خاطرهای از زبان حضرت علی علیه السلام
... روزی، پیامبر خدا به من فرمود:
هم اینک شمارى از فرشتگان به دیدارم میآیند. تو در خانه بایست و از ورود افراد هر که باشد جلوگیرى کن.
چیزى نگذشت که عمر آمد. من [به پاس وظیفه] او را به درون خانه راه ندادم . او بازگشت و دوباره آمد و تا سه بار وى را بازگرداندم .
با او گفتم : رسول خدا صلی الله علیه و آله در پرده است و میزبان شمارى از فرشتگان که تعداد آنها چنین و چنان است .
سپس [منع برداشته شد و] عمر اجازه ورود یافت .
هنگامى که خدمت آن حضرت رسید عرض کرد: اى رسول خدا من چند نوبت آمدهام و على هر بار مرا برگردانده و گفته است: رسول خدا ملاقات ندارد و خود پذیراى دستههایى از فرشتگان است ، که تعداد آنها چنین و چنان است!
اى رسول خدا [پرسش من این است که] على از چه راهى به تعداد و شماره آنها آگاهى یافته ، آیا ایشان را با چشم دیده است؟
حضرت [به من] فرمود: على! او درست مى گوید، تو از کجا تعداد و شماره آنها را دانستى؟
گفتم : از سلامها و تحیتهاى پى در پى آنها که مىشنیدم ، شماره آنها را دانستم.
فرمود: راست گفتى [آنها همین تعداد بودهاند]
سپس به من فرمود: تو یک شباهتى با برادرم عیسى دارى ...
[و عمر مى شنید] و وقتى که خواست از منزل خارج شود، [ناباورانه با کنایه] گفت:
او را به فرزند مریم [عیسى] مثل مى زند! [و با او برابر مى کند... ]
قال على علیه السلام: نشدتکم بالله هل فیکم احد قال له رسول الله صلی الله علیه و آله: احتفظ الباب فان زوارا من الملائکه یزوروننى فلا تاذن لاحد.
فجاء عمر فرددته ثلاث مرات و اخبرته ان رسول الله صلی الله علیه و آله محتجب و عنده زوار من الملائکه و عدتهم کذا و کذا، ثم اذنت له فدخل فقال : یا رسول الله انى جئت غیر مره کل ذلک یردنى على و یقول : ان رسول الله محتجب و عنده زوار من الملائکه و عدتهم کذا و کذا فکیف علم بالعده ؟ اعاینهم ؟! فقال له : یا على ! قد صدق ، کیف علمت بعدتهم ؟
فقلت : اختلفت على التحیات فسمعت الاصوات فاحصیت العدد.
قال : صدقت فان فیک شبها من اخى عیسى ، فخرج عمر و هو یقول : ضربه لابن مریم مثلا...! (1)
1- به روایت بحار (ج 39، ص 112)، که از تفسیر فرات نقل شده ، شمار این فرشتگان ، 360 تن بوده است
ر.ک : خاطرات امیر المومنین ؛ شعبان صبوری
منبع: http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=42919