کاروانِ زمان شتابان درگذر است. حوادث سوار بر این کاروان از پرده نهان به ظهور مىرسند و در غبارِ زمان محو مىشوند، و بسیار اندکند حوادثى که اثرى ماندگار داشته باشند. ویژگى این گونه حوادث چیست؟ در تأملى کوتاه مىیابیم که خصوصیت رویدادهاى پایدار در این است که در راه حق و براى حق، و دور از منافع شخصى یا گروهى است. از این میان، حوادث تاریخى که انبیا و اولیا محرّک یا پیشاهنگ آن بودهاند جاودانه شده به جاودانگى حق و حقیقت پیوستهاند که: کلُّ شیءٍ هالکٌ إلاّ وَجهَه(1).
آرى آنچه وِجهه الهى دارد و محض رضاى حق تعالى و حفظ دین اوست ماندگار است و جاویدان، و این گونه است قیام و اقدام حسین بن على علیهالسلام بر ضد حکومت یزید فاسق براى حفظ اسلامِ راستین و احکام دین که دستخوش انحراف اساسى شده بود.
از وظایف اصلى امام که حجت حق تعالى و خلیفه معصوم و منصوص رسول اللّه است نگهبانى از کیان اسلام است، و هر یک از ائمه ما به اقتضاى زمان این وظیفه را به صورتى انجام دادهاند(2). هر چند همه در راه اعلاى کلمه حق به نوعى به شهادت نائل شدند، ولى از میان آنان به واسطه کیفیت بسیار غمانگیز شهادت حسین بن على علیهالسلام لقب سیدالشهداء به ایشان اختصاص یافت.
این شهادت که ابعاد گوناگونش برتر از توصیف است تأثیرى گسترده و عمیق بر تاریخ اسلام داشت، و نه تنها انگیزه قیامهایى چون توّابین و مختار ثقفى گردید(3)، بلکه در طول تاریخ انگیزه سرودن مراثى و تشکیل مجالس سوگوارى و روضهخوانى و حرکتهاى جمعى بر ضد ظلم و بىعدالتى و فقر شده که هر یک به نوعى بازآفرینى خاطره آن حادثه غمانگیز یا اثر پذیرفته از آن است. تأثیر این رویداد تنها در این حد نیست، بلکه مطالعه سخنرانیهایى که حضرتش از زمان خروج از مدینه تا عاشوراى سال 61 در کربلا ایراد فرموده، همه آموزنده و سازنده است: آموزنده ابعاد اجتماعى و حکومتى اسلام و کفرستیزى آن؛ و موجد روحیه شجاعت و عزّت، حرّیت و عدالت و دیگر فضایل اخلاقى.
اینک نویسنده بر آن است در که با نقل بخشهایى از سخنان امام حسین علیهالسلام از مدینه تا کربلا و توضیحى کوتاه، روحیه دلیرى و عزّت، شجاعت توأم با رأفت حضرت را نشان دهد، باشد که معرفت و محبت ما را نسبت به آن امام همام افزونتر گرداند:
1ـ پس از مرگ معاویه در رجب سال 60، یزید بر خلاف موازین اسلامى ـ که حداقلّ آن، مشورت با اهل حَلّ و عقد بود ـ از سوى پدر تکیه بر اریکه خلافت زد، و ضمن نامههایى از حکام شهرهاى مهم درخواست بیعت کرد. در همین راستا نامهاى به ولید بن عُتبه حاکم مدینه نوشت، و بیعت فورى حسین بن على علیهالسلام را خواستار شد. ولید به وسیله مروان بن حَکم ـ حاکم سابق معاویه ـ موضوع را به اطلاع حضرت رساند. پس از رویدادهایى که به رعایت اختصار از نقلش درمىگذریم(5)، پاسخ امام به ولیدِ عُتبه چنین بود:
ایّها الأمیر! إنّا اهلُ بَیتِ النُبُوّة و مَعدِنُ الرِّسالَةِ و مُختَلفُ الملائکة و مَهبطُ الرحمة بِنا فتَحَ اللّهُ و بِنایَختِم. و یَزیدُ رَجلٌ شارِبُ الخَمرِ و قاتِلُ النَّفسِ المُحتَرمَةِ، مُعلِنٌ بِالفِسقِ؛ و مِثلى لا یُبایِعُ مِثلَه، ولـکنْ نُصبِحُ و تُصبِحونَ وَ نَنْظُرُ و تَنظُرون أیُّنا أحقُّ بِالخِلافَةِ وَ البَیعَة(6):
اى امیر! ما خاندان نبوّت و معدن رسالت الهى، و محل آمد و شدِ فرشتگان و جاى نزول رحمت خدا هستیم. خداوند به وسیله ما [درِ رحمت و هدایتش را] گشوده و هم به وسیله ما به پایان خواهد بُرد. امّا یزید [که بیعتش را مىطلبى] مردى شرابخوار و آدمکش است که فسق و فجورش آشکار شده، پس چو منى هیچگاه با چون اویى بیعت نخواهد کرد. ولى ما و شما در انتظار آینده بهسر مىبریم و تأمل مىکنیم تا دریابیم کدام یک از ما به خلافت و بیعت گرفتن سزاوارتریم.
