آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند
و خدای متعال، خود، انسان را خلق کرد؛
و او را امین خود قرار داد؛ و انسان پذیرفت تا امانتدار باشد از برای خدا؛
و پاکدستی اش را بر فرشتگان- که متحیر بودند از این همه لطف خدا به انسان- ثابت کند؛
و انتهای راه، که باز هم در قرآن، کلام خدا به تصویر کشیده شده است؛ که خود می گوید:
ما امانت داران را در بهشت برین جای دهیم که جایگاهی بس سزاوار و شایسته است...
«وَالذّینَ هُم لاَمانَاتِهِم وَ عَهدِهِم رَاعُونَ:
و مومنین که امانت ها و عهد خود را رعایت می کنند.» (مومنون/8)
خداوند متعال صفات مومنان را یادآور شده و در این میان یکی از صفات مهم مومنان را امانتداری و پاکدستی آن ها ذکر می کند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله:
«لا ایمانً لِمَن لا امانَةَ لَهُ: آن کس که امانتدار نیست، ایمان ندارد.»
به حضرت علی علیه السلام عرض کردند:
زنی است در مدینه که مردم، دختران خود را نزد او می گذارند که تربیت و اصلاح کند و با این حال (یعنی با اینکه درآمدش زیاد نیست) کسی را مانند او پر روزی ندیدیم. فرمود: آن زن راستگوست و امانت را ادا می کند و اینها روزی را (به طرف آدمی) جلب می کند.
حکایت اول
مروی است: لقمان بنده ای بود سیاه، که بر چرانیدن گوسفندان مشغول بود و بعد از عهد بعید و زمان طویل، شخصی که در اوایل شبانی رفیق وی بود، دید که جمع کثیری در مجلس لقمان جمع شده و بر نصیحت ها و شنیدن مسائل از وی بهره ور شده و سود می برند. آن رفیق از وی پرسید: تو آن نیستی که در چرانیدن گوسفندان با من شریک بودی؟ گفت: بلی. گفت: از چه صفت، خصلت تو چنین بلند شدی؟ جواب گفت: به راستگویی، ادای امانت و دوری از سخنی که به کار نمی آید و در گفتن وی سودی نداشتم.
حکایت دوم
در نبرد «خیبر» مسلمانان دچار کم غذایی شدند. مسلمانان چند دژ از قلعه خیبر را گشوده بودند، اما آن دژی که مواد غذایی فراوانی در آنجا انبار شده بود، به دست مسلمانان نیفتاده بود.
در این هنگام، چوپان سیه چرده ای که برای یهودیان خیبر گله داری می کرد، به حضور پیامبر شرفیاب شد و درخواست کرد که حقیقت اسلام را بر او عرضه کند. وی در همان نخستین جلسه ها، بر اثر گفتار مستدل و منطقی آن فرستاده خدا، ایمان آورد و سپس گفت: همه این گوسفندان، امانت یهودیان خیبر در دست من است. اکنون که رابطه من با صاحبان گوسفند قطع شده است، تکلیف من چیست؟ حضرت در برابر چشم صدها سرباز گرسنه، با کمال صراحت فرمود: در آئین ما، خیانت به امانت یکی از بزرگترین گناهان است، بر تو لازم است همه گوسفندان را تا در قلعه ببری و همه را به دست صاحبانش برسانی.
او نیز دستور پیامبر را پیروی کرد. سپس بی درنگ در جنگ به جهاد پرداخت و در راه اسلام به شهادت رسید.
امانت اگرچه معمولاً به امانت های مالی گفته می شود، ولی در منطق قرآن، امانت مفهوم وسیعی دارد که تمام شئون زندگی اجتماعی، سیاسی و اخلاقی را در بر می گیرد. نعمت های مختلف خدا هر یک امانتی از امانات او هستند؛ آئین حق، کتب آسمانی، دستور العمل های پیشوایان راه حق و همچنین اموال و فرزندان و پست ها و مقام ها، همه امانت های اویند که مومنان در حفظ و ادای حق آن ها می کوشند.
