سبحان الله: خدا از داشتن شریک، از ظلم، از مخلوق بودن، از انجام دادن کارى بر خلاف حکمت و مصلحت، از همه نقایص و کمبودها و پلیدیهایى که در موجودات است، و از همه صفاتى که لازمه مخلوق بودن و «ممکن» بودن است، پیراسته و پاک است. با گفتن این جمله و یادآورى این خصوصیت براى خدا، نمازگزار مىفهمد و به یاد مىآورد که در مقابل چه موجود و چه ذات والایی به کرنش و تعظیم برخاسته است. احساس مىکند که تعظیم و تواضع او در برابر نیکى و کمال مطلق است. با این تفاسیر، آیا کسى از اینکه به پاکى و نیکى و زیبایى مطلق احترام بگذارد احساس حقارت مىکند؟ نماز چنین فرایندى است، تواضع و تعظیمى در برابر اقیانوس بیکرانهاى از خوبیها و کمالها و جمالها؛ تعظیمى نیست که انسان را سرشکسته کند. از کرامت و عزت انسانى او بکاهد. ستایشى نیست که آدمى را حقیر و خوار سازد. مگر انسان چیزى جز درک کننده زیبایى و کمال و جوینده آن است؟ پس طبیعى است که در برابر کمال مطلق به خاک افتد و ذاتى را - که آن را دارد - با تمام وجود خود پرستش و ستایش کند. این پرستیدن و ستودن او را به راه کمال و نیکى و زیبایى مىکشاند و حرکت زندگى او را در این جهت و در این سو قرار مىدهد. آنان که نماز و عبادت را مایه خوارى و سرشکستگى انسان میدانند و آن را با قدرتهاى مادى مقایسه می کنند این نکته ظریف را ندیده و ندانستهاند که: ستایش و بزرگداشت نیکى و پاکى خود نیرومندترین انگیزه نیکى و پاکى است. این نکتهاى است که ذکر «سبحان الله»، یادآور پاکى و بشر در سراسر تاریخ زندگیش به سبب برخورداریهاى گوناگون، برای گرفتن امتیازهاى کوچک و بزرگ یا چند روزى بیشتر زیستن، حتى در موارد بسیاری برای نان بخور و نمیرش، در برابر کسانى که در خلقت با او برابر بوده اند و هیچ مایه اصیلى را از او بیشتر نداشتهاند زبان به ستایش و سپاس مىگشود. تن و جان خود را تسلیم صاحب نعمتان مىکرد؛ چون نعمت را متعلق به نعمتخوارگان مىدانست و در طلب نعمتبردگى صاحب نعمت را پذیرا مىشد.
به یادآوردن اینکه «همه سپاسها و ستایشها از آن خداست» مىفهماند که نعمتها نیز همه از آن خداست. پس بحقیقت هیچ کس مالک چیزى نیست تا از آن راه بتواند و حق داشته باشد و کسى را اسیر و مطیع و بنده خویش سازد؛ و به روحهاى ضعیف و دلهاى مسحور و چشمهاى فریفته نعمت نیز مىآموزد که رحمت و بخشش ناچیز صاحب دولتان و اربابان عالم را به چیزى نگیرند، در برابر آنان تن به بردگى ندهند، محرومیت از آن را تحمل نکنند، دارنده و محتکر آن را غاصب و متجاوز بدانند.
