 

این ویژگى هاگرچه نمى توانند کلیت داشته باشند, اما راهنماى خوبى براى تشیخص مکى و مدنى بودن آیه ها و سوره ها هستند.

ویژگى هایى که غالبا در سوره هاى مکى وجود دارند, عبارتند از:

 

1. دعـوت بـه اصـول عـقـاید, مثل ایمان به خدا و روز قیامت و تصویر نمودن صحنه هاى حساب و حالات بهشتیان و دوزخیان .

 

2. کوچکى سوره ها و کوتاهى و موزون بودن آیه ها و ایجاز در خطابات .

 

3. مجادله با مشرکان و ابطال عقاید آنها.

 

4. کـثرت قسم به خداوند, روز قیامت , قرآن و جز اینها.

 

در سوره هاى مکى نزدیک به سى سوگند وجـود دارد, در حـالـى کـه در مدنى ها تنها در یک مورد که آیه هفت سوره تغابن است : بلى وربى لـتـبـعثن ثم لتنبئن بما علمتم , آرى سوگند به پروردگارم ,حتما برانگیخته خواهید شد, سپس شما را به آنچه کرده اید واقف خواهند ساخت .

5. کثرت قصص انبیا و امت هاى پیشین و داستان حضرت آدم و ابلیس .

 

6. کثرت استعمال یا ایها الناس و قلت استعمال یا ایها الذین آمنوا .

در ایـن مـورد برخى به طور کلى گفته اند: هر سوره اى که در آن یا ایها الناس باشد,مکى است .

ولى چنین نیست , زیرا سوره بقره با این که مدنى است در آیه 21 و 168خطاب یا ایها الناس وجود دارد و همین طور در آیه اول سوره نساء که مدنى است یاایها الناس است .

ابن حصار گفته است : همه متفقند که سوره حج مکى است , ولى در آیه 77 از این سوره خطاب یا ایها الذین آمنوا ارکعوا و اسجدوا...

وجود دارد .

 

7. آیه ها و سوره هاى مکى پرحرارت , تند و با شدت لحنند و تجانس صوتى درآیات وجود دارد.

 

8. دعـوت بـه ارزش هـاى دیـنـى و اخـلاق متعالى , نظیر محبت , اخلاص , احترام به غیر, اکرام به هـمـسـایـه , نیکى به والدین و مبارزه با عادات زشت اخلاقى , مانند قتل وخونریزى و خوردن مال یتیم و.... ضمنا هر سوره اى که حروف مقطعه در آغاز آن باشد ـ به جز بقره و آل عمران آمکى است .

 

ویژگى هایى که غالبا در سوره هاى مدنى وجود دارد, بدین قرار است :

1. طولانى بودن سوره ها و آیات ,

2. مجادله با اهل کتاب ,

3. رویارویى با منافقان ,

4. کثرت ذکر جهاد و اذن به جهاد و احکام آن ,

5. تشریح احکام حدود, فرایض , حقوق , ارث , قوانین سیاسى و اقتصادى ومعاهدات ,

6. تفصیل ادله و براهین بر حقایق دینى .

 


 

 

درسنامه علوم قرآنى

منبع: http://www.balagh.net/persian/quran/index.php

نویسنده: حسین جوان آراسته

 

 

سوره‏هاى مکى و مدنى و فواید شناخت آن‏ها

 

یکى از مسایل مهم علوم قرآنى،مساله شناخت‏سوره‏هاى مکى و مدنى است.

 

 

 

تشخیص آن‏ها به دلایل ذیل ضرورى است:

1- شناخت تاریخ و مخصوصا تسلسل آیات و سور و تدریجى بودن نزول آن‏ها،ازطریق شناخت‏سوره‏هاى مکى از مدنى است.انسان پیوسته در این جست و جوست‏تا هر حادثه تاریخى را بشناسد،در چه زمانى و در کجا اتفاق افتاده،عوامل و اسباب‏پدید آورنده آن چه بوده است.بدین طریق دانستن سوره‏ها و آیه‏هاى مکى وتشخیص آن‏ها از آیه‏ها و سوره‏هاى مدنى از اهمیت‏به سزایى در فهم تاریخ تشریعات اسلامى برخوردار است

 

 

2- فهم محتواى آیه در استدلال‏هاى فقهى و استنباط احکام نقش اساسى دارد.