1. حاکم شدن فضای اعتماد به همدیگر
2. گسترش امنیت و آسایش در جامعه
3. تحکیم جایگاه اجتماعی افراد
4. داشتن زندگی شاد و نشاط آور
5. کامل شدن ایمان و فضائل اخلاقی
6. محبوبیت نزد خداوند متعال
7. رسیدن به سرچشمه فضائل
8. تقویت احساس اعتماد به نفس و آرامش وجدان
9. هماهنگی با انبیاء و اولیاء
10. مایوس شدن شیطان
11. امنیت در روز قیامت
12. ایجاد وحدت و همدلی
کجا شد عهد و پیمان را چه کردی؟ امانت های چون جان را چه کردی؟
نشاط عاشقی گنجی است پنهان چه کردی گنج پنهان را چه کردی؟
تو را با من نه عهدی بود ز اول بیا بنشین، بگو آن را چه کردی؟
(مولوی)
طباطبایی، سید محمد هادی، کتابچه شهر قرآنی، شماره24، با اندکی تصرف، سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران
ادامه دارد...
گویند که دل، منبع نورست و بی شک، این نور الهی، از چند مسیر به آن وارد می شود؛ زبان، گوش، چشم و ... روزنه های ورود نورند به جایگاه اصلی آن!
تو به جای بدگویی از دیگران، می توانی از صفات نیکشان بگویی که هم انس و الفتی می آفریند و هم دلت را نرم و پر مهر می کند...
تو به جای عیب جویی از رفتار دیگران، می توانی از اخلاق خودت، آنهایی را که نازیبا هستند، بیابی و رفع کنی تا سراسر زیبایی شوی ...
«... وَلا یَعتَب بعَضُکُم بَعضًا ایُحبُّ احَدُکُم ان یَاکُلَ لَحمَ اخیهِ مَیتاً فَکَرهتُمُوهُ وَ اتَّقواللهَ اِنَّ اللهَ تَوّابٌ رَحیمٌ: ... و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند، آیا کسی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید؛ تقوای الهی پیشه کنید که خداوند توبه پذیر و مهربان است.» (حجرات/ 12)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
«مبغوض ترین شما نزد خداوند متعال، راهیان به سخن چینی هستند که بین برادران جدایی می افکنند.»
حکایت اول
یک روز قبل از اینکه امام به بیمارستان بروند، توصیه ای در مورد غیبت کردند. ایشان نمی گفتند غیبت نکنید، چون آن را نباید بکنیم، بلکه می گفتند سعی کنید حتی در مجالسی که غیبت می شود شرکت نکنید. اما در پرهیز از غیبت و مسخره کردن خیلی تاکید داشتند.
حکایت دوم
همسر امام نقل می کند که من 62 سال با امام بزرگوار زندگی کردم و در این 62 سال یک غیبت از این مرد نشنیدم. خیلی این مطلب معجزه گونه است، حتی تا این درجه که ایشان گفته بود که ما یک کارگری داشتیم که خیلی کاری نبود، لذا آن را تبدیل به یک کارگر بهتری کردیم. بعد از چند روز من خدمت امام گفتم که این خیلی کارگر خوبی است. امام فرمود: اگر با این جمله می خواهی به من بفهمانی که قبلی خوب نبود این یک غیبت است و من حاضر نیستم بشنوم.
حکایت سوم
یاد دارم که در ایام کودکی، اهل عبادت بودم، شب ها برمی خاستم، نماز می گزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسیار داشتم. شبی در خدمت پدر- رحمة الله علیه- نشسته بودم و تمام شب، چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامی را برکنار گرفته، می خواندم. در آن حال دیدم که همه آنان که گرد ما هستند، خوابیده اند. پدر را گفتم: از اینان کسی سر بر نمی دارد که نمازی بخواند. خواب غفلت، چنان اینان را برده است که گویی نخفته اند، بلکه مرده اند. پدر گفت: تو نیز اگر می خفتی، بهتر از آن بود که در پوستین خلق افتی و عیب آنان گویی و بر خود ببالی.
