تسنیم

مطالب قرآنی: مقالات-حدیث-گزارش-درباره قرآن-پند بزرگان-کتابشناسی-علوم قرآنی-حفظ قرآن-شان نزول-پرسش و پاسخ-آیامیدانید-دین و زندگی

تسنیم

مطالب قرآنی: مقالات-حدیث-گزارش-درباره قرآن-پند بزرگان-کتابشناسی-علوم قرآنی-حفظ قرآن-شان نزول-پرسش و پاسخ-آیامیدانید-دین و زندگی

تفسیر تسبیحات اربعه

خدا از داشتن شریک، از ظلم، از مخلوق بودن، از انجام دادن کارى بر خلاف حکمت و مصلحت، از همه نقایص و کمبودها و پلیدیهایى که در موجودات است.

سبحان الله:
خدا از داشتن شریک، از ظلم، از مخلوق بودن، از انجام دادن کارى بر خلاف حکمت و مصلحت، از همه نقایص و کمبودها و پلیدیهایى که در موجودات است، و از همه صفاتى که لازمه مخلوق بودن و «ممکن‏» بودن است، پیراسته و پاک است. با گفتن این جمله و یادآورى این خصوصیت‏ براى خدا، نمازگزار مى‏فهمد و به یاد مى‏آورد که در مقابل چه موجود و چه ذات والایی به کرنش و تعظیم برخاسته است. احساس مى‏کند که تعظیم و تواضع او در برابر نیکى و کمال مطلق است. با این تفاسیر، آیا کسى از اینکه به پاکى و نیکى و زیبایى مطلق احترام بگذارد احساس حقارت مى‏کند؟ نماز چنین فرایندى است، تواضع و تعظیمى در برابر اقیانوس بیکرانه‏اى از خوبیها و کمالها و جمالها؛ تعظیمى نیست که انسان را سرشکسته کند.
از کرامت و عزت انسانى او بکاهد. ستایشى نیست که آدمى را حقیر و خوار سازد. مگر انسان چیزى جز درک کننده زیبایى و کمال و جوینده آن‏ است؟ پس طبیعى است که در برابر کمال مطلق به خاک افتد و ذاتى را - که آن را دارد - ‏با تمام وجود خود پرستش و ستایش کند. این پرستیدن و ستودن او را به راه کمال و نیکى و زیبایى مى‏کشاند و حرکت زندگى او را در این جهت و در این سو قرار مى‏دهد. آنان که نماز و عبادت را مایه خوارى و سرشکستگى انسان می‎دانند و آن را با قدرتهاى مادى مقایسه می کنند این نکته ظریف را ندیده و ندانسته‏اند که: ستایش و بزرگداشت نیکى و پاکى خود نیرومندترین انگیزه‏ نیکى و پاکى است. این نکته‏اى است که ذکر «سبحان الله»، یادآور پاکى و
بشر در سراسر تاریخ زندگیش به سبب برخورداریهاى گوناگون، برای گرفتن امتیازهاى کوچک و بزرگ یا چند روزى بیشتر زیستن، حتى در موارد بسیاری برای نان بخور و نمیرش، در برابر کسانى که در خلقت ‏با او برابر بوده اند و هیچ مایه اصیلى را از او بیشتر نداشته‏اند زبان به‏ ستایش و سپاس مى‏گشود. تن و جان خود را تسلیم صاحب نعمتان مى‏کرد؛ چون نعمت را متعلق به نعمت‏خوارگان مى‏دانست و در طلب نعمت‏بردگى صاحب نعمت را پذیرا مى‏شد.

به یادآوردن اینکه‏ «همه سپاسها و ستایشها از آن خداست‏» مى‏فهماند که نعمتها نیز همه از آن خداست. پس بحقیقت هیچ کس مالک چیزى نیست تا از آن راه بتواند و حق داشته باشد و کسى را اسیر و مطیع و بنده خویش سازد؛ و به روحهاى ضعیف و دلهاى مسحور و چشمهاى فریفته نعمت نیز مى‏آموزد که رحمت و بخشش ناچیز صاحب دولتان و اربابان عالم را به چیزى نگیرند، در برابر آنان تن به بردگى ندهند، محرومیت از آن را تحمل نکنند، دارنده و محتکر آن را غاصب و متجاوز بدانند.