چه بسا آیه‏اى به ظاهر مشتمل بر حکم شرعى است،ولى چون در مکه نازل شده وهنگام نزول،هنوز آن حکم تشریع نشده بود،باید یا راه تاویل را پیش گرفت‏یابه گونه دیگر تفسیر کرد.مثلا مساله تکلیف کافران به فروع احکام شرعى مورد بحث‏فقهاست و بیش‏تر فقها،آنان را در حال کفر،مکلف به فروع نمى‏دانند.و در این‏زمینه دلایل و روایات فراوانى در اختیار دارند،ولى گروه مخالف(کسانى که کافران‏را در حال کفر مکلف به فروع مى‏دانند)به آیه هفت‏سوره فصلت تمسک جسته‏اند.

آن جا که مشرکان را به دلیل انجام ندادن فریضه زکات مورد نکوهش قرار داده است.

غافل از این که سوره فصلت مکى و فریضه زکات در مدینه تشریع شده است.یعنى‏هنگام نزول آیه یاد شده،زکات حتى بر مسلمانان هم واجب نبوده است،پس‏چگونه مشرکان را مورد عتاب قرار مى‏دهد؟این آیه دو تاویل دارد:

اول،مقصود از زکات در این جا تنها پرداخت صدقات بوده است که مشرکان ازآن محرومند،زیرا شرط صحت صدقه قصد قربت است که کافران از انجام آن‏عاجزند.

دوم،مقصود محرومیت از اداى زکات است و آن بدان جهت است که کفر مانع‏آنان شده است و اگر ایمان داشتند،از این فیض محروم نبودند (1)

 

 

3- در استدلالات کلامى،آیات مورد استناد-مخصوصا آیاتى که درباره فضایل‏اهل بیت نازل شده-بیش‏تر مدنى است،چون این مباحث در مدینه مطرح‏بوده است.برخى آن سوره‏ها یا آیات را مکى دانسته‏اند که در آن صورت نمى‏تواندمدرک استدلال قرار گیرد.بنابر این شناخت دقیق مکى و مدنى بودن سوره‏ها و آیات‏یکى از ضروریات علم کلامى در مبحث امامت است.مثلا برخى تمام سوره دهر رامکى دانسته‏اند و گروهى مدنى و بعضى جز آیه فاصبر لحکم ربک و لا تطع منهم آثمااو کفورا (2) همه را مدنى دانسته‏اند.دیگران هم از ابتداى سوره تا آیه 22 را مدنى وبقیه را مکى دانسته‏اند.اختلاف درباره این سوره بسیار است،ولى ما آن را تمامامدنى مى‏دانیم.

درباره شان نزول آیه‏هاى: <یوفون بالنذر و یخافون یوما کان شره مستطیرا،و یطعمون‏الطعام على حبه مسکینا و یتیما و اسیرا،انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لاشکورا،انا نخاف من ربنا یوما عبوسا قمطریرا.فوقاهم الله شر ذلک الیوم و لقاهم نضرة وسرورا،و جزاهم بما صبروا جنة و حریرا... (3) .گفته‏اند که حسنین بیمار شده بودند.پیامبرگرامى و گروهى از بزرگان عرب به عیادت آنان آمدند و به مولى امیر مؤمنان‏پیش نهاد کردند:چنان چه براى شفاى فرزندانت نذر کنى خداوند شفاى عاجل‏مرحمت‏خواهد فرمود.حضرت این پیش نهاد را پذیرفت و سه روز روزه نذر کرد.

آن گاه که حسنین شفا یافتند در صدد اداى نذر بر آمد.قرص‏هاى نانى براى افطارتهیه کرد،روز اول هنگام افطار مسکینى در خانه را زد و تقاضاى کمک کرد.حضرت‏نان‏هاى تهیه شده را به او داد.روز دوم نیز یتیمى آمد و نان تهیه شده را دریافت کرد.

روز سوم اسیرى آمد و نان‏ها به او داده شد.