غیبت گناهی است که غیبت کننده به تنهایی نمی تواند آن را انجام دهد. پس شنونده غیبت نیز در تحقق این گناه سهیم است؛ مگر آن که با غیبت کننده مخالفت کند و او را از غیبت منع کند، باید از شنیدن غیبت خودداری نماید و در قلب خویش با غیبت کننده مخالفت باشد.
آثار غیبت
غیبت سه نوع اثر دارد:
اثر اول بر رابطه غیبت کننده با غیبت شونده تاثیر منفی می گذارد.
اثر دوم غیبت، اثری اجتماعی است. کسانی که شنونده غیبت هستند، همواره این احتمال را می دهند که غیبت کننده در غیاب آنان نیز از عیوبشان سخن گوید. در نتیجه رابطه آنان با غیبت کننده تضعیف می شود. در صورتی که غیبت زیاد صورت گیرد، محیط اجتماع امنیت خود را از دست می دهد و آبروی انسان ها به خطر می افتد.
اثر سوم غیبت در رابطه انسان با خداست. کسی که غیبت می کند، از فرمان خدا سرپیچی کرده و کیفر الهی در انتظار اوست.
تهمت عبارت است از نسبتی که به مسلمانی داده می شود که در او وجود ندارد و او از آن نسبت ناخشنود می شود.
بی خبری کسی که به او تهمت می زنند از بی خبری کسی که غیبت او را می کنند بیشتر است، زیرا غیبت شونده از عیوب خود آگاه است ولی کسی که به او تهمت می زنند عملی را به او نسبت داده اند که او مرتکب نشده است و روح او از آن بی خبر است، بنابراین ظلمی که با تهمت بر کسی روا داشته می شود، بسیار بزرگ است.
سخن چینی یا نمیمه، یعنی سخنی را که کسی درباره دیگری گفته است برای او باز گفتن، یعنی سخنی را که گوینده در ذم دیگری گفته است به نزد شخص مورد مذمت بردن.
عیب جویی یعنی در کمین شناخت عیوب دیگران بودن. عیب جویی موجب سردی روابط اجتماعی و احساس ناامنی در جامعه می شود.
فرد عیب جو از برقراری ارتباط صمیمی با دیگران محروم است.
در جستجوی کشف عیوب دیگران بودن، یعنی درخواست کردن کشف چیزی که پوشیده ماندنش مقصود ستارالعیوب است، و این مخالف با سنت خداست.
سیر یک روز طعنه زد به پیاز که تو مسکین چقدر بدبویی
گفت: از عیب خویش بی خبری زان ره از خلق عیب می جویی
گفتن از زشت رویی دگران نشود باعث نکورویی
تو گمان می کنی که شاخ گلی به صف سرو و لاله می رویی
یا که هم بوی مشک تاتاری یا ز ازهار باغ مینویی
خویشتن بی سبب بزرگ مکن تو هم از ساکنان این کویی
در خود آن به که نیک تر نگری اول آن به که عیب خود گویی
ادامه دارد ...
طباطبایی، سید محمد هادی، کتابچه شهر قرآنی، شماره11، با اندکی تصرف، سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران
صداقت، از ارزشمندترین ویژگی های یک انسان کامل است.
صداقت، نیت پاک انسانی را عیان می کند که مشتاق سعادت است...
«مِنَ المُومِنینَ رجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلیهِ فَمِنهُم مَن قَضَی نَحبَهُ وَ مِنهُم من یَنتَظِرُ وَ ما بَدَّلوا تَبدیلاً:
در میان مومنان، مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند. (احزاب/ 23)
امام علی علیه السلام:
«الصدقُ اقوی دَعائِِمِ الایمان: راستی قوی ترین رکن ایمان است.»
امام کاظم علیه السلام:
«مَن صَدَقَ لِسانُهُ زَکی عَمَلُهُ: کسی که زبانش راست بگوید، کردارش پاک می شود.»
