این سوره در مکه نازل شده و دارای هشت آیه است.
بسم الله الرحمن الرحیم
الهکم التکاثر. حتی زرتم المقابر. کلا سوف تعلمون. ثم کلا سوف تعلمون. کلا لو تعلمون علم الیقین. لترون الجحیم. ثم لترونها عین الیقین. ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم.
محتوای این سوره در مجموع نخست سرزنش و ملامت افرادی است که بر اساس یک مطالب موهوم بر یکدیگر تفاخر می کردند سپس هشداری نسبت به مساله معاد و قیامت و آتش دوزخ و سرانجام هشداری در زمینه مساله سوال و بازپرسی از نعمت ها می دهد.
نام این سوره از آیه اول آن گرفته شده است.
همانگونه که اشاره کردیم مفسران معتقدند که این سوره درباره قبائلی نازل شد که بر یکدیگر تفاخر می کردند و با کثرت نفرات و جمعیت یا اموال و ثروت خود بر آنها مباهات می نمودند تا آنجا که برای بالا بردن آمار نفرات قبیله به گورستان می رفتند و قبرهای مردگان هر قبیله را می شمردند.
در این آیات نخست با لحنی ملامت بار می فرماید:
الهکم التکاثر؛ تفاخر و مباهات بر یکدیگر شما را از خدا و قیامت به خود مشغول داشت.
حتی زرتم المقابر؛ تا آنجا که به زیارت و دیدار قبرها رفتید و قبور مردگان خود را بر شمردید.
" الهکم " از ماده "لهو" به معنی سرگرم شدن به کارهای کوچک و غافل ماندن از اهداف و کارهای مهم است.
"تکاثر" از ماده "کثرت" به معنی تفاخر و مباهات و فخر فروشی بر یکدیگر است.
از آیات فوق استفاده می شود که یکی از عوامل اصلی تفاخر و تکاثر و فخر فروشی همان جهل و نادانی نسبت به پاداش و کیفر الهی و عدم ایمان به معاد است.
از این گذشته جهل انسان به ضعف ها و آسیب پذیری هایش، به آغاز پیدایش و سرانجامش، از عوامل دیگر این کبر و غرور و تفاخر است، به همین دلیل قرآن مجید برای درهم شکستن این تفاخر و تکاثر سرگذشت اقوام پیشین را در آیات مختلف بازگو می کند که چگونه اقوامی با داشتن امکانات و قدرت فراوان با وسایل ساده ای نابوده شده اند.
با وزش بادها، با یک جرقه آسمانی (صاعقه)، با یک زمین لرزه، با نزول باران بیش از حد، خلاصه با "آب" و "باد" و "خاک" و گاه با "سجیل" و "پرندگان کوچک"، نابود شدند و از میان رفتند.
با این حال این همه تفاخر و غرور برای چیست؟!
عامل دیگری برای این امر همان احساس ضعف و حقارت ناشی از شکست ها است که افراد برای پوشاندن شکست های خود پناه به تفاخر و فخر فروشی می برند، و لذا در حدیثی از امام صادق علیه السلام ما من رجل تکبّر او تجبّر الا لذلة وجدها فی نفسه؛ "هیچ کس تکبر و فخر فروشی نمی کند مگر به خاطر ذلتی که در نفس خود می یابد."(1) و لذا هنگامی که احساس کند به حد کمال رسیده است نیازی در این تفاخر نمی بیند.
در حدیث دیگری از امام باقرعلیه السلام می خوانیم: "ثلاثة من عمل الجاهلیة: الفخر بالانساب، والطعن فی الاحساب، و الاستسقاءُ بالانواء " ؛ سه چیز است که از عمل جاهلیت است: تفاخر به نسب، و طعن در شخصیت و شرف خانوادگی افراد، و طلبیدن باران به وسیله ستارگان."(2)
در حدیث دیگری از امیرمؤمنان علی علیه السلام می خوانیم:" اهلک الناس اثنان: خوف الفقر، و طلب الفخر؛ " دو چیز مردم را هلاک کرده: ترس از فقر( که انسان را وادار به جمع مال از هر طریق و با هر وسیله می کند) و تفاخر."(3)
و به راستی از مهمترین عوامل حرص و بخل و دنیا پرستی و رقابت های مخرب و بسیاری از مفاسد اجتماعی همین ترس بی دلیل از فقر و تفاخر و برتری جوئی در میان افراد و قبائل و امت ها است.
و لذا در حدیثی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می خوانیم که فرمود:" ما اخشی علیکم الفقر ولکن اخشی علیکم التکاثر " ؛ من از فقر بر شما نمی ترسم ولی از تکاثر بیم دارم."(4)
"تکاثر" همانگونه که قبلاً اشاره کردیم در اصل به معنی تفاخر است، ولی گاه به معنی فزون طلبی و جمع مال آمده چنانکه در حدیثی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می خوانیم:
"التکاثر، (فی) الاموال جمعها من غیر حقها، و منعها من حقها، و شدّها فی الاوعیة"؛ تکاثر جمع آوری اموال از طرق نامشروع، و خودداری از ادای حق آن و بستن آنها در خزینه ها و صندوق ها است."(5)
این بحث دامنه دار را با حدیث پر معنایی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله پایان می دهیم، رسول اکرم(ص) در تفسیر "الهاکم التکاثر" فرمود:
" یقول ابن آدم مالی مالی، و مالک من مالک الا ما اکلت فافنیت او لبست فابلیت او تصدقت فامضیت "؛ انسان می گوید مال من، مال من! در حالی که مال تو تنها همان غذایی است که می خوری، و لباسی که می پوشی، و صدقاتی که در راه خدا انفاق می کنی."(6)
و این نکته ای است بسیار جالب که بهره هر کس از اموال فراوانی که جمع آوری می کند و گاه کمترین دقتی در حلال و حرام بودن آن ندارد چیزی جز همان مختصری که می خورد و می نوشد و می پوشد، و یا در راه خدا انفاق می کند نیست، و می دانیم: آنچه را شخصاً مصرف می کند، ناچیز است و چه بهتر که از طریق انفاق بهره خود را بیشتر کند.
در آیه بعد آنها را با این سخن مورد تهدید شدید قرار داده می فرماید:
کلا سوف تعلمون؛ چنین نیست که شما می پندارید و با آن تفاخر می کنید شما به زودی نتیجه این تفاخر موهوم خود را خواهید دانست.
باز برای تاکید می افزاید:
ثم کلا سوف تعلمون؛ سپس چنین نیست که شما می پندارید به زودی خواهید دانست.
در حدیثی از امیرمومنان علی(ع) آمده است که فرمود: گروهی از ما پیوسته درباره عذاب قبر در شک بودند تا این که سوره"الهکم التکاثر" نازل شد تا آنجا که فرمود: کلا سوف تعلمون منظور از آن عذاب قبر است سپس می فرماید: ثم کلا سوف تعلمون، منظور عذاب قیامت است.
سپس می افزاید:
کلا لو تعلمون علم الیقین؛ این چنین نیست که شما تفاخر کنندگان می پندارید اگر شما به آخرت ایمان داشتید و به آن علم الیقین داشتید و با علم الیقین آن را می دانستید هرگز به سراغ این امور نمی رفتید و تفاخر و مباهات به این مسائل باطل نمی کردید.
باز تاکید و انذار بیشتر می افزاید.
لترون الجحیم ؛ شما قطعاً جهنم را خواهید دید.
ثم لترونها عین الیقین؛ سپس با ورود به آنجا، آن را به عین الیقین مشاهده خواهید کرد.
"یقین" نقطه مقابل "شک" است، همانگونه که علم نقطه مقابل جهل است، و به معنی وضوح و ثبوت چیزی آمده است و طبق آنچه از اخبار و روایات استفاده می شود به مرحله عالی ایمان "یقین" گفته می شود، امام باقرعلیه السلام فرمود: "ایمان یک درجه از اسلام بالاتر است، و تقوا یک درجه از ایمان بالاتر، و یقین یک درجه برتر از تقوا است." سپس افزود: " و لم یقسم بین الناس شیء اقل من الیقین"؛ در میان مردم چیزی کمتر از یقین تقسیم نشده است.
راوی سؤال می کند یقین چیست؟ می فرماید:" اتوکل علی الله، والتسلیم لله، و الرضا بقضاء الله، و التفویض الی الله؛ حقیقت یقین توکل بر خدا، و تسلیم در برابر ذات پاک او، و رضا به قضای الهی، و واگذای تمام کارهای خویش به خداوند است.(7)
برتری مقام یقین از مقام تقوا و ایمان و اسلام چیزی است که در روایات دیگر نیز روی آن تأکید شده است.(8)
در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام می خوانیم: " من صحة یقین المرأ المسلم ان لا یرضی الناس بسخط الله، ولا یلو مهم علی مالم یؤته الله ... ان الله بعدله و قسطه جعل الروح و الراحة فی الیقین و الرضا و جعل الهم و الحزن فی الشک و السخط "؛ از نشانه های صحت یقین مردم مسلمان این است که مردم را با خشم الهی از خود خشنود نکند، و آنها را بر چیزی که خداوند به او نداده است ملامت ننماید ( آنها را مسؤول محرومیت خود نشمارد)... خداوند به خاطر عدل و دادش آرامش و راحت را در یقین و رضا قرار داده، و اندوه و حزن را در شک ناخشنودی"!
از این تعبیرات و تعبیرات دیگر به خوبی استفاده می شود که وقتی انسان به مقام یقین می رسد آرامش خاصی سراسر قلب و جان او را فرا می گیرد.