حضرت در این سه روز خود با اندک نان خشک و کمى آب افطار کرد.طبرسى‏در این زمینه روایات بسیارى از طرق اهل سنت و اهل بیت عصمت علیهم السلام گرد آورده وتقریبا آن‏ها را مورد اتفاق اهل تفسیر دانسته است.آن‏گاه براى اثبات مدنى بودن‏تمام سوره،روایات ترتیب نزول را-که سوره دهر جزء سوره‏هاى مدنى به شمار رفته-با سندهاى معتبر آورده است (4) .ولى کسانى مانند عبد الله بن زبیر که مایل نبودند این‏فضیلت‏به اهل بیت علیهم السلام اختصاص یابد اصرار داشتند که این سوره را کاملا مکى‏معرفى کنند (5) .غافل از آن که در مکه اسیرى وجود نداشت.مجاهد و قتاده از تابعین‏تصریح کرده‏اند که سوره دهر تماما مدنى است،ولى دیگران تفصیل قایل شده‏اند (6) .

سید قطب،از نویسندگان معاصر به قرینه سیاق،سوره را مکى دانسته است (7) .

 

 

4- بسیارى از مسایل قرآنى،تنها از طریق مکى و مدنى بودن سوره یا آیه‏ها،حل‏و فصل مى‏شود.مثلا در مساله نسخ قرآن به قرآن برخى راه افراط پیموده‏اند و بیش‏از دویست و بیست آیه را منسوخ معرفى کرده‏اند.در صورتى که چنین عدد بزرگى‏نمى‏تواند صحت داشته باشد و با واقعیت‏سازگار نیست و گروهى راه تفریط درپیش گرفته‏اند اصلا قرآن را غیر قابل نسخ مى‏دانند-به ویژه نسخ قرآن به قرآن،زیراشرط تحقق نسخ،تنافى میان دو آیه است که این گونه تنافى با نفى اختلاف در آیه و لو کان من عند غیر الله منافات دارد (9) .و دسته‏اى حد وسطرا برگزیده و اصل نسخ را پذیرفته‏اند و در کمیت آیات نسخ شده اعتدال را رعایت‏کرده‏اند.از جمله آیاتى که افراطیون آن را منسوخ مى‏دانند،آیه فما استمتعتم به منهن‏فآتوهن اجورهن...» (10) است که درباره ازدواج موقت نازل شده است،که ناسخ آن راطبق گفته امام شافعى محمد بن ادریس-آیه <و الذین هم لفروجهم حافظون، الا على‏ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین،فمن ابتغى وراء ذلک فاولئک هم العادون‏» (11) دانسته‏اند.

نظر مذکور را به دو دلیل نمى‏توان پذیرفت:اولا،زنى که با عقد متعه گرفته‏مى‏شود زوجه است،گر چه احکام او با زوجه دایمى کمى تفاوت دارد.ثانیا،آیه‏اى‏را که ناسخ فرض کرده‏اند در سوره مؤمنون است که تماما مکى است و کسى این آیه‏را استثناء نکرده است.در صورتى که معمولا باید ناسخ پس از منسوخ باشد.مطلب‏فوق را استاد زرقانى نیز یاد آور شده است (12) .

 


1- ر.ک: تفسیر طبرسى ، ج 9، ص 5. المیزان، ج 17، ص 384.

2- انسان 76:24.

3- انسان 76:12-7.

4- ر.ک:تفسیر طبرسى،ج 10،ص 406-404.حاکم حسکانى،شواهد التنزیل،ص 315-229.

5- الدر المنثور،ج 6،ص 297.

6- ر.ک:التمهید،ج 1،ص 155-154.

7- فى ظلال القرآن،ج 29،ص 215.

8- نساء 4:82.

9- ابو القاسم خویى(آیت الله)،البیان فى تفسیر القرآن،ص 206.

10- نساء 4:24.

11- مؤمنون 23:7-5.

12- محمد عبد العظیم زرقانى،مناهل العرفان،ج 1،ص 195.

منبع: http://www.balagh.net/persian/quran/index.php

نویسنده: آیت الله محمد هادی معرفت

 

سایت های مرتبط

چگونه در پناه قرآن باشیم؟


 

چکیده

دو سوره ناس و فلق" معوذتان یا معوذتین" نامیده می شوند. زیرا از ویژگی های این دو سوره، این است که با خواندن این دو سوره می توان خود یا کس دیگری را " تعویذ" کرد.