امام صادق علیه السلام:
«لاتَنظروُا الی طولِ رُکُوع الرَّجُل وَ سجودِهِ، فَانَّ ذلکَ شَی قَد اعتادَهُ وَ لَو تَرَکَهُ استَوحَشَ لِذلِکَ و لکنَّ انظرُوا الی صدقِ حَدیثه و اَداء اَمانَته: (برای شناخت تدین افراد) به طولانی شدن رکوع و سجده او نگاه نکنید، چرا که به آن عادت کرده و اگر ترکش کند، وحشت زده می شود؛ لیکن به راستگویی و امانتداری او توجه کنید.»
حکایت اول
کسی از رسول خدا پرسید: عملی که انسان را بهشتی می کند چیست؟ فرمود: راستگویی، زیرا هنگامی که انسان راست بگوید نیکوکاری می کند و هنگامی که نیکوکاری کند ایمان آورده و هنگامی که ایمان بیاورد، داخل بهشت می شود.
عرض کرد: ای رسول خدا! عملی که انسان را دوزخی می کند چیست؟ فرمود: دروغ است، هنگامی که دروغ بگوید کار بد انجام می دهد و هنگامی که کار بد انجام دهد، کافر شده و هنگامی که کافر شود، داخل دوزخ می گردد.
حکایت دوم
استاد ابوعلی گفت: صدق آن بود که از خویشتن آن نمایی که باشی یا آن باشی که نمایی.
حکایت سوم
این نوشته بر دیوار جنوبی کاخ آپادانا به فرمان داریوش کنده شده است: خدا این کشور را از دشمن، از خشکسالی و از دروغ حفظ نماید. از این سخن دانسته می شود که داریوش، از سه چیز بر کشورش بیم دارد: دشمن، خشک سالی، دروغ.
فرزند عارف بزرگ شیخ محمد جواد انصاری همدانی نقل می کند که: یک روز، یک بازاری، خدمتشان آمد و گفت: یک تیرگی در من ایجاد شده و نمی توانم نمازم را با توجه بخوانم. برای اصلاح آن چه کنم؟
ایشان فرمود: برای این است که در فلان معامله ای که کردی دروغ گفتی! برو استغفار کن و آن را جبران کن.»
1. پایه و اساس هرگونه پیشرفت معنوی و مادی در اجتماع، اعتماد متقابل برخاسته از صدق و راستی است.
2. صداقت و راستی به انسان آبرو و شخصیت می دهد؛ در حالی که دروغ، مایه رسوایی و بی آبرویی است.
3. صدق و راستی و امانت به انسان شجاعت و شهامت می بخشد؛ در حالی که انسان دروغگو و خائن، همیشه در ترس به سر می برد؛ چرا که شاید دروغ و خیانت او نمایان شود.
4. راستگویی، انسان را از بسیاری از گناهان نجات می دهد؛ چرا که می داند اگر خلافی انجام دهد به گناه خود اعتراف می کند؛ پس گرد گناه نمی رود.
ما درس صداقت و صفا می خوانیم آئین محبت و وفا می دانیم
زین بی خردان سفله ای دل! مخروش کانها همه می روند و ما می مانیم
(ملک الشعراء بهار)
1.ناراحتی درونی
از جمله زیان های روانی که از ناحیه دروغ، نصیب دروغگو می شود، ناراحتی درونی است. دروغگویی که می خواهد دروغ او کشف نشود، پیوسته در ناراحتی است تا مبادا سخن کنونی اش با سخن گذشته اش تناقض داشته باشد.
2. فراموشی
فراموشی نیز یکی از بیماری های روانی است که دروغگو بدان گرفتار می شود. دروغ، وجود واقعی در خارج و در مغز ندارد و واقعیت دروغ همان جعل می باشد. اموری که در ذهن وجودشان تابع جعل و اراده است، مادامی که مورد اراده هستند وجود جعلی آن ها محفوظ است. همان اندازه که غفلتی پیدا شد، وجود جعلی معدوم می شود و در مغز هم بقا ندارد. در نتیجه یادآوری آن دشوار است و احتیاج به جعل دومی دارد. بنابراین دروغ نمی تواند برای خود، در حافظه جایی باز کند که محو نشود.
3. نومیدی
وقتی دروغی از دروغگویی کشف شود، نومیدی بر او مسلط خواهد شد و کسی که نومیدی بر او حکومت کند، سرانجامش معلوم نیست.