و لا اله الا الله:
این شعار اسلام است؛ نمودار جهان بینى و ایدئولوژى مکتب اسلام است. در این شعار، یک‏ «نفى‏» و یک ‏«اثبات‏» وجود دارد. همه قدرتهاى طاغوتى و غیر خدایى را نفى مى‏کند. خود را از یوغ بردگى هر نیروى اهریمنى نجات مى‏دهد. هر دست و بازویى را که به شکلى او را به راهى مى‏کشاند قطع مى‏کند. هر قدرتمندى جز خدا و هر نظامى جز نظام الهى و هر انگیزه‏اى جز انگیزه‏هاى خداپسند را به دور مى‏ریزد .
با این نفى پرشکوه، خود را از همه زبونیها و ذلتها و اسارتها و بندها و بندگیها مى‏رهاند. آنگاه فرمان و اراده خدا را - در قالب نظام الهى - بر وجود خویش فرمانروا مى‏سازد و بندگى خدا را مى‏پذیرد که با هیچ بندگى دیگرى سازگار نیست. بندگى خدا یعنى سامان زندگى را طبق فرمان حکیمانه خدا تدارک دیدن؛ زندگی در نظام الهى است که خطوط اصلى آن طبق دستور خدا ترسیم شده باشد. با همه قدرت و تلاش ممکن در جهت ایجاد چنین نظامى و چنان سامانى حرکت کردن است.

نظامهاى دیگر نظامهایى که بر شالوده تفکر بشرى بنا شده است، از جهالت و بى‏اطلاعى و کج‏اندیشى و گاهی غر‏ض ورزى خالى نیست، بشر را کامیاب نمی سازد، و او را به کمال مطلوب انسانیش نمی رساند. فقط جامعه و نظام الهى است که، چون از حکمت و رحمت‏خدا سرچشمه گرفته و با آگاهى از نیازهاى انسان و آن چیزهایی طر‏حریزى شده که برآورنده این نیازهاست، محیط مساعد و مناسبى براى رشد «انسان»‏ فراهم می کند.

 «دشمن نظامهاى دیگر نیستیم، دلسوز آنهاییم». این سخن انبیاست؛ انبیاى خدا پدران دلسوز بشرند. به‏پدیدآورندگان و بانیان نظامهاى اجتماعى مى‏آموزند و پند مى‏دهند که بشر جز در نظام الهى و توحیدى کامروا نمی شود . تاریخ ثابت کرده است و دیده‏ایم و مى‏بینیم که در نظامهاى غیر خدایى انسان چه مى‏کشد و انسانها چگونه مسخ شده و به چه روزى دچار گشته‏اند.

و الله اکبر:
انسان عادى پس از آن نفی ها‏ احساس غربت و وحشت مى‏کند و خود را تنها مى‏یابد. او از طرفى در مد نگاه خود همه بنیانهایى را که تا این لحظه استوار به نظر مى‏رسید در حال فرو ریختن مشاهده مى‏کند؛ ولى از طرفى جاهلیت، به ستبرى کوه، خود را به او نشان مى‏دهد و به رخ او مى‏کشد. همان چیزهایى که او آنها را نفى کرده است بودن خود را به چشم او و در معرض تماشاى او در مى‏آورند و او را به هراس مى‏افکنند.
درست در همین لحظه است که او مى‏گوید: «الله اکبر»؛ خدا از همه چیز و از همه کس و از همه قدرتها و قدرتمندیهایشان و از آنکه بتوان او را به وصف آورد بزرگتر است. در طبیعت و در تاریخ، طراح سنتها و قانونهاى تکوینى جهان اوست. پس پیروزى نهایى که در گرو سازگارى با این قوانین و سنتهاست تنها در پایبندى به فرمان او میسر است. در کشمکش تاریخى بشر، تنها بندگان و فرمانبران او جبهه پیروزمندند.

پیامبر اسلام (ص) این حقیقت را خوب مى‏دانست و با همه وجودش به آن ایمان داشت و آن را لمس مى‏کرد. از آن رو، یکتنه در برابر همه گمراهان مکه، بلکه در برابر همه جهان، ایستاد. چنان پایدارى کرد که کاروان گمراه بشر را از دنباله روى ذلت بار قدرتهاى طاغوتى رها ساخت و در مسیر فطرى که مسیر تکامل است به راه انداخت. کسى که خود را در برابر قدرت گونه‏هاى بشرى کوچک و ضعیف و بى‏اراده مى‏یابد اگر بفهمد و بداند که برترین قدرتها خداست، دلش اطمینان و آرامش مى‏یابد. در باطنش نیرویى شعله مى‏کشد؛ او را برترین و نیرومندترین مى‏سازد.

