به بهانه دیدار اعضای خبرگزاری ایکنا با سیدحسن خمینی بوی گل را از که جوییم از گلاب! |
جذبه شوق، بی آنکه تو بخواهی، بی آنکه اراده کرده باشی، رخ مینماید؛ ناگهان بارقهای میدرخشد و یاد محبوب جان را به فریاد میآورد. چند سال از مرگ خورشید هم که گذشته باشد، باز یاد شمس جان مولانا را آتش میزند باز دیوانه شدم من ای حبیب باز سودایی شدم من ای طبیب این زمان جان دامنم برتافته است بوی پیراهان یوسف یافته است ... و این قصه عاشقان پیر جماران است که اینبار از زبانی دیگر میشنوید: یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب از هر زبان که میشنوم نامکرر است از میدان قدس که به خیابان شهید باهنر وارد میشوی کمی جلوتر تابلوی خیابان شهید حسنیکیا بچشم میخورد. در هیاهوی اتومبیلهایی که راهی برای سبقت میجویند، خیابان شهید حسنیکیا، در غربتی غریبانه فرو رفته است. خیابانی که پیش از این، رشک همه خیابانها و کوچههای این سرزمین بود. خیابانی که هیچ صبحی، هیچ عصر گاهی از گامهایی که عاشقانه ره میپیوییدند، خالی نبود. خیابان شهید حسنیکیا دیری است که غریبانه به آمد و رفت اتومبیلها،به گامهای ناآشنا، گامهای شتابان، گامهای بیانگیزهای که از کنارش گذر میکنند تا به محلات شمالی تهران برسند، مینگرد، دلش برای آنهمه عشق و اشتیاق، آنهمه نور و شیدایی دلش برای قطرههای اشک شوق تنگ شده، شوق دیدار ... دلم میخواهد بپرسم ای جماران بی او چگونهای بی آفتاب روشن روشن چگونهای!؟ ناگه عزیز فرزند از تو جدا شده است در سوگ او به زاری و شیون چگونهای!؟ اما خیابان شهید حسنیکیا، محله جماران اینک، از پس این سالها دیگر به آن داغ بزرگ عادت کرده. عادت کرده که عطر خدایی آن یار را نشنود، عادت کرده که گامهای آسمانی او به کلام دلنواز و معنوی او را درک نکند. جماران عادت کرده که دیگر غبار راههای دور و دراز را که هر قدمش عاشقانه طی شده تا به دیدار معشوق منتهی شود، بر خود نگیرد. با این حال، هر وقت خیلی دلتنگ میشود، هر وقت از این هجران، جانش به درد میآید، باز صدای گامهایی آشنا به گوشش میرسد و باز سوسویی از آن شعله سرکش شور و اشتیاق را درمییابد آنان که همچون جماران، دلتنگ پیر و مرادشان شدهاند، به دیدار یادگاران او میروند. چون که گل رفت و گلستان درگذشت نشنوی زان پس ز بلبل سرگذشت چون که گل رفت و گلستان شد خراب بوی گل را از که جوییم از گلاب اهالی خبرگزاری قرآنی ایران پنجشنبه سوم آذرماه به دیدار سیدحسن خمینی نوه گرامی امام خمینی(ره) نایل میشوند. گزارشگر ایکنا حال و هوای این دیدار را اینگونه توصیف میکند: کوچههای باریک و کوچک، اما با معنویتی بزرگ، به بزرگی روح حماسی و سرشار از اصالت و عشق راستین ایرانی اسلامی را پشت سر میگذاریم. با هر قدم که به جلو برمیدارم، یک قدم خود را به منزل امام و میعادگاه عاشقان نزدیکتر میبینم. در طول مسیر عطر دلانگیزی فضا را معطر کرده که نمیگذارد حتی یک لحظه از یاد امام(ره) و شهیدان گلگون کفن انقلاب اسلامی غافل شویم. بچهها هر کدام به نوعی به نقل خاطرهای، سخنی و یادی از امام(ره) میپردازند، آنان که قبلاً هم توفیق حضور مجدد در این مکان مقدس را داشتهاند با آب و تاب تمام از سفرهای قبلی خود سخن میگویند، و آنان که اولین بار حضورشان است گوش جان را به شنیدن خاطرات زیبای دیگر دوستان سپردهاند. به حسینیه امام(ره) که نزدیک میشویم، حس غریبی تمام وجودم را فرا میگیرد. وارد حسینیه که میشوم بیاختیار از حرکت میایستم و همانند جسمی بیجان که از قید و بند عالم خاکی رها شده، فقط به ستونها و جایگاه همیشگی امام(ره) خیره میشوم، و اینجاست که دیگر اشک امان نمیدهد و چنان عنان اختیار را میرباید که گویی سالهای سال است که همچون ابر بهاری بر کویر شورهزار وجودم نباریده است. حسینیهای که وقتی پیر جماران در آن به ایراد سخن میپرداخت، خواب از چشم زورگویان عالم میربود، و کاخنشینان از خدا بیخبر ـ از کاخ سفید تا کاخ کرملین ـ را به لرزه میانداخت. حسینیهای که روزگاری مرکز ثقل اسلامی و از مراکز اصلی جهتدهی به دنیای اسلام بود ... و اما اینک حسینیه جماران در سکوتی معنادار فرو رفته است، حسینیه هم باور دارد که دیگر پیر جماران رفته، و دیگر خیل مشتاقان او که اغلب از شهیدان سرافراز این مرز و بوم بودند در این مکان جمع نمیشوند ... اما هنوز طنین رسا و کلام قاطعانه و کوبنده سخن امام(ره) را میتوان از حسینیه جماران شنید: ((آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. آمریکا شیطان بزرگ است. صدام رفتنی است. این مملکت، مملکت امام زمان(عج) است ...)) وارد حیاط منزل امام(ره) میشوم. با دنیایی لبریز از شور و شوقی وصفناپذیر به چهار گوشه حیاط مینگرم، باغچهای کوچک با گلهایی که رنگ غربت و دوری از معشوق از رخسار آنها پیداست، گویی گلها هم از غم دوری پیر و مرادشان شور و شوق شکفتن ندارند و بسیار مظلومانه در گوشهای از حیاط به سوگ نشستهاند. اتاق امام هم سرشار از ناگفتههاست، اتاقی ساده، معمولی و در عین حال صمیمی و دوستداشتنی. در این اتاق درسهای بزرگی برای صاحبان قدرت و ثروت نهفته است، درس سادهزیستی و مردمدار بودن، درس دوری از کاخنشینی و پرهیز از دنیاپرستی. امام بزرگوار(ره) در همین اتاق با خیلی از افراد و چهرههای سیاسی دنیا دیدارهای متعددی داشتند، از جمله آنها دیدار با وزیر امور خارجه شوروی سابق ـ ادوارد شواردنادزه ـ بود. امام خمینی(ره) در مورخ یازدهم دیماه ۱۳۶۷ طی نامهای خطاب به گورباچف چنین پیشبینی کرد: «از این پس کمونیسم را باید در موزههای تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد.» و در همین نامه ژرفترین تحلیلها را از تحولات جاری شوروی ارائه کرد و از آن به «صدای شکستن استخوانهای کمونیسم» تعبیر نمود. وقتی شواردنادزه وزیر خارجه وقت شوروی برای ارائه پاسخ گورباچف به دیدار امام خمینی(ره) آمد با شگفتی دید کسی که با آن صلابت و صراحت به دومین قدرت هستهای جهان هشدار و پیام داده است، در خانهای کوچک در جماران و در اطاقی ۱۲ متری با وسایلی در نهایت سادگی و بدون آنکه حتی اندک اثری از تشریفات معمول دیده شود، با طمأنینه و به استواری کوه نشسته است و در کنارش قرآن، جانماز و تسبیح، و تعدادی روزنامه و یک رادیوی معمولی قرار دارد، شگفتی شواردنادزه زمانی بیشتر شد که فهیمد برای نشستن همراه بلندپایه روسیاش صندلی چوبی دومی وجود ندارد و باید برای یکبار هم که شده روی زمین بنشیند! و در این هنگام پیرمرد مؤمنی که در خدمت امام(ره) بود ـ حاج عیسی ـ یک استکان چایی با دو حبه قند به دست وزیر خارجه قطب شرق جهان داد. وارد منزل روانشاد جاویدان یاد و یادگار حضرت امام(ره) مرحوم حاج سیداحمد خمینی میشویم. حاج احمد آقا یار دیرین و یادگاری گرانقدر از امام(ره) بود که تاریخ سیاسی انقلاب اسلامی سرشار از حضور ارزشمند او است. با وجود آنکه اینک نه امام در قید حیات مادی است و نه یادگار گرانقدرش اما باید شکر این نعمت را بجا آورد که نوه گرانقدر امام(ره) و فرزند مرحوم حاج احمد آقا در میان ماست و حالات و سخنان او یاد پدر و پدربزرگش را به خوبی تداعی میکند. پس از ورود حاج حسن خمینی به جمع بچههای خبرگزاری قرآنی ایران، «رحیم خاکی» رئیس خبرگزاری به شرح فعالیتهای این خبرگزاری میپردازد و سپس حاج سید حسن خمینی به ایراد سخن میپردازد. نوه امام با ابراز خرسندی از راهاندازی اولین خبرگزاری قرآنی در ایران، خطاب به مسئولان و خبرنگاران این خبرگزاری میگوید: «خبرگزاری قرآنی باید مجموعهای تقواپیشه باشد و از کسی جز خدا نترسد و هدفی جز تبلیغ دین خدا نداشته باشد.» متن کامل سخنان ایشان در بخش «فعالیتهای قرآنی» آمده است. گوشه چشمی ای امام! خبرنگاران و دستاندرکاران ایکنا در جریان دیدار با نوه گرامی حضرت امام در حسی عمیق، غوطهور بودند. آنچه میخوانید، دل نوشته خانم شبستانی است: ای پیر جماران آمدیم به خانه عشق آمدیم برای تجدید پیمان امام عزیز اتاقت در عین محقربودن، دقایقی ما را مسحور خود کرد اتاقی که کاخهای عظیمی را به لرزه انداخت اتاقی که در آن رجائیها و باهنرها عاشقانه و خاضعانه به سخنانت گوش جان میسپردند میسپردند حسینیه و جای خالی تو اشک امان نمیدهد، رفتنت را باور ندارم، هنوز نفس مسیحایی تو در جای جای حسینیه گرمابخش دلهای ماست، دلهای بسیاری در این مکان تجلیلگاه عشق شدند، سبک بالان پر کشیدند و ما ماندیم تا ودیعه انقلاب اسلامی را به دست صاحب اصلیاش برسانیم. پروردگار تو را چون خورشیدی عالمگیر بر ما تاباند و توچه باسخاوت، گرمای خود را به ما بخشیدی. امام عزیز، ما آمدیم تا بار دیگر با تو عهد ببندیم و بگوییم تا هنوز هم سربازان توئیم و گوش بفرمانت، تو راه و راهبر را به ما نمایاندی، اما در این هیاهو بازار دنیا امور سخت بر ما مشتبه شده، انسان است و فراموشی و چه سخت است بعد از عمری عاشقی جزء مغضوبین قرار گرفتن، پس گوشه چشمی به عشاق کویت بیانداز تا با نگاهت جان گیریم. آه! که چه زود دیر میشود و فرصتها از کف میرود دلهایمان را به ستونهای حسینیه دخیل میبندیم و میرویم سوم آذر که توفیق حضور در حسینیه جماران را داشتیم، روزی تأثیرگذار در تقویم معنویمان باقی خواهد ماند. |