4. پرده دری و بی شرمی
اگر کشف دروغ، روحیه دروغگو را متزلزل نکند و او همچنان به دروغگویی ادامه دهد، کشف های پی در پی، شرم را از او می برد و وی را دروغگوی ماهری می سازد که دیگر، از آن که عیبش آشکار شود، ترس و واهمه ای ندارد.
5. سوء ظن
زیان روانی دیگری که ممکن است بر اثر دروغ، نصیب دروغگو شود، سوءظن به مردم است. این بیماری روانی بر اثر دو چیز در دروغگو، پدید می آید: یکی آن که چون خودش بر خلاف حقیقت سخن می گوید، درباره دیگران هم، همین نظر را پیدا می کند. دومین چیزی که ممکن است موجب سوءظن دروغگو به دیگران شود، عکس العمل آنهاست. او وقتی می بیند دیگران نسبت به او، خوش بین نیستند و سلب اعتماد کرده اند، در او هم چنین حالتی پیدا می شود تا به آنها بدبین شود و از آن ها سلب اعتماد کند.
6. چاپلوسی
از چیزهایی که از دروغ می زاید، تملق و چاپلوسی است.
دروغگو برای آن که سخنش پذیرفته گردد، به هر وسیله ای متوسل می شود، برای صحت سخن تاکیدها می آورد، سوگندها می خورد و تملق شنونده را می گوید تا مبادا تکذیبش کند و آبرویش را در پیش دیگران ببرد.
تحریف
تحریف نیز از مصادیق دروغ است. تحریف بر سه دسته تقسیم می شود:
یکی آن که انسان سخن کسی را دگرگونه نقل کند.
دیگر آن که از خویش بر سخن او بیفزاید.
سوم آنکه از سخن او کم کند و باقی مانده را منحصراً به او نسبت دهد، نه آن که قسمتی از سخن کسی را نقل کند.
انصاف
انصاف؛ واژه ای که اگر در زندگی انسان مفهوم واقعی به خود بگیرد، به تنهایی می تواند قسمت زیادی از مشکلات زندگی وی را حل کند. اگر انسان خود نقاط ضعف خود را دریابد و با رعایت انصاف، در صدد برطرف ساختن آن باشد، بی شک آرمانشهری خواهد ساخت که از زندگی در آن لذت خواهد برد...
« وَیلٌ لِلمُطفِّفِینَ * ألذینَ إذا اکتَالُوا عَلَی النّاسِ یَستَوفُونَ * وَ إذا کالُوهُم أو وَزِنُوهُم یُخسِرُونَ:
وای بر کم فروشان! * آنان که وقتی برای خود پیمانه می کنند، حق خود را به طور کامل می گیرند؛ * امّا هنگامی که می خواهند برای دیگران پیمانه یا وزن کنند، کم می گذارند.» ( مطففین/ 3-1)
انسان منصف، کسی است که هرگز به ضرر و زیان دیگران راضی نباشد و در عین حال، هیچ سود و منفعت غیر طبیعی و ناحقی را برای خود نپسندد.
رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) از خداوند متعال نقل نمودند که حضرت حق فرمود:
ای بنی آدم! چرا انصاف نداری؟ من با دادن نعمت، دوستی خودم را به تو ثابت می کنم؛ ولی تو بر انجام گناه اصرار می ورزی؟!
خیر من همیشه به سوی تو نازل است، اما شر تو به سوی من بازمی گردد و هر روز، فرشته کریمی از تو برای من، عمل غیر صالح می آورد. ای فرزند آدم! هنگام خشم، مرا یاد کن تا من هم هنگام خشم تو را یاد کنم و در عذاب هایی که تو را محو می کند، غرقت ننمایم.
امام باقر علیه السلام:
«لاعَدلَ کالانصاف: هیچ عدالتی چون انصاف نیست.»
امام صادق علیه السلام فرمود:
پیامبر، نگاه کردن خود را نیز میان اصحاب تقسیم می کرد و به این و آن، برابر می نگریست.