جواب تند و درشت امام که با ذکر فضایل خود و رذایل دشمن همراه است نمایانگر ارجمندى و دلیرى حضرت است، و مناسبتترین پاسخ آن درخواست جسورانه.
2ـ مروان بن حَکم کارگزار دیرین معاویه و دشمن خاندان نبوّت ظاهرا به عنوان دلسوزى پیشنهاد مىکند امام حسین علیهالسلام با یزید بیعت کند. این پیشنهاد بعد از درخواست ولید بن عُتبه حاکم مدینه است که به دستور یزید فرمان بیعت گرفتن از حضرت را صادر کرده بود و ذکرش گذشت. امام بعد از شنیدن پیشنهاد مروان مىفرماید: إنّا للّهِ و إنا الیه راجِعون، و علَى الإسلام اَلسّلام اذا بُلِیَت براعٍ مِثلِ یزید. و لقَد سمعتُ جدّى رسولَ اللّهِ صلىاللهعلیهوآله یقول: الخلافةُ مُحرَّمةٌ على آل ابى سفیانَ. فإذا رأیتُم مُعاویةَ على مِنبَرى فابْقَروا بَطنَه، و قد رآهُ أهلُ المَدینَةِ علَى المِنبر فَلَم یَبقَروا فابتَلاهُم اللّهُ بیَزیدَ الفاسق(7):
از شنیدن پیشنهاد، امام حسین علیهالسلام نخست کلمه اِستِرجاع(8) را بر زبان جارى مىکند، که در هنگام رسیدن مصیبت و بلایى باید گفت، و کلمه «سلام» هم سلام تودیع و خداحافظى است نه سلام تحیت(9). بنابراین معنىِ سخن حضرت این است که:
امت اسلام گرفتار و مصیبت زده است، و فاتحه اسلام خوانده شده که به فرمانروایى مانند یزید مبتلا شده است. من از جدم پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله شنیدم که مىگفت: خلافت و جانشینى من بر خاندان ابوسفیان حرام است. اگر معاویه را بر منبرم دیدید شکمش را بدرید. مردم مدینه او را بر منبر دیدند و نکشتند تا این که خداوند آنان را به یزید فاسق مبتلا کرد.
در نظر آوردن اوضاع سیاسى آن زمان پس از مرگ معاویه و تأکید یزید بر جلب موافقت بزرگان امت و کُشتن امتناع کنندگان از بیعت، و پاسخ درشت و صریح حسین بن على علیهالسلام ؛ بزرگ منشى، شجاعت، ایمان و عظمت روحى حضرت را به طور شفّافى نمایان مىسازد.
3ـ هنگامى که تصمیم قطعى حضرت حسین بن على علیهالسلام بر حرکت از مدینه به اطلاع خویشان و دوستدارانش رسید، محمّد حنفیه و کسان دیگر از ارادتمندان امام هر یک به عبارتهاى گوناگون حضرت را از این سفر و همراه بردن خانوادهشان باز مىداشتند، ولى هر بار پاسخى قاطع بر عزم جزم امام براى بیعت نکردن و مخالفت آشکار با حکومت یزید مىشنیدند. از این میان ما پاسخ حضرت را به محمّد حنفیه نقل مىکنیم:
محمّد حنفیه که از فرزندان امیرالمؤمنین علیهالسلام است بنا به نقل طبرى مىگوید:
«برادر! تو محبوبترین و عزیزترین مردم هستى و من آنچه خیر و صلاح تشخیص مىدهم موظفم که براى تو بگویم...».
امام در جواب فرمود:
«مثلاً به عقیده تو به کدام ناحیه بروم؟.»
محمّد حنفیه گفت: فکر مىکنم وارد شهر مکه شوى و اگر در آن شهر اطمینان نبود از راه بیابان از این شهر به آن شهر حرکت کنى تا وضع مردم و آینده آنها را در نظر بگیرى...»
امام حسین علیهالسلام در پاسخ فرمود:
یا أخى! لَو لَم یَکُن فى الدُّنیا مَلَجأٌ و لا مَأوى لَما بایعتُ یزیدَ بنَ مُعاویةَ...(10) یعنى اى برادر! اگر در همه جهان پناهگاه و جایى نباشد باز هم با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.
بیعت رأى موافق به حاکم و تأیید و تصویب حکومت اوست. با در نظر آوردن شخصیت اجتماعى، دینى و رهبرى حسین بن على علیهالسلام روشن است که بیعت حضرت تا چه اندازه اهمیت سیاسى ـ اجتماعى داشته است، آنگاه علت امتناع امام و پایدارىاش در این کار آشکار مىشود.
4ـ از دیگر مواردى که هدف اصلاحى و روح سلحشورى و استقامت حضرت را مىبینیم در وصیتنامهاى است که هنگام حرکت از مدینه ـ شهر مسکونىاش ـ به سوى مکه نوشته و مُهر کرده به برادرش محمّد حنفیه مىدهد. در این نامه نخست به وحدانیت آفریدگار و نبوت حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآله حقانیت بهشت و دوزخ و رستاخیز شهادت مىدهد تا شامیان فریب خورده را از بر حق بودن خود آگاه کند، و سپس مىفرماید: و إنى لَم أخرُج أشرا و لا بَطَرا و لا مُفسِدا و لا ظالِما، و إنَّما خَرجتُ لِطَلبِ الإصلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى صلىاللهعلیهوآله ، أُریدُ أنْ آمُرَ بِالمَعروفِ وَ أنهى عنِ المُنکَرِ وَ أسیرَ بسیرَةِ جَدّى و أبى على بن ابىطالب. فَمَن قَبِلَنى بقبولِ الحَقِّ فَاللّهُ أولى بِالحقّ، و مَن رَدَّ علَىَّ هذا أصبِرُ حتّى یَقضِىَ اللّهُ بینى و بَینَ القَومِ و هو خیرُ الحاکِمین. و هذِهِ وصیّتى إلیکَ یا أخى، و ما تَوفیقى إلاّ بِاللّهِ عَلَیه تَوَکَّلتُ وَ إلَیهِ اُنیبُ(11):
من از سرِ طغیان و تکبر یا فساد و ستمگرى [از مدینه] خارج نمىشوم، بلکه فقط براى اصلاحطلبى در امت جدّم بیرون مىروم، و هدف من امر به معروف و نهى از منکر است و ادامه سیره جدّم و پدرم على بن ابىطالب علیهالسلام . هر کس این حق را از من بپذیرد پس خدا اولى به حق است، و هر کس هدف مرا رد کند من شکیبایى و پایدارى مىکنم تا خدا بین من و این قوم حکم کند که او بهترین حاکمان و داوران است. اى برادر! این وصیت و سفارش من به تو است، و توفیق من [در اجراى آن هدف اصلاحى [جز از خدا نیست، به او توکل مىکنم و به سوى او باز مىگردم.
با اهمیتى که اصولاً وصیت نامهها دارد و دربردارنده مهمترین سفارشها و توصیهها مىباشد، ملاحظه مىکنیم حضرت ابا عبداللّه علیهالسلام پس از ذکر عقاید حقه اسلامى خود براى خنثى کردن تبلیغات دروغین دشمنان که خود را خلیفه مسلمین و امام را خروجکننده علیه حکومت اسلامى! معرفى مىکردند تنها هدف خود را از این قیام و اقدام، اصلاحطلبى در امّت اسلام و بر گرداندن حکومت به صالحان با امر به معروف و نهى از منکر بیان مىفرماید، هر چند به شهادتش بینجامد.
5ـ حضرت در پایانِ نامهاى که پاسخ به دعوت کوفیان است امام راستین را این گونه معرفى مىکند: فلَعَمرى(12) ما الإمامُ إلاّ العامِلُ بالکتابِ و الآخذُ بالقِسطِ و الدّاینُ بِالحقِّ و الحابِسُ نفسَه على ذاتِ اللّهِ والسّلام(13):
سوگند به جانم و آیینم؛ که امام جز کسى که به کتاب خدا عمل کند، و عدل و داد را پى گیرد و به حقّ بگرود، و خویشتن را وقف ذات الهى کند نیست، والسّلام.
امام حسین(ع) بدین گونه ضمن معرفى پیشواى صالح براى رهبرى امّت، برنامه عملى خود را ـ در صورتى که پذیراى او باشند ـ به کوفیان ارائه داد که: عمل به کتاب خدا و رعایت عدل و قسط در دادن حقوق مسلمانان و گرویدن به حق و عدول نکردن از تکالیف الهى است.
6ـ یزید پلید که امتناع امام حسین علیهالسلام را از بیعت و تأیید حکومتش دریافته بود، به ناجوانمردانهترین عمل یعنى قتلِ غافلگیرانه حضرت آن هم در حرم قدس الهى دست زد، و براى اجراى این برنامه عَمرو بن سعید بن عاص را به عنوان امیر حاجّ روانه مکه کرد تا در هر جا که پیش آید امام را تِرور کند. حجت خدا از این تصمیم آگاه شد و براى حفظ حُرمت مکه حج خود را به عمره مُفرده بدل کرد، و بدون شرکت در مراسم حج در هشتم ذى حجه به سوى عراق حرکت نمود. پیش از حرکت براى خاندان بنى هاشم و گروهى از شیعیانش سخنرانیى کرد، که جملاتى از آن را نقل مىکنیم تا دلاورى و اشتیاق امام به شهادت در راه اِعلاى کلمه حق روشنتر گردد، در حالى که بلیغترین و زیباترین تعبیرات را به کار برده:
خُطَّ الموتُ على وُلِدآ دمَ مَخطَّ القِلادَةِ على جیدِ الفَتاةِ، و ما أولَهَنى إلى أسلافى اشتیاقَ یعقوبَ الى یوسف، و خُیّر لى مَصرَعٌ أنَا لاقیه... لا مَحیصَ عن یومٍ خُطَّ بالقَلَم، رِضَا اللّه رِضانا اهلَ البیت، نَصبِرُ على بَلائِه و یُوَفّینا اُجورَ الصّابِرین... اَلا و مَن کانَ فینا باذِلاً مُهجَتَه مُوَطِّنا على لِقاءِ اللّه نَفسَه فَلیَرحَل مَعَنا فَإنّى راحِلٌ مُصْبِحا اِن شاءَ اللّه(14):
مرگ بر گردن آدمیزاد افتاده مانند گردنبند بر سینه دوشیزگان. دیدار گذشتگانم چه بسیار مرا واله و شیفته کرده، مثل شیفتگى یعقوب به دیدار یوسف. برایم قتلگاهى معین شده که [به زودى] آن را خواهم دید... از روزى که قلم تقدیر مرگ را نوشته راه گریز و چارهاى نیست. خشنودى خدا خشنودى و رضایت ما خاندان پیامبر است. بر آزمون الهى شکیبایى مىورزیم که پاداش شکیبایان را به طور کامل به ما عطا خواهد کرد...
هان! هر کس حاضر است خونش را در راه ما بذل کند، و خودش را براى لقاءاللّه آماده کند، باید که با ما کوچ کند که من [فردا] صبح حرکت خواهم کرد، اگر خدا بخواهد.
نکته چه بسا به ذهن رسد با وجود اطمینان امام به کشته شدن چرا به این سفر اقدام کرد؟ در حالى که دیگران ـ و از جمله محمّد حنفیه ـ حضرت را نهى مىکردند.
پاسخ کوتاه این است که:
اولاً تاریخِ واقعه کربلا نشان مىدهد حوادث به صورتى بود که امام چارهاى جز این سفر اجبارى نداشت، هر چند با رها کردن حجّش باشد.
ثانیا اقدام وى جهاد بود، و جهاد یکى از فرایض مهم اسلام است که با وجود شرایط واجب است مانند نماز. و بر همین پایه است غزوات پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و جنگهاى حضرت امیرالمؤمنین على علیهالسلام ، و جهاد امام حسن علیهالسلام هر چند که با خیانت سپاهیانش به صلح انجامید.
ثالثا امام علت مُبقِیه و سبب نگهدارنده دین و بازدارنده از تحریف و تغییر اساس اسلام است. بر این مبنا بود که ابا عبداللّه الحسین علیهالسلام با یزید فاسق جفاکار نمىخواست و نمىبایست بیعت کند، گر چه این امتناع به شهادت خود و بستگانش منتهى شود. از این جهت است که معتقدیم آن امام خود و یاورانش را فداى اسلام راستین کرد تا اسلام اموى ـ یعنى سلطنت طاغوتى ـ نضج نگیرد و در تاریخ، اسلام واقعى ـ که قرآن، کتاب و حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآله پیامبر آن است ـ معرفى نشود.
رابعا مُردن در نظر اولیاءاللّه غیر از آن است که ما خاکنشینانِ اهل دنیا مىپنداریم. چنان که سیدالشهداء علیهالسلام در آخرین سخن هنگام شروع نبرد و تیراندازىِ دشمن به یارانش فرمود: بپاخیزید اى بزرگمنشان و به سوى مرگى که از آن گزیر و گریزى نیست روى آورید، که این تیرها فرستادههاى این قوم به سوى شماست. سوگند به خدا! بین شما با بهشت و دوزخ جز پلِ مرگ [فاصلهاى [نیست، که شما را به بهشتِتان و آنان را به جهنمشان مىرساند(15).
7ـ خطبهاى که امام حسین علیهالسلام در «بیضه» ـ که یکى از منازل(16) بین راه مکه و عراق است ـ قرائت فرمود شاهدى بر هدف متعالى حضرت در مبارزه با هر حاکم جائر و ستمکار است و نشانى از عزتمندى و دلیرى آن پیشوا، و اینک جملات آغازین آن:
ایّها الناس إنّ رسولَ اللّه صلىاللهعلیهوآله قال: مَن رآى سُلطانا جائرا مُستَحِلاًّ لِحَرمِ اللّهِ ناکِثا عَهدَه مُخالِفا لِسُنَّةِ رسُولِ اللّهِ یَعمَلُ فى عبادِاللّهِ بالأِثمِ و العُدوانِ فَلَم یُغَیِّر علَیه بِفعلٍ و لا قولٍ کانَ حقّا علَى اللّه أنْ یُدخِلَه مَدخَلَه...(17)
اى مردم! همانا پیامآور خدا ـ که بر او درود باد ـ گفت: هر کس سلطانِ ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال مىشمرد و پیمان الهى را مىشکند و با سنت رسول خدا مخالفت مىکند، و در میان بندگان خدا به گناه و ستم عمل مىکند، ولى او با رفتار یا گفتارش براى تغییر چنین سلطانى اقدام نکند، بر خدا حق است که چنین فردى [بىتفاوت در برابر فساد حاکم] را در جاى همان طاغوت [یعنى دوزخ] داخل کند(18).