 

منبع: شبکه پیام سیما

تاریخچه شیعه

 

»شیعه» در لغت به دو معنا اطلاق می شود.

شیعه در لغت و اصطلاح:

«شیعه» در لغت به دو معنا اطلاق می شود:

1- توافق و هماهنگی دو یا چند نفر بر مطلبی
2-  پیروی کردن فردی یا گروهی از فرد یا گروهی دیگر

شیعه در اصطلاح به مسلمانانی گفته می‌شود که به خلافت و امامت بلافصل حضرت علی (ع) معتقدند. بر این عقیده‌اند که امام و جانشین پیامبر (ص) از راه نصّ شرعی تعیین می‌شود و امامت حضرت علی (ع) و دیگر امامان شیعه نیز از راه نصّ شرعی ثابت شده است.
نخستین بار پیامبر اکرم (ص) دوستان و پیروان حضرت علی (ع) را شیعه خواندند. این مطلب در احادیث متعددی از آن حضرت روایت شده است.

در «سیوطی»، از «جابر بن عبدالله انصاری» و «ابن عباس» و حضرت علی (ع) روایت شده است که پیامبر اکرم (ص) در تفسیر آیه‌ «ان الذین آمنوا و عملواالصالحات اولئک هم خیر البریّة» (بیّنه، 7) به حضرت علی (ع) اشاره کرده و فرموده‌اند: تو و شیعیانت روز قیامت رستگارید.
در تاریخ شیعه، فرقه‌هایی پدید آمده که بسیاری از آنها از بین رفته‎ است. شیعه‌ «اثناعشریه» (دوازده امامی) و شیعه «زندیه» و شیعه‌ «اسماعیلیه» فرقه های بسیار مهم و اصلی شیعه‎اند. موضوع بحث این بخش شیعه‌ اثناعشریه (دوازده امامی) است.

وجه تسمیه:
بیشتر شیعه را شیعه دوازده‎امامیه یا اثناعشریه تشکیل می‌دهد. ‌از آنجا که آنان جانشینان پیامبر اکرم (ص) را دوازده نفر می‌دانند، اثنا عشریه (دوازده امامی) نامیده شده‌اند. نام و خصوصیات امامان دوازده گانه، در احادیثی از پیامبر اکرم (ص)، به این شرح روایت شده است:

1ـ علی بن ابی طالب (ع) یا امام علی
 2ـ حسن بن علی (ع) یا امام حسن
 3ـ حسین بن علی  (ع) یا امام حسین
4ـ علی بن الحسین  (ع) یا امام سجّاد
 5ـ محمد بن علی (ع) یا امام باقر
 6ـ جعفر بن محمد  (ع) یا امام صادق
 7ـ موسی بن جعفر  (ع) یا امام کاظم
 8ـ علی بن موسی (ع) یا امام رضا
 9ـ محمد بن علی (ع) یا امام جواد
 10ـ علی بن محمد (ع) یا امام هادی
 11ـ حسن بن علی (ع) یا امام عسکری
 12- ‌حجة بن الحسن یا مهدی موعود (عج)

شیعه اثناعشریه بر مسئله‌ امامت تأکید خاصّی دارد و عصمت امام و برتری او بر دیگر افراد امت اسلامی را بسیار مهم و اساسی می‌داند. همچنین، امامت را - پس از سه امام نخست - به فرزندان امام حسین (ع) منحصر می‌داند. با توجه به این عقاید ویژه درباره‌ امامت، به «امامیه» شهرت یافته است.

«شیخ مفید»، پس از تعریف شیعه، به کسانی که به امامت بلافصل حضرت علی (علیه السلام) عقیده دارند درباره‌ شیعه‌ می گوید: این عنوان مخصوص آن دسته از شیعه است که به وجود امام در هر زمان و وجوب نصّ جلّی و عصمت و کمال برای هر امامی معتقد است؛ و امامت را (غیر از سه امام نخست) به فرزندان امام حسین (ع) منحصر می‌داند.