حکایت اول
مردی از حج برگشته بود. نزد امام صادق علیه السلام از همسفری تعریف می کرد که پیوسته مشغول به عبادت بوده است. امام فرمودند: پس چه کسی کارهای او را انجام می داد؟ آن مرد گفت: افتخار انجام کارهای شخصی او با ما بود. امام فرمود: بنابراین همه شما از او برتر بوده اید.
حکایت دوم
تو تدارکات لشکر، یکی دو شب، می دیدیم ظرف های شام را یکی شسته. نمی دانستیم کار کیست. یک شب، مُچش را گرفتیم. آقا مهدی زین الدین (فرمانده لشگر) بود. گفت: من روز را نمی رسم کمکتون کنم، ولی ظرف های شب، با من.
شهید زین الدین تازه همسرش را آورده بود اهواز. طبقه ی بالای خانه ی ما می نشستند. آفتاب نزده از خانه می رفت بیرون. یک روز، صدای پایین آمدنش از پله ها را که شنیدم، رفتم جلویش را گرفتم. گفتم: مهدی جان! تو دیگه عیالواری. یک کم بیشتر مواظب خودت باش.
گفت: چی کار کنم؟ مسئولیت بچه های مردم گردنمه.
گفتم: لااقل توی سنگر فرماندهیت بمون.
گفت: اگه فرمانده نیم خیز راه بره، نیروها سینه خیز می رن. اگه بمونه تو سنگرش که بقیه می رن خونه هاشون.
برخی از فواید انصاف عبارت است از:
1. سبب خشنودی خدا و نزول نعمت می شود.
خداوند، بنده ی با انصافی را دوست دارد که به حقوق دیگران احترام می گذارد.
2. برکت زندگی انسان را سبب می شود.
انسانی که منصف باشد، ثروتی که کسب می کند، سرشار از برکات معنوی است؛ چرا که او عقیده دارد مال و ثروت کمتری که آلوده به حق مردم نباشد، ارزش بیشتری دارد.
3. با رعایت انصاف، مردم احساس احقاق حق می کنند.
در جامعه ای که افراد آن خود را ملزم به رعایت حقوق دیگران می دانند، همگان احساس می کنند که حق خود را بدون هیچ مشکلی به دست می آورند که این، احساسی بس شیرین و اتفاقی فرخنده است.
4. سبب نزدیکی افراد اجتماع به هم می شود.
در چنین جامعه ای مردم با توجه به احساس خوب احقاق حق، با یکدیگر روابط صمیمانه تری برقرار می کنند.
علی علیه السلام در نامه ای به یکی از کارگزاران حکومت خود می فرماید:
در برابر مردم فروتن باش و آنان را با گشاده رویی و نرمخویی بپذیر و با همگان (حتی) در نگریستن و نظر انداختن و اشاره نمودن و سلام و علیک کردن، یکسان رفتار کن تا بزرگان قوم به طمع ستم کردن بر ضعیفان نیافتند و ضعیفان از دادگری تو نومید نشوند.
ادامه دارد ...
طباطبایی، سید محمد هادی، کتابچه شهر قرآنی، شماره17، با اندکی تصرف، سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران
باور کن که نظم، اساس کار توست.
انسانی که برنامه زندگی اش را بر اساس نظم و ترتیب خاصی تنظیم کند، به سادگی توانایی انجام همه کارهایش را خواهد داشت.
و این؛ به منزله مقدمه ای است برای رسیدن به هدف!
که هدف، همین نزدیکی است اگر برنامه ای باشد و نظمی!
« وَ هُوَ الذّی خَلَقَ اللَّیلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ کُلُّ فِی فَلَکٍ یَسبَحُون:
او کسی است که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید؛ هر یک در مداری در حرکتند.» (انبیاء/ 33)
در این آیه، نظم موجود در جهان آفرینش مدّ نظر قرار دارد.
همه مخلوقات با نظم خاصی آفریده شده اند، باید با نظم و ترتیب مشخصی به فعالیت خود ادامه دهند و هر چیزی در جهان خلقت، به واسطه نظمی منطقی، مسیر معین خود را طی می کند.
