تسنیم

مطالب قرآنی: مقالات-حدیث-گزارش-درباره قرآن-پند بزرگان-کتابشناسی-علوم قرآنی-حفظ قرآن-شان نزول-پرسش و پاسخ-آیامیدانید-دین و زندگی

تسنیم

مطالب قرآنی: مقالات-حدیث-گزارش-درباره قرآن-پند بزرگان-کتابشناسی-علوم قرآنی-حفظ قرآن-شان نزول-پرسش و پاسخ-آیامیدانید-دین و زندگی

عدالت در قرآن ( قسمت۸ )

 

 سوره الانبیاء  آیه  47 

 وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَى بِنَا حَاسِبِینَ 

ترجمه فارسی

 روز قیامت ترازوهای عدل را تعبیه می کنیم ، و به هیچ کس ستم نمی شود، اگر عملی به سنگینی یک خردل هم باشد به حسابش می آوریم ، که ما حساب کردن را بسنده ایم

ترجمه انگلیسی

.And We will set up a just balance on the day of resurrection, so no soul shall be dealt with unjustly in the lust; and though there be the weight of a grain of mustard seed, (yet) will We bring it, and sufficient are We to take account.

تفسیر آیه

 و نضع الموازین القسط لیوم القیمه فلا تظلم نفس شیئا. کلمه قسط به معنای عدل است ، و آیه شریفه عطف بیان برای موازین ، و یا صفت آن است که اگر آن را صفت بگیریم ، باید مضافی در آن تقدیر بگیریم و تقدیر آن را و نضع الموازین ذوات القسط بدانیم ، و اما اینکه معنای ترازوی عدل نصب کردن چیست در تفسیر سوره اعراف گذشت . و ان کان مثقال حبه من خردل اتینا بها - ضمیر در و ان کان به عمل موزون که از کلمه میزان استفاده می شود بر می گردد، یعنی و اگر چه آن عمل موزون به مقدار سنگینی خردلی باشد آن را می آوریم ، و ما برای حسابکشی کافی هستیم ، و دانه خردل در اینجا به عنوان مثال ذکر شده و مبالغه در دقت میزان را می رساند که حتی به کوچکی و ناچیزی خردل هم رسیدگی می کند و در این تعبیر اشاره به این نیز هست که وزن یکی از شوون حساب است.

منبع: http://qurankarim.blogfa.com/cat-8.aspx

 

عدالت در قرآن ( قسمت۷ )

 

 سوره اعراف آیه  181 

 وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ 

ترجمه آیه

 از آفریدگان ما گروهی هستند که به حق راه می نمایند و به عدالت رفتار، می کنند

ترجمه انگلیسی

.And of those whom We have created are a people who guide with the truth and thereby they do justice

تفسیر آیه  

و ممن خلقنا امه یهدون بالحق و به یعدلون در سابق یعنی در تفسیر آیه و من قوم موسی امه یهدون بالحق و به یعدلون  مقداری در پیرامون این مطلب بحث شد ، خصوصیتی که در این آیه است این است که در سیاق تقسیم مردم به دو قسم گمراه و مهتدی ( و بیان اینکه ملاک در دو قسم شدن مردم دعوت خدا به اسماء حسنی و الحاد در آن است ) قرار گرفته ، و همین قرار گرفتن در این سیاق دلالت می کند بر اینکه در نوع انسانی افرادی کم و یا زیاد وجود دارند که بطور حقیقت مهتدی شده اند ، چون کلام در اهتداء و ضلالت حقیقتی و مستند به صنع خدا است ، و معلوم است که خداوند وقتی کسی را هدایت کرد آن کس مهتدی حقیقتی است ، آری : من یهدی الله فهو المهتدی و من یضلل فاولئک هم الخاسرون و اهتداء حقیقی جز بوسیله هدایت حقیقی که منحصرا کار خدای سبحان است صورت نمی گیرد.

 

منبع: http://qurankarim.blogfa.com/cat-7.aspx

 

عدالت در قرآن ( قسمت۶ )

 

 

سوره اعراف آیه  159 

 وَمِن قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ 

ترجمه آیه

 گروهی از قوم موسی هستند که مردم را به حق راه می نمایند و به عدالت رفتار می کنند

ترجمه انگلیسی

.And of Musa's people was a party who guided (people) with the truth, and thereby did they do justice.