تاریخ پیدایش تشیّع:
پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)، اختلافاتی پدید آمد و فرقه‌هایی  ایجاد شد. مسئله‌ خلافت و امامت مهمترین اختلافی بود که در نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) پدید آمد و مسلمانان را به دو دسته تقسیم کرد. دسته ای معتقد بودند که امامت، همانند نبوت، منصب و مقامی الهی است. امام باید از خطا و گناه معصوم باشد و این صفت را جز خداوند کسی نمی‌داند. بنابر این، راه تعیین امام نصّ الهی است که در قرآن یا احادیث نبوی بیان شده است. طبق این نصوص، علی بن ابی طالب (ع) جانشین پیامبر (ص) و امام مسلمین است. حضرت علی (ع) و بنی هاشم و گروهی از بزرگان صحابه -‌ اعم از مهاجران و انصار - طرفدار این نظریه بودند. این همان عقیده‌ شیعه، بخصوص شیعه امامیه، در مسئله امامت است.

دسته‌ دیگر - که در رأس آنها ‌«ابوبکر» و «عمر» قرار داشتند - بر این عقیده بودند که پیامبر اکرم (ص) برای خود جانشین تعیین نکرده و این کار را به مسلمانان واگذار کرده است. بر همین اساس و با توجه به اهمیت مسئله خلافت و امامت و نقش حیاتی آن در سرنوشت امت اسلامی، در اقدامی شتابزده، در شرایطی که حضرت علی (ع) و عده‌ای از بزرگان صحابه به تطهیر و تدفین بدن مطهر پیامبر اکرم (ص) مشغول بودند، عده‌ای از مهاجران و انصار در «سقیفه‌ بنی‏ساعده» گرد هم آمدند و - پس از گفتگوهایی درباره خلیفه‌ پیامبر (ص) - با ابوبکر به عنوان جانشین پیامبر (ص) بیعت کردند.

شرایط سیاسی و اجتماعی دنیای اسلام و جهان به گونه‌ای بود که اگر امام علی (ع) و هواداران او برای اثبات عقیده خود و عملی ساختن آن به اقدامات عملی و خصمانه دست می‌زدند، موجودیت اسلام از ناحیه دشمنان خارجی (امپراتوری ایران و روم) و دشمنان داخلی (منافقان) آسیب جدّی می دید.

امام علی (ع) مصلحت اسلام و مسلمانان را پیروی با روش صبر و مدارا دید. در مواقع مناسب نیز دیدگاه خود را درباره نادرستی عمل آنان بیان می‌کرد. از درگیریهای خصومت آمیز خودداری می کرد و در هدایت و پیشبرد جامعه اسلامی از هیچ تلاش و کوششی خودداری نمی کرد و دستگاه خلافت را در حل مشکلات یاری می کرد؛ تا آنجا که از خلیفه دوم نقل شده که هفتاد بار گفته است: اگر علی نبود، عمر هلاک می‌شد؛ و نیز گفته است: خدایا، مرا برای برخورد با مسئله‌ دشواری که علی بن ابی طالب (ع) حضور ندارد باقی مگذار.

در هر حال، شیعه - به عنوان پیروان علی بن ابی طالب (ع) و معتقدان به امامت بلافصل او - در نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) پدید آمد. البته روایاتی نیز یافت می‌شود که لفظ شیعه در زمان حیات پیامبر (ص) بر چهار تن از صحابه (سلمان، مقداد، ابوذر، عمار یاسر) اطلاق می‌شد. این افراد از کسانی بودند که در مسئله خلافت و امامت حضرت علی (علیه السلام) را خلیفه بلافصل پیامبر می‌دانستند.

با توجه به اینکه نظریه‌ ‌شیعه در مسئله‌ امامت به نصوص کتاب و سنّت مستند است، می‌توان گفت که تشیع، در حقیقت، با اسلام همراه بوده است؛ اگرچه پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) موجودیت یافت.

 

منبع: شبکه پیام سیما

صدقه، اما بى‏پول!

 

با شنیدن کلمه «صدقه‏»، ذهنها فورى سراغ کمک مالى به تهیدستان ‏یا انداختن سکه و اسکناسى در صندوق صدقات و امثال آن مى‏رود.

با شنیدن کلمه «صدقه‏»، ذهنها فورى سراغ کمک مالى به تهیدستان ‏یا انداختن سکه و اسکناسى در صندوق صدقات و امثال آن مى‏رود. باید دانست که شکلهاى عملى صدقه دادن تنها به این امور ختم نمی شود. مى‏توان اهل صدقه بود، بى‏آنکه پول خرج کرد. البته کمکهاى‏ مالى جاى خاصى دارد که در هر حال و هر جا خوب است؛ اما مهم توجه به وسعت دایره «نیکى‏» است.

 در این زمینه، از گفتار پیشوایان الهام ‏می گیریم. از رسول خدا (ص) نقل شده است که فرموند: هر مسلمان هر روز باید صدقه‏اى بدهد. وقتى پیامبر خدا (ص) چنین فرمود، برخى از اصحاب با شگفتى پرسیدند: یا رسول الله، چه کسى طاقت و توان این کار را دارد؟

حضرت - براى رفع ابهام و توضیح بیشتر و براى اینکه صدقه را تنها در انفاق مالى خلاصه نکنند - فرمود: برطرف کردن عوامل اذیت از سر راه مردم صدقه است. راهنمایى کردن جاهل به «راه‏ درست» صدقه است. عیادت کردن بیمار صدقه است. امر به معروف و نهى از منکر صدقه است. پاسخ سلام دادن نیز صدقه است ... .

شگفتا که چه وسعتى دارد نیکى و احسان و چه آسان است ‏ذخیره‏سازى عملى صالح براى آن روز نیاز و احتیاج.

 

منبع: شبکه پیام سیما

کوچک سازی سختی ها (2)

 

یکى از عوامل موفّقیت در زندگى داشتن هنر کوچک سازى سختیهاست .

یکى از عوامل موفّقیت در زندگى داشتن هنر کوچک سازى سختیهاست . نخست باید سختیها را کوچک و سپس آنها را تحمّل کرد. این کار تحمّل پذیرى بیشتر سختیها را ممکن می سازد. اصل کوچک سازى نقش مهمّى در کاهش تنشها دارد.

2- توزیع تنش بر گذر زمان:

برخى افراد، در هنگام بروز سختى و بلاهای ناخوشایند، حال را به گذشته و آینده خود تعمیم مى دهند. این افراد تمام
 ناخوشایندیهاى گذشته را زنده مى کنند و به هیچ نقطه مثبت آن نمى اندیشند و همه گذشته را با مقیاس حال مى سنجند . برای آینده، هیچ افق روشنى را تصوّر نمى کنند و همه آینده را پر از رنج و بدبختى مى پندارند؛ سپس اندوه همه گذشته و حال و آینده را بر زمان حال بار مى کنند.

 در این حالت، احساس تلخ گذشته تمام نمی شود و آینده نیامده بر زمان حال بار مى شود. بدیهى است که چنین فشار سنگین روانى  خردکننده و شکننده خواهد بود. این در حالى است که اندوه هر روز مخصوص همان روز است . زمان اندوه گذشته به سر آمده است و شایسته نیست که دوباره آن را زنده کنیم . براى هر حادثه ، یک دوره فشار روانى طبیعى است؛ اما اگر این دوره بارها و بارها تکرار شود، غیر طبیعى و تحمّل ناپذیر می شود و این گونه است که زندگیها سخت و تلخ تر مى شود.

در مورد آینده نیز همین گونه است :
1- نباید همه آینده را با عینک حال دید و آن را تاریک و تلخ دانست . درست است که بخشى از سختیهاى وارد شده در زمان آینده نیز ادامه مى یابد، اما نباید فراموش کرد که در همه آینده تداوم نمى یابد. حوادث پایان می پذیرد و همه آینده را اشغال نمى کند .

 2- چه دلیلى دارد که تلخى تداوم حادثه در آینده را هم اکنون تجربه کنیم؟ ممکن است بخشى از آینده نیز - همانند حال - ناخوشایند باشد، اما هیچ علتی ندارد که ناخوشى آن را هم اکنون تجربه و آن را بر خود تحمیل کنیم .