8ـ امام حسین علیهالسلام در دوم محرم سال 61 به کربلا وارد شد. پس از ورود سخنرانیى براى خویشاوندان و یاورانش کرد، و در آن نخست چهره زشت دنیا را به زیبایى تمام ترسیم نمود، و افزود: در چنین اوضاعى که به حق عمل نمىشود و از باطل جلوگیرى نمىکنند باید به لقاءاللّه رغبت کرد... و اینک متن و ترجمه خطبه:
... امّا بعد، فقد نزَلَ بِنا مِنَ الأمرِ ما قَد تَرَوْنَ. و إنَّ الدّنیا قد تَغَیّرت و تَنکَّرت، و أدبَرَ معروفُها و لَم یَبقِ مِنها إلاّ صُبابَةٌ کصُبابةِ الإناء، و خَسیسُ عَیشٍ کَالمَرعىَ الوَبیل(19). ألا تَروْنَ إلىَ الحقّ لا یُعمَل به، و إلىَ الباطلِ لا یُتَناهى عنه، لیَرغبَ المؤمنُ فى لقاءِاللّه. فَإنّى لا اَرَى المَوتَ إلاّ سَعادة و الحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إلاّ بَرَما. النّاسُ عَبیدُ الدّنیا و الدّینُ لَعقٌ على ألسِنَتِهِم، یَحُوطونَه ما دَرَّتْ مَعایِشُهم. فإذا مُحِّصوا بالبلاء قلَّ الدَّیّانون(20):
... اما بعد [از حمد و صلوات]، از کار [بیعت یا کشتنم] آنچه مىبینید پیش آمد. واقعا دنیا دیگرگون شده و چهره زشتى یافته. نیکىاش روى برگردانده و رفته، و از آن همه خوبى جز اندکى ـ همانند نمِ ته مانده ظرف آب ـ یا زندگى ذلتبار باقى نمانده؛ چون زندگانى ستور در چراگاهِ کم علف و ناگوار.
آیا به حق نمىنگرید که به آن عمل نمىشود، و به باطل نگاه نمىکنید که از آن جلوگیرى نمىشود؟ در چنین وضعى مؤمن باید به دیدار خداوند [که با شهادت حاصل مىشود [رغبت داشته باشد. بنابر این من مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمگران را جز رنج و دل تنگى نمىبینم.
مردم بنده دنیایند و دین بر سر زبانهاشان هست [لقلقه زبانى است نه از ته دل]. آن را نگه مىدارند و دیندار هستند تا براى زندگیشان سود داشته باشد، اما وقتى که [با پیشامدهاى دشوار [در بوته آزمایش قرار گرفتند دینداران کم مىشوند.
این خطبه همانند بسیارى از سخنرانیهاى امام حسین علیهالسلام در اوج بلاغت است. تشبیهات آن زنده، گویا و زیباست، همراه با مبالغهاى مناسبِ حال که واقعیتها را ارائه مىدهد و به وضوح وضع دنیا و مردم آن را مجسم مىکند. بجاست یادآور شویم همین قدرت بیان و هنرمندى در ارائه معانى، خود یکى از علل حفظ و نقل و بر جا ماندن خطبهها یا اشعار زیباست.
9ـ از بزرگوارى و کرامت حضرت ابا عبداللّه الحسین علیهالسلام در حادثه غمانگیز کربلا، این است که در طول سفر، مکرّر به اشاره و تصریح همراهانش را در بازگشت به وطن خود آزاد گذاشت، حتى در شب عاشورا فرمود: و هذا اللیل قد غَشِیَکم فاتَّخِذوهُ جَمَلا... تاریکى شب شما را فرا گرفته آن را مرکبى براى خود بگیرید و به شهرهایتان بروید، که این قوم مرا مىطلبند، اجازه رفتن به شما دادم. اما کسى نرفت. این آخرین امتحان اصحابِ کرام امام بود. پس از این موفقیت حضرت در پاسخ خواهرش زینب فرمود:
واللّهِ لقَد بَلَوتُهُم فَما وَجَدتُ فیهِم إلاّ اشْوَسَ الأقْعَس، یَستَأنِسونَ بالمَنِیَّة دونى استیناسَ الطِّفلِ الى مَحالبِ أُمِّه(21).
به خدا سوگند همانا آنها را آزمودم، در بین آنها جز افراد جنگجوى دلاور و استوار و پابرجا نیافتم، که همه به شهادت در جلو من انس دارند همچنان که کودک شیرخوار به پستان مادرش مأنوس است.
صمیمانه باید خطاب به آنان گفت: بأبى انتم و اُمّى. طِبتُم و طابَتِ الأرضُ الّتى فیها دُفِنتُم و فُزتُم فَوزا عظیما.