تفسیر 

و من قوم موسی امه یهدون بالحق و به یعدلون در این جمله عمل صالح نیکان از بنی اسرائیل را می ستاید ، و این از انصاف قرآن است که بعد از بر شمردن سیئاتی که از آنان سر زده مستحقین مدح را نیز مدح می کند ، و حاصل معنایش این است که : همه بنی اسرائیل خدا و رسول را مخالفت نکرده و بر ضلالت و ظلم پا فشاری نداشتند ، بلکه پاره ای از ایشان مردمی بودند که دیگران را به سوی حق راهنمایی نموده و در میان ایشان به حق و عدالت حکم می کردند . بنابراین ، باید گفت : " باء " در " بالحق " همان بائی است که علمای نحو آن را " باء آلت " می نامند ، می توان هم گفت که " باء ملابسه " است . بنابراین معنا ، آیه مورد بحث از مواردی است که خداوند هدایت را به غیر خود و به غیر انبیاء و امامان نسبت داده ، نظیر حکایتی که از مؤمن آل فرعون کرده و با اینکه ظاهرا پیغمبر نبوده درباره اش فرموده : و قال الذی آمن یا قوم اتبعون اهدکم سبیل الرشاد  و بعید نیست که مراد از امت از قوم موسی در آیه مورد بحث ، انبیاء و امامانی باشند که بعد از موسی در میان بنی اسرائیل پدید آمدند و قرآن درباره شان در چند مورد و از آن جمله فرموده : و جعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بایاتنا یوقنون  چون اگر هدایت به حق را که در آیه مورد بحث است بر معنای حقیقیش حمل کنیم جز از پیغمبران و امامان ساخته نیست ، و بحث از این معنا را در تفسیر آیه قال انی جاعلک للناس اماما

 

منبع: http://qurankarim.blogfa.com/cat-6.aspx

 

عدالت در قرآن ( قسمت۵ )

 

سوره نساء 135

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ إِن یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقَیرًا فَاللّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَى أَن تَعْدِلُواْ وَإِن تَلْوُواْ أَوْ تُعْرِضُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا 

ترجمه فارسی

 ای کسانی که ایمان آورده اید ، به عدالت فرمانروا باشید و برای خدا، شهادت دهید ، هر چند به زیان خود یا پدر و مادر یا خویشاوندان شما چه توانگر و چه درویش بوده باشد زیرا خدا به آن دو سزاوارتر است پس ، از هوای نفس پیروی مکنید تا از شهادت حق عدول کنید چه زبان بازی کنید یااز آن اعراض کنید ، خدا به هر چه می کنید آگاه است

ترجمه انگلیسی

O you who believe! be maintainers of justice, bearers of witness of Allah's sake, though it may be against your own selves or (your) parents or near relatives; if he be rich or poor, Allah is nearer to them both in compassion; therefore do not follow (your) low desires, lest you deviate; and if you swerve or turn aside, then surely Allah is aware of what you do.