و لا اله الا الله: این شعار اسلام است؛ نمودار جهان بینى و ایدئولوژى مکتب اسلام است. در این شعار، یک «نفى» و یک «اثبات» وجود دارد. همه قدرتهاى طاغوتى و غیر خدایى را نفى مىکند. خود را از یوغ بردگى هر نیروى اهریمنى نجات مىدهد. هر دست و بازویى را که به شکلى او را به راهى مىکشاند قطع مىکند. هر قدرتمندى جز خدا و هر نظامى جز نظام الهى و هر انگیزهاى جز انگیزههاى خداپسند را به دور مىریزد . با این نفى پرشکوه، خود را از همه زبونیها و ذلتها و اسارتها و بندها و بندگیها مىرهاند. آنگاه فرمان و اراده خدا را - در قالب نظام الهى - بر وجود خویش فرمانروا مىسازد و بندگى خدا را مىپذیرد که با هیچ بندگى دیگرى سازگار نیست. بندگى خدا یعنى سامان زندگى را طبق فرمان حکیمانه خدا تدارک دیدن؛ زندگی در نظام الهى است که خطوط اصلى آن طبق دستور خدا ترسیم شده باشد. با همه قدرت و تلاش ممکن در جهت ایجاد چنین نظامى و چنان سامانى حرکت کردن است.
نظامهاى دیگر نظامهایى که بر شالوده تفکر بشرى بنا شده است، از جهالت و بىاطلاعى و کجاندیشى و گاهی غرض ورزى خالى نیست، بشر را کامیاب نمی سازد، و او را به کمال مطلوب انسانیش نمی رساند. فقط جامعه و نظام الهى است که، چون از حکمت و رحمتخدا سرچشمه گرفته و با آگاهى از نیازهاى انسان و آن چیزهایی طرحریزى شده که برآورنده این نیازهاست، محیط مساعد و مناسبى براى رشد «انسان» فراهم می کند.
«دشمن نظامهاى دیگر نیستیم، دلسوز آنهاییم». این سخن انبیاست؛ انبیاى خدا پدران دلسوز بشرند. بهپدیدآورندگان و بانیان نظامهاى اجتماعى مىآموزند و پند مىدهند که بشر جز در نظام الهى و توحیدى کامروا نمی شود . تاریخ ثابت کرده است و دیدهایم و مىبینیم که در نظامهاى غیر خدایى انسان چه مىکشد و انسانها چگونه مسخ شده و به چه روزى دچار گشتهاند.
و الله اکبر: انسان عادى پس از آن نفی ها احساس غربت و وحشت مىکند و خود را تنها مىیابد. او از طرفى در مد نگاه خود همه بنیانهایى را که تا این لحظه استوار به نظر مىرسید در حال فرو ریختن مشاهده مىکند؛ ولى از طرفى جاهلیت، به ستبرى کوه، خود را به او نشان مىدهد و به رخ او مىکشد. همان چیزهایى که او آنها را نفى کرده است بودن خود را به چشم او و در معرض تماشاى او در مىآورند و او را به هراس مىافکنند. درست در همین لحظه است که او مىگوید: «الله اکبر»؛ خدا از همه چیز و از همه کس و از همه قدرتها و قدرتمندیهایشان و از آنکه بتوان او را به وصف آورد بزرگتر است. در طبیعت و در تاریخ، طراح سنتها و قانونهاى تکوینى جهان اوست. پس پیروزى نهایى که در گرو سازگارى با این قوانین و سنتهاست تنها در پایبندى به فرمان او میسر است. در کشمکش تاریخى بشر، تنها بندگان و فرمانبران او جبهه پیروزمندند.
پیامبر اسلام (ص) این حقیقت را خوب مىدانست و با همه وجودش به آن ایمان داشت و آن را لمس مىکرد. از آن رو، یکتنه در برابر همه گمراهان مکه، بلکه در برابر همه جهان، ایستاد. چنان پایدارى کرد که کاروان گمراه بشر را از دنباله روى ذلت بار قدرتهاى طاغوتى رها ساخت و در مسیر فطرى که مسیر تکامل است به راه انداخت. کسى که خود را در برابر قدرت گونههاى بشرى کوچک و ضعیف و بىاراده مىیابد اگر بفهمد و بداند که برترین قدرتها خداست، دلش اطمینان و آرامش مىیابد. در باطنش نیرویى شعله مىکشد؛ او را برترین و نیرومندترین مىسازد.
منبع: شبکه پیام سیما |