امام صادق (ع) مى فرمایند: بر این دنیا بردبار باشید که ساعتى بیش نیست . آنچه گذشته ، نه رنج آن را در مى یابى و نه سرور آن را؛ و آنچه نیامده، نمى دانى که چیست. همانا دنیا همین ساعتى است که اکنون در آنی.

امام على (ع) مى فرمایند: فردا را امروز بر خود وارد نساز. اندوه امروز براى امروز کافى است. فردا با دل مشغولی هاى خود فرا مى رسد . تو اگر اندوه فردا را بر امروز تحمیل کنى، حزن و رنج خود را افزوده اى.

 همچنین، امام على (ع) مى فرمایند: اندوه سال خود را بر امروز خود وارد نساز؛ که در هر روز آنچه براى تو مقدر شده کافى است . پس اگر فردا از عمر تو باشد، خداوند سبحان در هر فردایى روزى جدید تو را به تو خواهد رساند؛ و اگر از عمر تو نباشد، چرا برای چیزى اندوهگین مى شوى که مال تو نیست؟

منبع: شبکه پیام سیما

حضور قلب در نماز

 

گفته‌اند که وقتی می‌خواهی خدا با تو سخن بگوید، قرآن بخوان؛ و وقتی می‌خواهی که تو با خدا سخن بگویی، نماز بخوان.

گفته‌اند که وقتی می‌خواهی خدا با تو سخن بگوید، قرآن بخوان؛ و وقتی می‌خواهی که تو با خدا سخن بگویی، نماز بخوان. حضور قلب در نماز چیست ؟ به زبان ساده، وقتی که می‌خواهیم با کسی صحبت کنیم یا به سخن کسی گوش دهیم، اگر حواسمان جمع نباشد، طرف صحبتمان ناراحت می‌شود و با خود می اندیشد که برای او ارزشی قایل نیستیم. حال هنگامی که با معبود و پروردگار و خالق و رزاق خود سخن می‌گوییم، اگر توجه نداشته باشیم، چه انتظاری از او داریم ؟


علل نداشتن حضور قلب:

1- علاقه و دوستی به دنیا: سبب می شود که هنگام نماز به معبود توجه نداشته باشیم و متوجه امور مورد علاقه دنیوی و کارهای روزمره شویم. نمازی مورد تأکید قرآن است که با حضور قلب همراه باشد.

البته معنای دل نبستن به امور دنیا این نیست که انسان هیچ بهره‌ای از دنیا نبرد؛ بلکه باید از دنیا  استفاده کند، اما به آن دل نبندد و به قید و بند آن دچار نشود تا از پرواز باز نماند. اگر دلبستگی غیر خدایی در دنیا نباشد، دنیا مزرعه آخرت می شود. در این زمینه، زندگی معصومان (علیهم السلام) بهترین الگو و نمونه است. آنان با مردم و در میان مردم بودند، اما هنگام نماز عاشقانه با خدا خلوت می‌کردند.

-2 پرواز خیال: امام خمینی (ره) در این باره می گویند که خیال قوه‌ای بسیار غداری است که پی در پی از شاخه‌ای به شاخه‌ای می آویزد و از کنگره‌ای به کنگره‌ای پرواز می کند . این مربوط به حب دنیا و توجه به امور دنیوی و مال و منال دنیوی نیست؛ بلکه فرار بودن خیال خود مصیبتی است که تارک دنیا نیز به آن مبتلاست.

هنگام نماز، اگر خود را به  ارتباط با حق – تعالی - محتاج بدانیم، حضور قلب پیدا می کنیم. عمده کار این است که احساس نیاز در ما پیدا شود .نماز آیینه اعمال روزانه ماست. اگر می‌خواهیم ببینیم که در طول روز چقدر یاد خدا بوده‌ایم و جهت و رنگ کارهایمان خدایی بوده است، باید به نمازمان بنگریم. هر چقدر حضور قلب داشته باشیم، همان قدر اعمال روزانه‌ ما خدایی می شود؛ و در مقابل آن، هر چقدر می‌خواهیم کارهایمان خالص شود، باید به فکر اصلاح نماز باشیم.

خداوند خضوع در نماز را از مهمترین صفات مؤمن می داند. چگونه محب خدا و مدعی ایمان به او می‌تواند سراسر نمازش به فکر همه موضوعات و تخیلات باشد و لحظه‌ای به خدا متوجه نباشد؟ برای تشکر از خدا هم که شده، حواسمان را فقط چند دقیقه جمع صحبت با او کنیم. برای تشکر از انبوه نعمتهای ‌آشکار و پنهانی که به ما داده است، باید دل و زبانمان یکی شود . چه نعمتی بالاتر از اینکه اجازه یابیم در نماز با او حرف بزنیم؟ با تلاش و توکل است که می‌توانیم همچون بندگان خوب خدا از لذتها ‌و بهره‌‌های شیرین نماز برخوردار شویم .

کسالت در نماز از صفات دورویان و دوچهرگان معرفی شده است؛ یعنی فرد بظاهر با خدا حرف می‌زند و در دلش اثری از خدا نیست .خداوند در قرآن می فرماید: «منافقان می‌خواهند خدا را فریب دهند، در حالی که او آنها‌ را فریب می‌دهد. هنگامی که به نماز ایستند، با کسالت بر می‌خیزند و در برابر مردم ریا می‌کنند و خدا را جز اندکی یاد نمی کنند». (سوره نساء، آیه 142)

 

منبع: شبکه پیام سیما

کوچک سازی سختی ها (۱)

 

یکى از عوامل موفّقیت در زندگى داشتن هنر کوچک سازى سختیهاست.

یکى از عوامل موفّقیت در زندگى داشتن هنر کوچک سازى سختیهاست. نخست باید سختیها را کوچک کرد و سپس آنها را تحمّل کرد . اصل کوچک سازى نقش مهمّى در کاهش تنش دارد .

-3 آنچه بود و رفت، مثل آنچه نبود:

گاهى چیزى را از دست مى دهیم و گاهى آنچه مى خواستیم و به دست نیاورده ایم ما را بىتاب مى کند. از دست دادن داشته ها و به دست نیاوردن خواسته ها هر دو سبب بروز تنش و فشار روانى مى شود. ما در زمان حال قرار داریم و در زمان حال یا چیزهایى داشتیم و آنها را از دست داده ایم، یا چیزهایى مى خواستیم و به دست نیاورده ایم. با این دو حالت چه باید کرد؟

مى شود این دو مسئله را از هم جدا کرد و از هر یک براى تسکین دیگرى استفاده کرد .برای نمونه، تصوّر کنید که چیزى را از دست داده اید و برای آن غمگین و ناراحتید. اکنون به چیز دیگرى نمى اندیشید؛ مسئله تنشزاى شما از دست دادن چیزى است که داشته اید. در این وضعیت، مى شود به این بیندیشید که خیلى چیزهاى دیگرى را هم ندارید . پس وضعیت ناراحت کننده حال را با حالتى مقایسه کنید که ناراحت کننده نیست؛ یعنى چیزهاى بسیارى که نداریم و برایشان ناراحت نیستیم. امام على (ع) همین روش را به فرزندش امام حسن (ع) آموزش مى دهد و مى فرماید :اگر بر آنچه از دست داده اى بیتابى مى کنى، پس باید بر هر آنچه به تو نرسیده است نیز بیتابى کنی.

براى اینکه تحمّل از دست دادن چیزی راحت تر باشد، بهتر است به داشتن آن نیندیشید و نبود آن را مثل نبود همه آن چیزهایى بدانید که با آنها انسى ندارید و آن را نداشته اید.

-4   آنچه به دست نیامد، مثل آنچه بود و رفت:
گاهى مسئله تنشزاى ما این است که به خواسته هایمان نرسیده ایم. براى کاهش فشار روانى این وضعیت، می شود از موقعیّت دیگری استفاده کرد. مهم نیست که به خواسته مان نرسیده ایم. نرسیدن به خواسته را نباید مهم گرفت، بلکه مسئله را روى «نبود» آن چیز متمرکز کنید و سپس این نبود را با نبود چیزهایى که داشته اید و از دست داده اید مقایسه کنید و با خود بگویید: آنچه به دست نیاورده ام مثل آن چیزهایى است که داشتم و از دست داده ام. بسیاری از وقتها این منیّت است که مشکلزاست . نداشتن خیلى چیزها تنشزا نیست . امام علی (ع) مى فرمایند: آنچه را به دست نیامده همانند آنچه بود و رفت بدان؛ زیرا این امور به یکدیگر شبیه است.

 

منبع: شبکه پیام سیما