تفسیر  

یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله کلمه قسط به معنای عدل است و قیام به قسط به معنای عمل به قسط و تحفظ بر آن است ، پس مراد از قوامین بالقسط، قائمین به قسط است البته قائمینی که قیامشان به قسط تام و کاملترین قیام است ، ( چون قوام صیغه مبالغه است و به آیه چنین معنائی می دهد ) آری مبالغه در قیام به همین است که شخص قوام به قسط کمال مراقبت را بخرج دهد تا به انگیزه ای از هوای نفس یا عاطفه یا ترس و یا طمع و یا غیره از راه وسط و عادلانه عدول نکند و به راه ظلم نیفتد. و این صفت زود اثرترین عوامل و کاملترین اسباب برای پیروی حق و حفظ آن از پایمال شدن است و البته این قیام به قسط برای خود آثار و شاخه ها و لوازمی دارد، یکی از شاخه های آن این است که شخص قوام به قسط دیگر دروغ نمی گوید و شهادت به ناحق نمی دهد. و از اینجا روشن می شود که علت اینکه در این آیه ( که غرض از آن بیان حکم شهادت است ) قبل از پرداختن به اصل غرض صفت قوام بالقسط را آورد، برای این بوده که خواسته است مطلب را به تدریج بیان کند، از بالا گرفته در دائره وسیعی حکم عمومی قیام به قسط را بیان کند، آنگاه به اصطلاح عوام به مساله مورد غرض گریز بزند، چون این مساله یکی از فروعات آن صفت است ، پس کانه فرموده : کونوا شهداء لله ( گواهانی در راه خدا باشید ) و این برای شما میسر نمی شود مگر بعد از آنکه قوامین به قسط باشید، ناگزیر باید نخست قوامین به قسط شوید تا بتوانید گواهانی برای خدای تعالی بوده باشید. و در جمله : شهداء لله ، حرف لام به اصطلاح لام غایت است ، می فرماید: گواهانی باشید و این گواهیتان برای خدا باشد، یعنی در شهادت خود غایت و هدفی به جز رضای خدای تعالی نداشته باشید، همچنانکه در آیه شریفه : و اقیموا الشهاده لله  نیز لام برای غایت آمده و معنای برای خدا بودن شهادت این است که شهادت مصداق پیروی حق و به خاطر اظهار حق و زنده کردن حق باشد، همچنانکه جمله : فلا تتبعوا الهوی ان تعدلوا ( پس پیروی هوا مکنید که منحرف می شوید ) این معنا را توضیح می دهد. و لو علی انفسکم او الوالدین و الاقربین یعنی به حق شهادت بدهید هر چند که بر خلاف نفع شخصیتان و یا منافع پدر و مادرتان و یا خویشاوندانتان باشد، پس زنهار که علاقه شما به منافع شخصیتان و محبتی که نسبت به والدین و خویشاوندان خود دارید شما را بر آن بدارد که شهادت را یعنی آنچه را که دیده اید تحریف کنید و یا از ادای آن مضایقه نمائید، پس مراد از اینکه شهادت بر ضرر و یا بر ضرر والدین و یا خویشاوندان باشد این است که آنچه را که دیده ای اگر بخواهی در مقام اداء بدون کم و کاست بگوئی به حال تو ضرر داشته باشد و یا به منافع والدین و خویشاوندانت لطمه بزند، حال چه اینکه مشهود علیه خود شاهد بدون واسطه باشد، مثل اینکه پدر شاهد یا انسانی دیگر نزاعی داشته باشد و شاهد علیه پدر خود و به نفع آن انسان شهادت دهد و یا آنکه تضرر شاهد از شهادت خودش با واسطه باشد، مثل اینکه دو نفر با یکدیگر نزاع داشته باشند و شاهد صحنه ای به نفع یکی از آن دو را مشاهده و تحمل کرده باشد که اگر در مقام ادای شهادت آن صحنه را بازگو کند خود شاهد نیز مانند مشهود علیه گرفتار می شود. ان یکن غنیا او فقیرا فالله اولی بهما در این جمله با اینکه غنی و فقیر بطور تردید آمده و فرموده : چه اینکه مشهود له که تو، به نفعش شهادت می دهی توانگر باشد و چه فقیر باشد مع ذلک ضمیر تثنیه به آن دو بر گردانده و فرموده : خدای تعالی سزاوارتر به آن دو است ، با اینکه در یک واقعه ، شخص مشهود له ، یکی از آن دو است ، یعنی یا فقیر است یا غنی و هر دوی آنها نیست ، پس جای این سوال هست که چرا ضمیر تثنیه برگردانیده و چرا نفرمود: فالله اولی به ؟. جواب این سوال این است که درست است که در یک واقعه شخص مشهودله یا غنی است و یا فقیر و نمی تواند هر دو باشد و لیکن از آنجائی که سخن از مشهودله معینی نیست ، بلکه از مشهودله فرضی است و مشهودله فرضی در یک واقعه غنی و در واقعه ای دیگر فقیر است ، لذا ضمیر تثنیه را به مشهود له برگردانیده تا معنا چنین شود: خدای تعالی اولای به غنی است در غنایش و اولای به فقیر است در فقرش . و مراد - و خدا داناتر است - این است که زنهار که غنای غنی ، شما را وادار نسازد به اینکه از حق منحرف شوید و فقر فقیر هم ، شما را وادار نکند به اینکه به خاطر دلسوزی نسبت به او به ناحق به نفع او شهادت دهید، پس خدای تعالی اولای به آن دو و مهربانتر از تو نسبت به آن دو است ، دلیل مهربانتریش این است که حق را واجب الاتباع کرده و به سوی قسط و عدالت دعوت فرموده و معلوم است که اگر در جامعه ، حق پیروی شود و قسط بپا داشته شود، آن مجتمع سر پای خود خواهد ایستاد و از پا در نخواهد آمد و در نتیجه هم غنی و توانگر باقی می ماند و از پای در نمی آید و هم حال فقیر اصلاح می گردد. و یکی از این دو طائفه هر چند که در یک حادثه و یک نزاع اگر به ناحق به نفعش شهادت دهند در خصوص آن واقعه بهره مند می شود و حتی ممکن است در چند واقعه از شهادت به ناحق شاهدی خدانشناس بهره مند شود و لیکن این شهادتهای به ناحق باعث می شود که حق ضعیف گشته و عدالت در آن جامعه بمیرد و معلوم است که در چنین جامعه ای باطل نیرومند گشته و ظلم و جور جان می گیرد و این خود درد بی درمان جامعه و هلاک انسانیت است . فلا تتبعوا الهوی ان تعدلوا یعنی پیروی هوا مکنید که ترس آن هست که از حق عدول کنید و منحرف شوید، پس اینکه فرمود: ان تعدلوا، مجموع جمله مفعول له است و ممکن هم هست جمله با حرف لام تقدیری ، مجرور و تقدیر کلام لان تعدلوا باشد. و ان تلووا او تعرضوا فان الله کان بما تعملون خبیرا کلمه تلووا از مصدر لی است ولی به شهادت ، کنایه است از تحریف آن و از لی زبان یعنی پیچاندن زبان گرفته شده ، پس جمله : و ان تلووا معنایش این است که اگر به آنچه دیده اید شهادت ندهید بلکه آن را تحریف کنید و جمله او تعرضوا به این معنا است که اصلا از دادن شهادت اعراض نموده ، آن را از اصل ترک کنید. بعضی از قاریان کلمه تلوا را با ضم لام و سکون واو خوانده اند به این حساب که از ماده : ولی یلی و از مصدر ولایت باشد و بنابراین معنای جمله چنین می شود: اگر متولی و عهده دار امر شهادت شدید و آن را به خوبی انجام دادید، خدا عملتان را می بیند و اگر هم عهده دار نشدید و از این کار سر برتافتید، باز خدای تعالی اعمال شما را می بیند و در هر دو صورت پاداشتان را می دهد.

 

منبع: http://qurankarim.blogfa.com/cat-5.aspx

 

عدالت در قرآن ( قسمت۴ )

 

سوره انعام  آیه 152

 وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْیَتِیمِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّى یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ لاَ نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُواْ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ 

ترجمه فارسی

 به مال یتیم نزدیک مشوید مگر به نیکوترین وجهی که به صلاح او باشد تا، به سن بلوغ رسد و پیمانه و وزن را از روی عدل تمام کنید ما به کسی جز به اندازه توانش تکلیف نمی کنیم و هر گاه سخن گویید عادلانه گویید هر چند در باره خویشاوندان باشد و به عهد خدا وفا کنید اینهاست آنچه خدا شما را بدان سفارش می کند ، باشد که پند گیرید

ترجمه انگلیسی

.And do not approach the property of the orphan except in the best manner until he attains his maturity; and give full measure and weight with justice-We do not impose on any soul a duty except to the extent of its ability; and when you speak, then be just though it be (against) a relative, and fulfill Allah's covenant; this He has enjoined you with that you may be mindful;

 تفسیرآیه

در حقیقت آیه شریفه می خواهد بفرماید: مال یتیم را نگهداری و اصلاح کنید تا وقتی که خودش به حد رشد رسیده و بتواند از عهده اصلاح و حفظ آن برآید. و اوفوا الکیل و المیزان بالقسط لا نکلف نفسا الا وسعها ایفاء به قسط عبارت است از عمل کردن به عدالت بدون اجحاف . و اینکه فرمود: ما هیچ کس را تکلیف نمی کنیم مگر به آنچه که در خور طاقت او است به منزله دفع توهمی است که ممکن است بشود، گویا کسی می پرسد: مگر در کیل و وزن ممکن است رعایت عدالت واقعی و حقیقی بشود؟ هرگز ممکن نیست ، و انسان در اینگونه امور هیچ چاره ای جز این ندارد که به تقریب و تخمین اکتفا کند، و خدای تعالی با جمله مورد بحث جوابش را داده می فرماید: ما هیچ کس را تکلیف نمی کنیم مگر به چیزی که در وسع طاقت او باشد. و نیز ممکن است بگوییم جمله لا نکلف نفسا الا وسعها تنها متعلق و مربوط به مساله کیل و وزن نیست ، بلکه مربوط به آن و به مساله نزدیک شدن به مال یتیم هر دو است . و اذا قلتم فاعدلوا و لو کان ذا قربی ... برای این اقربا را یادآور شد که عاطفه قرابت و خویشاوندی از هر داعی دیگری بیشتر آدمی را به دفاع بیجا و جانبداری ناروا وامی دارد، و از همین جا می توان فهمید که مقصود از قول آن گفتاری است که اگر انسان آنرا بگوید ممکن است نفعی عاید طرف بشود، و یا ضرری متوجه او بگردد. ذکر عدالت نیز دلالت بر این دارد، چون معلوم می شود قول مزبور مانند شهادت و قضاوت و امثال آن دو قسم است یکی ظلم و دیگری عدل . بنابراین ، معنای آیه این می شود که : باید مراقب گفتارهای خود باشید، و زبان خود را از حرفهایی که برای دیگران نفع و یا ضرر دارد حفظ کنید، و عاطفه قرابت و هر عاطفه دیگری شما را به جانبداری بیجا از احدی وادار نکند. و به تحریف گفته های دیگران و تجاوز از حق و شهادت بناحق یا قضاوت ناروا وادار نسازد، و خلاصه بناحق جانب آن کس را که دوستش می دارید رعایت ننموده و حق آن کسی را که دوستش نمی دارید، باطل مسازید. در مجمع البیان گفته است : آیه مورد بحث با همه کوتاهی و کمی حروفش مشتمل بر دستورات بلیغی درباره اقاریر، شهادتها، وصیتها، فتاوا، قضاوتها، احکام ، مذاهب و امر به معروف و نهی از منکر است  و بعهد الله اوفوا... راغب در مفردات خود می گوید: عهد به معنای حفظ و چیزی را در این حال و آن حال مورد مراقبت قرار دادن است  و این معنای صحیحی است که وی کرده ، و لذا کلمه مذکور هم بر دستورات و تکالیف شرعی اطلاق می شود، و هم بر پیمان و میثاق و بر نذر و سوگند. و لیکن در قرآن کریم این لفظ بیشتر در دستورات الهی استعمال می شود، مخصوصا در آیه مورد بحث که به اسم پروردگار ( الله ) اضافه شده ، مورد بحث آیه هم مناسب با همین معنا است . البته ممکن هم هست بگوییم مقصود از عهد در اینجا پیمان و میثاق است ، همچنانکه می گوییم : من با خدا عهد بسته ام که چنین و چنان کنم و در غیر اینجا هم به این معنا آمده ، مانند آیه و اوفوا بالعهد ان العهد کان مسئولا و بنابراین که کلمه عهد به این معنا باشد اضافه شدنش به اسم الله مثل اضافه شدن شهادت به آن اسم در آیه و لا نکتم شهاده الله  برای اشاره به این است که طرف معامله خدای تعالی است.

 

منبع: http://qurankarim.blogfa.com/cat-4.aspx

 

عدالت در قرآن ( قسمت۳ )

 

سوره انعام آیه 115

 وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلِ لِکَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ 

ترجمه فارسی

 و کلام پروردگار تو در راستی و عدالت به حد کمال است هیچ کس نیست که ، یارای دگرگون کردن سخن او را داشته باشد و اوست شنوا و دانا

ترجمه انگلیسی

.And the word of your Lord has been accomplished truly and justly; there is none who can change His words, and He is the Hearing, the Knowing.

 تفسیر آیه در کتاب تفسیر المیزان

و تمت کلمه ربک لاملئن جهنم من الجنه و الناس اجمعین  و مانند آیه و تمت کلمه ربک الحسنی علی بنی اسرائیل بما صبروا  که اشاره است به آن وعده ای که به بنی اسرائیل داده بود که به زودی ایشان را از ظلم فرعون نجات داده حکومت را به آنان خواهد سپرد، و قرآن آن وعده را چنین حکایت کرده : و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین  گاهی هم به معنای موجود خارجی از قبیل انسان استعمال می شود، مانند آیه ان الله یبشرک بکلمه منه اسمه المسیح عیسی بن مریم  و مسیح را از این جهت مورد استعمال این کلمه قرار داده که خلقت مسیح (علیه السلام ) خارق العاده بوده ، عادت در خلقت انسان بر این جاری است که به تدریج صورت گیرد، و مسیح (علیه السلام ) به کلمه ایجاد به وجود آمد، همچنانکه در قرآن فرموده : ان مثل عیسی عند الله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون ظاهر سیاق آیات در مورد بحث ما می رساند که مراد از کلمه ربک کلمه دعوت اسلامی باشد با آنچه لازم آنست از قبیل نبوت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) و نزول قرآن که به همه کتابهای آسمانی محیط و مسلط است و به عموم معارف الهی و کلیات شرایع دینی مشتمل می باشد، چنانکه خدای تعالی در کلام خود در دعایی که از ابراهیم (علیه السلام ) هنگام بنای کعبه حکایت فرموده : ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمه و یزکیهم به آن اشاره نموده است . و همچنین به سابقه ذکرش در کتابهای آسمانی گذشته در آیه الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوریه و الانجیل اشاره می فرماید، و همچنین آیه و الذین آتیناهم الکتاب یعلمون انه منزل من ربک بالحق و آیه الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناهم  و آیات بسیار دیگر به آن اشاره دارد. پس مراد از تمامیت کلمه - و خدا بهتر می داند - اینست که این کلمه یعنی ظهور دعوت اسلامی با نبوت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) و نزول قرآن که مافوق همه کتابهای آسمانی است پس از آنکه روزگاری دراز در مسیر تدریجی نبوتی پس از نبوت دیگر و شریعتی پس از شریعت دیگر سیر می کرد به مرتبه ثبوت رسیده در قرارگاه تحقق قرار گرفت ، زیرا به دلالت آیات کریمه ، شریعت اسلامی به کلیات شرایع گذشته مشتمل است و زیادت بر آنان نیز دارد، چنانکه خدای تعالی می فرماید: شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی 

 از این بیان روشن شد که مراد از تمامیت کلمه رسیدن شرایع آسمانی است از مراحل نقص و ناتمامی به مرحله کمال ، و مصداقش همین دین محمدی است . خدا می فرماید: و الله متم نوره و لو کره الکافرون هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون  و تمامیت این کلمه الهی از جهت صدق این است که آنچنان که گفته شده تحقق پذیرد، و تمامیت آن از جهت عدل این است که مواد و اجزای آن یکنواخت باشد بدون اینکه به تضاد و تناقض مشتمل شود، و هر چیز را آنطور که شانش می باشد بسنجد، بدون حیف و میل . و از اینجا است که این دو قید یعنی صدق و عدل را با جمله لا مبدل لکلماته بیان فرمود، زیرا کلمه الهی وقتی که قابل تبدیل نباشد خواه تبدیل کننده خودش باشد و به واسطه تغییر اراده ، قول خود را به هم زند، یا کسی دیگر باشد که خدا را عاجز و مجبور به تغییر نظر کند، کلمه خدایی صدق و آنچه فرموده محقق می شود، و عدل و بدون انحراف و تعدی انجام می گیرد. پس جمله : لا مبدل لکلماته نسبت به صدقا و عدلا به منزله تعلیل می باشد. مفسرین دیگر را در معنای این جمله اقوال دیگری است ، از آن جمله یکی این است که مراد از کلمه و کلمات ، قرآن می باشد. و بعضی گفته اند: مراد از کلمه شرایع قرآن است که نسخ می پذیرد و مراد از کلمات مطالب دیگر آن است که قابل نسخ نیست ، همچنانکه فرموده : لا مبدل لکلماته . و بعضی گفته اند: منظور از کلمه ، دین است . و بعضی گفته اند مراد از آن حجت است . و درباره معنای صدق و عدل گفته اند: صدق ، وصف اخباری است که در قرآن آمده و عدل وصف احکام آن است . و اینکه در آخر فرموده : و هو السمیع العلیم معنایش این است که او اجابت می کند آنچه را که شما به لسان حاجت از او می طلبید و می داند حقیقت حوائجی را که شما دارید. و یا معنایش این است که او به وسیله ملائکه خود می شنود اخبار حوادثی را که شما دارید. و یا معنایش این است که او به وسیله ملائکه خود می شنود اخبار حوادثی را که در ملکش رخ می دهد و می داند همه آنها را بدون واسطه ملائکه . و یا معنایش این است که او می شنود گفتارهای شما را و می داند کارهایی را که شما انجام می دهید.

منبع: http://qurankarim.blogfa.com/cat-3.aspx