ولی با این حال برای یقین مراتبی است که در آیات فوق و آیه 95 سوره واقعه (ان هذا الهو حق الیقین) به آن اشاره شده است و آن سه مرحله است.(9)
1- علم الیقین و آن این است که انسان از دلائل مختلف به چیزی ایمان آورد مانند کسی که با مشاهده دود، ایمان به وجود آتش پیدا می کند.
2- عین الیقین، و آن در جایی است که انسان به مرحله مشاهده می رسد و با "چشم" خود مثلاً آتش را مشاهده می کند.
3- حق الیقین و آن همانند کسی است که وارد در آتش شود و سوزش آن را لمس کند، و به صفات آتش متصف گردد، و این بالاترین مرحله یقین است.
محقق طوسی(ره) در یکی از سخنان خود می گوید: " یقین" همان اعتقاد جازم مطابق و ثابت است که زوال آن ممکن نیست، و در حقیقت از دو علم ترکیب یافته، علم به معلوم، و علم به این که خلاف آن علم محال است، و دارای چند مرتبه است: "علم الیقین" و "عین الیقین" و "حق الیقین."(10)
در حقیقت مرحله اول جنبه عمومی دارد و مرحله دوم، برای پرهیزگاران است و مرحله سوم مخصوص خاصان و مقربان.
و لذا در حدیثی آمده است که خدمت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله عرض کردند: " شنیده ایم بعضی از یاران عیسی روی آب راه می رفتند؟! فرمود: لو کان یقینه اشد من ذلک لمشی علی الهواء" ؛ اگر یقینش از آن محکم تر بود بر هوا راه می رفت"!
مرحوم علامه طباطبایی بعد از ذکر این حدیث می افزاید: همه چیز بر محور یقین به خداوند سبحان، و محو کردن اسباب جهان تکوین از استقلال در تأثیر دور می زند، بنابراین هر قدر اعتقاد و ایمان انسان به قدرت مطلقه الهیه بیشتر گردد اشیاء جهان به همان نسبت در برابر او مطیع و منقاد خواهد شد.(11)
و این است رمز رابطه یقین و تصرف خارق العاده در عالم آفرینش.
ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم؛ سپس در آن روز همه شما قطعاً از نعمت هایی که داشته اید سوال خواهید شد.
باید در آن روز روشن سازید که این نعمت های خدا داد را در چه راهی مصرف کرده اید؟ و از آنها برای اطاعت الهی یا معصیتش کمک گرفته اید یا نعمت ها را ضایع ساخته هرگز حق آن را ادا ننموده اید؟
در آخرین آیه این سوره آمده که مسلماً همه شما روز قیامت از نعمت ها بازپرسی خواهید شد بعضی گفته اند منظور از این نعمت "سلامت" و "فراغت خاطر" است و بعضی آن را "تندرستی" و "امنیت" می دانند و بعضی همه نعمت ها را مشمول آیه شمرده اند.
در حدیثی می خوانیم که "ابوحنیفه" از امام صادق(ع) درباره تفسیر این آیه سوال کرد امام (ع) سوال را به او برگرداند و فرمود:"نعیم به عقیده تو چیست؟ عرض کرد: غذا است و طعام و آب خنک فرمود: اگر خدا بخواهد تو را روز قیامت در پیشگاهش نگه دارد تا از هر لقمه ای که خورده ای و هر جرعه ای که نوشیده ای از تو سوال کند باید بسیار در آنجا بایستی" عرض کرد:" پس نعیم چیست؟"
فرمود:" ما اهل بیت هستیم که خداوند به وجود ما به بندگانش نعمت داده و میان آنها بعد از اختلاف الفت بخشیده، دل های آنان را به وسیله ما به هم پیوند داده و برادرخود ساخته بعد از آن که دشمن یکدیگر بودند و به وسیله ما آنها را به اسلام هدایت کرده"... آری نعیم همان پیامبر(ص) و خاندان او است."
پی نوشت ها:
1- اصول کافی، جلد 2، ص 236، باب الکبر، حدیث 17.
2- بحارالانوار، جلد 73، ص291.
3- بحارالانوار، جلد 73، ص 290، حدیث 12.
4- الدرالمنثور، جلد 6، ص 387 .
5- نور الثقلین، جلد 5، ص 662، حدیث 8 .
6- صحیح مسلم، (طبق نقل مجمع البیان، جلد 10، ص 534)
7- بحارالانوار، جلد70، ص 138، حدیث 4.
8- همان، صص 135 – 137.
9- بحارالانوار، جلد70، ص 143.
10- مطابق نقل "بحارالانوار"، جلد 70، ص143.
11- المیزان، جلد6، 200 ( آیه 105 سوره مائده)
با استفاده از تفسیر نمونه