10ـ از برنامههاى هدایتى حضرت امام حسین علیهالسلام در حادثه کربلا ـ و بخصوص در روز عاشورا ـ نصیحت دشمن بود که در هر فرصت مناسب انجام مىداد، تا هم رأفت و رحمتش را که نشانى از رحمت الهى است به آنان نشان دهد، و هم بر آنان اتمام حجّت کند، و هم تبلیغات سوئى که وى را خروجکننده بر ضد حکومت اسلامى معرفى مىکند (یعنى خارجى) خنثى کند.
روش امام در این هدایت و دلالت به وسیله تذکّر و پند دادن، بیدار کردن وجدان و شعور طبیعى، و گاه با سرزنش از پیمان شکنى و دنیاطلبى آنان انجام مىگرفت، و به تعبیر قرآن با «موعظه حسنه».
اینک آخرین جملات از خطبه روز عاشورا، که عزت و شجاعت و روحیه حماسى حضرت را ارائه مىدهد نقل مىکنیم، و آن در پاسخ یکى از کوفیان دعوتکننده امام بود که گفت: اى حسین! چرا با پسرعمویت بیعت نمىکنى تا با تو به دلخواهت رفتار کنند و کوچکترین ناراحتى متوجه تو نشود.
امام حسین علیهالسلام در جواب فرمود: لا واللّه لا اُعطیهم بیَدى إعطاءَ الذّلیلِ و لا أفِرُّ مِنهم فِرارَ العَبید(22). یا عبادَ اللّه إنّى عُذتُ برَبّى و ربّکم أنْ تَرجُمون. اَعوذُ برَبّى و رَبِّکم مِن کلِّ مُتکبِّرٍ لا یُؤمِنُ بیَومِ الحساب(23)!
نه، به خدا قسم نه چون افراد ذلیل دست بیعت در دست آنان مىگذارم، و نه مانند بردگان از صحنه جنگ فرار مىکنم. سپس آیاتى از قرآن که گفتار حضرت موسى را در برابر لجاجت و کفرورزى فرعون و تابعانش بیان مىکند قرائت فرمود: اى بندگان خدا من از شر اینکه سنگسارم کنید به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مىبرم. به پرورگارم و پروردگار شما از [شر] هر متکبرى که به روز حساب ایمان ندارد پناه مىبرم.
11ـ گفتیم از برنامههاى حضرت ابا عبداللّه علیهالسلام نصیحت و دلالت دشمن بود. باشد که غافلى آگاه و فریب خوردهاى هشیار گردد. در همین راستا پس از اینکه سپاهیان عمرِ سعد آماده حمله شدند براى دومین بار حجت حق سخنرانى کرد. در این گفتار بعد از امر به سکوت دشمن، پیمانشکنى آنان را یادآور شد، و آثار سوءِ حرامخوارى را ذکر کرد و به جنایت بزرگى که مىخواهند مرتکب شوند توجه داد و به شماتت آنان پرداخت و بالاخره فرمود:
اَلا! اِنَّ الدَّعِىَّ بنَ الدَّعِىّ قد رَکَزَ بَینَ اثْنَتَینِ بینَ السِّلَّةِ والذِّلَّة و هَیهاتَ مِنّا الذِّلَّة. یَأبَى اللّهُ لَنا ذلکَ وَ رَسُولُه و المُؤمِنونَ و حُجورٌ طابَت و طَهُرت و أُنوفٌ حَمِیَّةٌ و نُفوسٌ أبِیَّةٌ مِن اَنْ نُؤثِرَ طاعةَ اللِّئام على مَصارِعِ الکِرام. ألا إنّى قد أعذَرتُ و أنذَرتُ. ألا إنّى زاحِفٌ بهذِهِ الأُسرَةِ على قِلّةِ العَدد و خِذلانِ الناصِر(24).
در این سخنرانى ـ که ظاهرا آخرین نصیحت و اتمام حجت با عمر سعد و لشکریانش مىباشد ـ نیز فصاحت الفاظ و بلاغت معانى در حد کمال است، به صورتى که برگرداندن همه ریزهکاریهاى ادبىاش دشوار است، و اینک ترجمهاى در حد توان:
بدانید که این حرامزاده [ابن زیاد] فرزند حرامزاده مرا در بین دو راه قرار داده: نبرد و شمشیرزنى یا تحمل ذلّت و خوارى؛ و ذلّت از ما بسیار دور است. خدا و رسولش و مؤمنان همگى از اینکه ذلّت و پستى را بپذیریم نا راضىاند و امتناع مىکنند؛ و دامنهاى پاک مادران و [پدران] با غیرتى که زیر بار ظلم نمىروند و نفوسى که به دنائت و پستى تن در نمىدهند از اینکه سر سپردگى به ناکسان و اطاعت از لِئام را بر قتلگاههاى بزرگمردان برگزینیم رضایت نمىدهند.
آگاه باشید که من عذر خود را آشکارا گفتم و بر من گناهى نیست، و شما را از سرانجام کارتان آگاه کردم و بر حذر داشتم. بدانید که من و خانوادهام با وجود کمى عدد و یارى نکردن یاور [دعوتکننده]، براى جهاد آمادهام [و به میدان شهادت رونده].
سپس حضرت با استشهاد به چند بیتِ حماسى پیروزى معنوى خود را ـ با وجود شکست ظاهرى ـ ابراز کردند، و آینده ننگین و ذلّتبارى که در انتظار آن نامردان کافرپیشه است به آنان گوشزد فرمودند، و در پایان دست دعا برافراشته نفرینشان کردند و بدین گونه تَبرّى خود را از آن پلیدان دوزخى اظهار داشتند.
12ـ از رذالت و بىشرافتى لشکر ابن سعد این که چون جنگآورى و دلاورى امام حسین علیهالسلام را دیدند بر آن شدند که از غیرت و حمیّت حضرت سوء استفاده کنند، بدین جهت شیطنت کرده به خیمههاى اهل بیت و حریم الهى حمله بردند. در این هنگام حضرت به آنان توجه کرده فرمودند:
یا شیعةَ آلِ ابى سُفیان: اِنْ لَم یکُن لَکم دینٌ و کُنتُم لا تَخافُونَ المَعادَ فکونوا أحرارا فى دُنیاکم، وَ ارْجِعوا الى أحسابِکم اِن کُنتُم عُرُبا کما تَزعُمون... اَنا الَّذى اُقاتِلُکُم و تُقاتِلونى و النِّساءُ لَیسَ عَلیهِنّ جُناحٌ، فَامنَعوا عُتاتَکُم عَنِ التعرُّضِ لِحَرمى ما دُمتُ حَیّا(25):
اى پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز رستاخیز و جزا نمىترسید، دست کم در زندگى دنیویتان آزاده باشید. اگر عرب نژادید [و غیرت عربى دارید] چنان که مىپندارید، به افتخارات پدرانتان بیندیشید [که این گونه تجاوز شیوه عرب نیست].
چون این سخن گفته شد شِمر پرسید: اى حسین چه مىگویى؟ و جواب شنید:
منم که با شما جنگ مىکنم و شما هم با من مىجنگید. بانوان [در خیمهها] گناهى ندارند. پس تا زندهام این تجاوزکاران ظالم را از دستبرد به حرَم من باز دارید.
شمر گفت: فرزند فاطمه! این حق را به تو مىدهم، و سپاهیان را از حمله به خیمهها بازداشت و گفت: به خود او حمله برید، که به جان خودم او همتایى بزرگوار و هماوردى مردانه است(26).
* * *
اینک که ما بر فراز قلّه زمان، پس از 1362 سال به این حادثه تاریخى مىنگریم، بیش از زمان وقوع به عظمت آن که از بزرگى و بزرگوارى قهرمانش ناشى شده پى مىبریم، و مىتوانیم بهتر آن را ارزیابى کنیم و نکتهها فرا گیریم تا زندگى فردى و جمعى، فرهنگى و سیاسى خود را بهتر از آن کنیم که هست.
بازنگرى و تأمّل در گفتار سرور شهیدان که همواره با کردار توأم بود ما را در تشخیص درستِ وظایف، ایمان قاطع به هدف، خلوص نیّت، صبر و پایدارى در انجام دادن تکلیف یارى مىکند، و فضایل اخلاقى مانند حُرّیت و آزادگى، عزّت و ارجمندى، شجاعت و دلیرى، مبارزه با فساد و ظلمِ حاکمان را به ما مىآموزد.
آیا ممکن است مرثیهخوانان و مدّاحان مذهبى به این نکات آموزنده و متن سخنان حضرت هم به قدر ذکر مصائب توجه فرمایند تا تبعیت جامعه از آن امام مفترض الطاعه افزونتر گردد؟
آیا نقل مطالبى احیانا ضعیف یا نادرست ـ به صِرف اینکه نوشته یا گفتهاند ـ براى گریاندن مستمعان مورد رضایت سیدالشهداء علیهالسلام است یا تعلیم اهداف عالى آن حضرت که از گفتارشان برمىآید؟
آیا زمان آن نرسیده تا از مجالس روضهخوانى براى ارتقاى فرهنگ و شعور دینى مردم به صورت بهترى استفاده کنیم؟
عن الصادق علیهالسلام قال: خَرج الحسینُ بن على علیهالسلام على أصحابِه فقال: ایُّها الناس! إنَّ اللّهَ جَلَّ ذکرهُ ما خلقَ اِلاّ لیَعرِفُوه، فإذا عَرفوه عَبدوه، فإذا عَبدوه إستَغنَوا بعبادَتِه عَن عِبادةِ مَن سواه. (سفینة البحار 2/181)
از حضرت صادق علیهالسلام روایت شده که امام حسین علیهالسلام به اصحابش فرمود: اى مردم! خداى تعالى بندگان را جز براى این که نسبت به او معرفت پیدا کنند نیافرید. در نتیجه هنگامى که او را شناختند به پرستش او مىپردازند، و چون او را پرستیدند به این وسیله از عبادت غیر او بىنیاز مىشوند.
1- قصص / 88.
2- براى شرح این مطالب رک: محمّد رضا حکیمى، امام در عینیت جامعه، گفتار نخست.
3- در باره تحلیل تاریخى و سرانجام این دو قیام رک: محمّد کاظم خواجویان، تاریخ تشیّع، جهاد دانشگاهى مشهد، چاپ گوتمبرگ، 1376، 54-60.
4- به واسطه تقارن سال 1381 شمسى با عاشوراى محرم 1423 و 1424 قمرى، مقام معظم رهبرى ـ دامت برکاته ـ در پیام نوروزى خود فرمودند: «جا دارد که ما امسال را سال عزت و افتخار حسینى بدانیم».
5- براى آگاهى از این رویدادها در منابع کهن رک: محمّد بن على بن اعثم کوفى (م. 314 ق)، الفتوح، ترجمه محمّد بن احمد مستوفى هروى (سده ششم)، تصحیح غلامرضا طباطبایى مجد، «بیعت خواستن یزید از امام حسین(ع)، 819-830.
6- محمّد صادق نجمى، سخنان حسین بن على علیهالسّلام از مدینه تا کربلا، چاپ پنجم، 1364، ص 12. در موارد دیگر نیز مأخذ ما همین کتاب است که از چند مأخذ کهن سخنان امام را نقل مىکند.
7- همان، 18.
8- بنا بر رسم عرب که بعضى جملههاى مهم و معروف را تلخیص کرده به نامى مىخواند مقصود از «استرجاع» جمله «انا للّه و انّا الیه راجعون» است، همین طور «بسم اللّه الرحمن الرحیم» را «بسمله» و «لا حول و لا قوة إلاّ باللّه» را «حَوقَله» مىنامد.
9- در قرآن مجید نیز به همین معنى استعمال شده: زخرف / 89.
10- سخنان حسین بن على(ع) از مدینه تا کربلا، 32.
11- همان، 36. متن وصیتنامه در مقتل خوارزمى (1/188) نقل شده است.
12- العَمْر: الحیاة، الدین و منه لَعَمرى فى القسَم اى لَدینى (سعید الخورى، أقرب الموارد فى فصح العربیة و الشوارد).
13- تمام نامه در این کتابها آمده: تاریخ الرسل و الملوک 7/235؛ الکامل ابن اثیر 3/267؛ الإرشاد 204؛ مقتل خوارزمى 1/195؛ سخنان حسین بن على از مدینه تا کربلا، 57.
14- لُهوف، 53؛ مثیر الأحزان، 21. به نقل از سخنان حسین بن على(ع) از مدینه تا کربلا، 63. در این کتاب که مأخذ نویسنده در نقل سخنان امام و نه ترجمه آنهاست جمله اول خطبه چنین ترجمه شده: «مرگ بر انسانها لازم افتاده همانند اثر گردنبند که لازمه گردن دختران است» ص 65.
15- همان، 257.
16- منزل: جاى نزول و فرود آمدن کاروان. یادآور مىشود امام و حُرّ هر دو در این محل فرود آمده بودند. در فرصتى که دست داد حضرت این سخنان را بیان کردند.
17- طبرى، 7/300؛ کامل ابن اثیر 3/280؛ خوارزمى 1/234؛ انساب الأشراف 3/171؛ به نقل از: سخنان حسین بن على(ع) از مدینه تا کربلا، 148.
18- نویسنده به خاطر دارد سالها پیش از انقلاب اسلامى عین جملات حضرت توسط دینداران انقلابى به صورت اعلامیه نوشته و پنهانى پخش مىشد تا شاهدى بر لزوم مبارزه با شاه باشد؛ و این است نمونهاى از تأثیر سخنان شورانگیز امام تا زمان ما.
19- وَبیل: چراگاه ناگوارنده (عبدالرحیم صفى پور، منتهىالأرب فى لغة العرَب).
20- تحف العقول، به تصحیح على اکبر غفّارى، شعبان 1384، 249-250 با اندک تفاوت لفظى. طبرى، 7/300؛ مقتل خوارزمى 512. به نقل از سخنان حسین بن على از مدینه تا کربلا، 180.
21- سخنان حسین بن على(ع) از مدینهتا کربلا، 202-204.
22- انساب الأشراف، 3/188. به نقل از مأخذ پیشین، 229.
23- دُخان / 20؛ غافر / 27 (با اندک تغییر در صیغه فعل).
24- این سخنرانى طولانى ـ که ما چند سطر مناسب با موضوع مقاله را از آن برگزیدیم ـ در کتابهاى تحف العقول و لهوف و مقتل خوارزمى و آثار دیگر آمده. به نقل از سخنان حسین بن على(ع) از مدینه تا کربلا، 237.
25- مقتل خوارزمى، 2/33. به نقل از سخنان حسین بن على(ع) از مدینه تا کربلا، 320.
26- همان، 322
محمّد مهدى رکنى یزدى