تعویذ یعنی در پناه قراردادن، دفع شر کردن و حفظ نمودن. به عبارت دیگر، خواندن این دو سوره باعث دفع بعضی از شرور و آفات خواهد شد. و مُعوذ، اسم فاعل تعویذ و به معنای تعویذ کننده، در پناه قرار دهنده و حفظ کننده است.

کلید واژه ها:

کلمه"رب" به معنای" مالک و صاحب اختیار" است. مثل" رب البیت"؛ یعنی صاحب و مالک خانه و لزوماً به معنای" پرورش دهنده" است.

" خناس" یعنی " آن که خود را بسیار عقب می کشد و پنهان می شود." در روایت آمده است که: شیطان بینی خود را بر قلب انسان می گذارد ( به سراغ انسان می آید)، ولی وقتی این انسان به یاد خدا افتاد، خود را عقب می کشد و مخفی می شود" فاذا ذکر الله خَنسَ"(علل الشرایع/ ص 526). لذا شیطان، خناس نامیده شده است. یعنی بسیار عقب نشینی کننده و پنهان شونده.

آشنایی با کلمات و نیز الگوهای زبانی به کار رفته در قرآن کریم، در فهم معانی ظاهری این کتاب مقدس، نقش بسیار مهمی دارد، ولی متأسفانه عربی آموختگان کشور ما، از زبان عربی، بیشتر با قواعد آن، اعم از صرف یا نحو، آشنایی دارند و از لغت و نیز" الگوهای جمله" (SENTENCE STRUCTURE) عموماً غافلند.

در این مقاله سعی خواهد شد، به خواست خداوند متعال مختصری درباره ریشه یابی لغات سخن گفته شود.

بحث را از سوره مبارکه" ناس" شروع می کنیم . البته در آغاز و پیش از شروع توضیح واژه ها و مفردات این سوره، بی مناسبت نیست درباره نام دیگر سوره ناس که در واقع نام مشترک دو سوره ناس و فلق است توضیح مختصری بدهیم.

دو سوره ناس و فلق، معوذتین یا معوذتان- با کسر واو(رازی/461)- نیز نامیده می شوند. معوذ اسم فاعل از تعویذ است. تعویذ یعنی" چیزی را در پناه چیز دیگر قرار دادن". عوذه: وقاه (راغب/352) و این دو سوره از این جهت، معوذتین نامیده شده اند که با " قل اعوذ" آغاز می شوند ( ابن منظور3/499، زبیدی5/382) یعنی انسان با خواندن این دو سوره، خود را- یا کس دیگر را- در پناه خداوند قرار می دهد. از جمله ویژگی هایی که برای این دو سوره، در روایت ذکر شده است، دفع بعضی از شرور و آفات است. برای مثال در روایتی از امام باقر علیه السلام، چنین نقل شده است:

رسول اکرم صلی الله علیه و آله به بیماری سختی مبتلا شده بودند و از درد شدیدی رنج می بردند، جبرائیل و میکائیل علیهماالسلام، به خدمت ایشان آمدند. جبرائیل بالای سر آن حضرت و میکائیل پایین پای ایشان نشستند. آن گاه جبرائیل با " قل اعوذ برب الفلق" و میکائیل با" قل اعوذ برب الناس" آن حضرت را تعویذ کردند.(طبرسی10/560) یعنی برای دفع شر از آن حضرت، این دو سوره را برایشان خواندند.

و نیز نقل کرده اند که رسول اکرم (ص) بعد از این که، کسی درصدد سحر کردن ایشان برمی آمد، خود را با این دو سوره" تعویذ" می کردند و نیز دو فرزند دلبند خود، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را نیز با این دو سوره تعویذ می نمودند.( ابن منظور 3/499)

واژه های سوره ناس

از بین کلمات این سوره، سه واژه"رب"، " وسواس و وسوسه" و" خناس" را توضیح می دهیم.

رب

" رب" را معمولاً مربی و پرورش دهنده معنی می کنیم. ولی باید در نظر داشت که در عربی قدیم، این کلمه بیش تر معنای" مالک" و " صاحب اختیار" را می رسانده است. برای مثال:

الرب: المالک ( زمخشری1/10)

رب کل شیء: مالکه ( رازی، 228)

الرب هو الله عزوجل، هو رب کل شیء ای مالکه ( ابن منظور1/399).

رب کل شیء مالکه و مستحقه و قیل: صاحبه و یقال: فلان رب هذا الشیء ای ملکه له و کل من ملک شیئاً فهو ربه.(همان)

ربه یربه ربا: ملکه ... و انه لمربروب بین الربوبة ای لمملوک. و العباد مربوبون الله- عزوجل- ای مملوکون. (همان/400)

و نیز گفته می شود:

لان یربنی فلان احب الی من ان یربنی فلان. یعنی اگر فلانی مالک من بشود و من برده او گردم، برایم محبوب تر است تا فلانی مرا مالک گردد و مرا برده خود کند.( ابن منظور 1/400، زمخشری1/10).

یا در داستان اصحاب فیل آمده است که وقتی ابرهه به اطراف مکه رسید و آنجا اردو زد. مردم از ترس، به کوه های اطراف گریختند و سپاهیان او 200 شتر عبدالمطلب را غارت و تصاحب کردند. جناب عبدالمطلب به نزد او رفت و درباره شتران خود از وی پرسید. ابرهه گفت: فکر می کردم تو مرد بزرگی هستی، ولی الان از چشمم افتادی. من آمده ام این خانه را که دین و آیین و شرافت آباء و اجدادی شما به آن بستگی دارد، نابود کنم، ولی تو به دنبال تعدادی شتر هستی که از تو گرفته اند!

فقال: انا رب الابل و للبیت رب سیمنعه. (زمخشری4/798)، یعنی گفت: من مالک شتران هستم و این خانه هم مالکی دارد که آن را حفظ خواهد کرد.

پر واضح است که منظور جناب عبدالمطلب این نبوده است که: من پرورش دهنده شتر هستم یا شتر چرانم! و یا این خانه پرورش دهنده ای دارد!!

پس به هر حال معنای اصلی رب،- همان طور که در مثال های فوق روشن شد، عبارتست از: مالک و صاحب اختیار. پس " رب الناس" یعنی " مالک و صاحب اختیار مردم"

بی مناسبت نیست در این جا به این نکته اشاره کنیم که: با توجه به این معنی" رب"، " عبد" بودن، مردم و نیز تمامی آنچه در جهان است، بهتر روشن می شود. زیرا" عبد" یعنی" برده"، و" مملوک".

ما عادت کرده ایم" عبد" را به معنای" بنده" ترجمه کنیم، حال آن که" عبد" یعنی" برده"، " آن که در مالکیت کسی قرار می گیرد و مالک و صاحب اختیاری دارد."

خداوند رب است و هر چه در آسمان ها و زمین است" عبد" و" مملوک" است." ان کل من فی السموات و الارض الا اتی الرحمن عبدا"( مریم:93) و لذا وقتی انسان سر به سجده می گذارد و می گوید: سبحان ربی الاعلی و بحمده، چه زیبا است که در نظر آورد، در واقع در مقابل مالک و صاحب اختیار خود، و نه پرورش دهنده خود، سر به خاک تسلیم می ساید و اظهار ذلت، کوچکی و بردگی می کند و می گوید: پاک و منزه و بی عیب است، مالک و صاحب اختیار من، این برده بی مقدار، و به حمد و ستایش او مشغولم.

وسواس، یوسوس

نخست توضیحی درباره وزن این کلمه می دهیم: " وسواس" اسم مصدر است، ولی به خاطر مبالغه، به معنای وصفی به کار رفته است. ولی وسواس با کسر واو، مصدر است ( زمخشری4/823). به کار بردن مصدر یا اسم مصدر به جای صفت در عربی شایع است، مثل " زید عدل" به جای" زید عادل".

اما معنای آن:

" وسوسة" یعنی سخن گفتن پنهانی. وسوسه: کلمه کلاماً خفیا. و نیز الوسواس: همس الصائد و الکلاب و هوالصوت الخفی

( زبیدی9/31). وسواس یعنی صدای آهسته صیاد و سگ های[او] و آن عبارتست از صدای پنهان و آهسته. مخفی نماند که " همس" یعنی صدای آهسته؛ صدای ظریف زیور آلات را نیز" وسواس" گویند(همان).

پس " وسواس" در معنای وصفی یعنی کسی که آهسته سخن می گوید و بی سر و صدا حرف می زند.

گویی شیطان بی سرو صدا و آرام به سراغ طعمه خود می رود و آهسته و مخفیانه با او سخن می گوید. و " یوسوس" نیز یعنی آهسته و بی سر و صدا سخن می گوید.

خناس

" خناس" صیغه مبالغه از ماده " خُنوس" است. خنوس یعنی پنهان شدن بعد از آشکار بودن. الاختفاء بعدالظهور،( طبرسی10/559) و نیز به معنای عقب رفتن و کناره گیری کردن است." خنس" تأخر و انقبض،( زبیدی 8/268) برای این که به معنای ماده " خنس" بهتر پی ببریم، خوب است به آیه شریفه " فلا اقسم بالخنس" (تکویر: 15) نیز اشاره کنیم . خداوند در این آیه به " خنس" قسم یاده کرده است. " خنس" جمع مکسر بر وزن" فُعّل، و مفرد آن:" خانس" است. مثل: ساجد و سُجّد، راکع و رُکع.

صرف نظر از گفته های مفسران درباره " خنس" و این که مراد از این کلمه در آیه مورد بحث چیست، اگر به آیه بعدی مراجعه کنیم، درمی یابیم که " خنس" یعنی چیزهایی که حرکت می کنند و سپس پنهان می شوند ( الجواری الکنس). " جواری" جمع جاری، به معنای چیزهایی است که حرکت و جریان دارند. و" کنس" جمع کانس، به معنای آهوانی است که در کِناس خود مخفی می شوند. " کناس" یعنی مکان و مأوایی لابه لای درختان که آهو خود را در آن جا پنهان می کند ( محمود شلتوت و دیگران2/501). پس خنس، هر چه و هر که باشند، یکی از ویژگی هایشان پنهان شدن بعد از آشکار شدن است.

بعضی از مفسران خنس را در این جا به معنای سیاره های خاص دانسته اند که پس از طلوع و سیر و حرکت در فلک خود، مجدداً غروب می کنند و پنهان می شوند (طباطبائی 20/239). پس کاملاً روشن می شود که : خناس یعنی" بسیار کناره گیری کننده و عقب رونده یا بسیار مخفی شونده و" وسواس خناس" یعنی" آن که آهسته و بی سر و صدا و بدون جلب توجه به سراغ انسان می آید و با او سخن می گوید و بسیار مخفی می شود و عقب می نشیند."

در روایتی از پیامبراکرم(ص) چنین آمده است:

" ان الشیطان واضع خطمه علی قلب ابن آدم فاذا ذکرالله سبحانه خنس"( طبرسی10/561) شیطان بینی(منقار) خود را بر قلب انسان می گذارد. وقتی او به یاد خدا بیفتد شیطان عقب نشینی می کند و پنهان می شود.

و ظاهراً به همین خاطر، خداوند، شیطان را" خناس" نامیده است.

منابع:

1. قرآن کریم.

2. تاج العروس من جواهرالقاموس. محمد مرتضی الزبیدی، دارالفکر، بیروت، 1414ه، 1994م.

3. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل. محمودبن عمرالزمخشری، دارالکتاب العربی، بیروت، بدون تاریخ.

4. لسان العرب، محمدبن مکرم، ابن منظور افریقی، نشر ادب الحوزة، قم، 1405ه.ق، 1363 ه.ش.

5. مجمع البیان علوم القرآن. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی، رابطة الثقافة الاسلامیة، تهران1417ه، 1997م.

6. مختار الصحاح. محمدبن ابی بکر الرازی، مؤسسة الرسالة بیروت، 1413ه. 1992م.

7. معجم الفاظ القرآن الکریم، مجمع اللغة العربیة قاهره. محمود شلتوت و دیگران، انتشارات ناصرخسرو، قم، 1363ه.ش.

8. المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبائی، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1417ه. 1997م.

9. المفردات. ابوالقاسم الحسین بن محمد الراغب الاصفهانی، المکتبة المرتضویه، تهران، بدون تاریخ.

"دکتر حمیدرضا مستفید"، مجله گلستان قرآن.

منبع: http://www.tebyan.ir/Teb.aspx?nId=14603