امام علی علیه السلام
«التَدبیر قَبلَ الفعل یُومن النَّدَم: برنامه ریزی و آینده نگری پیش از کار، تو را از پشیمانی ایمن می دارد.»
امام علی علیه السلام
«انَّ اوقاتَک اجزاء عُمرکَ فَلا تَنفلُ لَک وَقتاً الا فیما یُنجیک: همانا وقت های تو، اجزای عمر توست. بنابر این بکوش که وقتی از تو ، جز در آن چه موجب نجاتت می شود؛ تلف نگردد.»
حکایت اول
در آن هنگام که امام در پاریس بود، خبرنگاران برای مصاحبه به محضرش می آمدند. هنگامی که دوربین های خود را نصب می کردند تا برای مصاحبه آماده شوند، حدود ده دقیقه طول می کشید. در همین مدت، امام به تلاوت قرآن مشغول می شد. برخی می گفتند: خود را برای مصاحبه آماده کنید. می فرمود: چند دقیقه طول می کشد تا مصاحبه کننده ها آماده شود، آیا این چند دقیقه عمر و وقتم را تباه کنم؟
حکایت دوم
یکی از شاگردان آیت الله العظمی بهجت می نویسد: حضرت آقا در کارشان دقیق و منظم هستند. به عنوان مثال حتی برنامه ریزی کرده اند که از در منزل تا مسجد مشغول فلان ذکر، و بعد از آن ذکر خاصی شوند، تا وقت ایشان ضایع نگردد.
حکایت سوم
حضرت آیت الله خامنه ای از امام خاطره ای نقل می کند: خدمت امام جلسه ما طول کشید. امام نگاهی به ساعت کرد و فرمود: ساعت قدم زدن دیر شد، سپس فرمود: اگر به زندگی و رفتارمان نظم بدهیم، فکرمان هم طبعاً منظم می شود.
1. نظم در گفتار
نظم در گفتار بدین معناست که انسان در گفتار خویش «حدود» را مراعات کند. مثلاً در این که چه بگوید، کی بگوید، چه میزان بگوید و چگونه بگوید. در موضوعاتی که می توان به بحث نظم در گفتار به آن اشاره کرد، این است که انسان در موارد ستایش و نکوهش همواره باید از اعتدال خارج نشود و به گرداب افراط و تفریط نیفتد.
2. نظم در نوشتار
نظم در نوشتار چیزی جز آراستگی پیوستگی و هماهنگی بین کلمات در هنگام نوشتن نیست.
3. نظم در غذا خوردن
رعایت نظم در تغذیه و نیز حفظ اصول بهداشتی، همواره مورد تاکید پیشوایان دینی ما بوده است. به طور منظم و در ساعات ویژه و نیز در حد اعتدال و میانه باشد تا انسان از جسمی سالم در تمامی عمر خویش برخوردار باشد.
4. نظم در راه رفتن
نظم در راه رفتن به معنای میانه روی و اعتدال در سرعت آن است.
5. نظم در آراستن ظاهر
انسانی که از نظر شکل ظاهری پاکیزه و مرتب باشد و به آراستگی خود ارج نهد، انسانی منظم و منضبط به حساب می آید. توجه به آراستگی ظاهری در برخورد های اجتماعی موثر و کارگشاست.
6. نظم در معاشرت
نکته ای که لازم است در معاشرت ها مدنظر قرار گیرد، این است که برای معاشرت، وقت و اندازه ای حساب شده صرف شود و از گذراندن اوقات به بطالت و بیهودگی باید پرهیز کرد. این در واقع همان نظم و انضباط در معاشرت هاست.
7. نظم در عبادت
در انجام عبادات فردی نیز نظم بسیار ضروری است و خودداری از افراط و تفریط بسیار توصیه شده است.
رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
ادامه دارد ...
طباطبایی، سید محمد هادی، کتابچه شهر قرآنی، شماره21، با اندکی تصرف، سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران
التماس دعا
لطفا نظرات خود را در رابطه با مطالب این بخش در قسمت نظرات ثبت کنید یا به ایمیل زیر ارسال کنید: