تسنیم

مطالب قرآنی: مقالات-حدیث-گزارش-درباره قرآن-پند بزرگان-کتابشناسی-علوم قرآنی-حفظ قرآن-شان نزول-پرسش و پاسخ-آیامیدانید-دین و زندگی

تسنیم

مطالب قرآنی: مقالات-حدیث-گزارش-درباره قرآن-پند بزرگان-کتابشناسی-علوم قرآنی-حفظ قرآن-شان نزول-پرسش و پاسخ-آیامیدانید-دین و زندگی

تجلّى‏عزّت و شجاعت در گفتار امام حسین علیه‏السلام

 


کاروانِ زمان شتابان درگذر است. حوادث سوار بر این کاروان از پرده نهان به ظهور مى‏رسند و در غبارِ زمان محو مى‏شوند، و بسیار اندکند حوادثى که اثرى ماندگار داشته باشند. ویژگى این گونه حوادث چیست؟ در تأملى کوتاه مى‏یابیم که خصوصیت رویدادهاى پایدار در این است که در راه حق و براى حق، و دور از منافع شخصى یا گروهى است. از این میان، حوادث تاریخى که انبیا و اولیا محرّک یا پیشاهنگ آن بوده‏اند جاودانه شده به جاودانگى حق و حقیقت پیوسته‏اند که: کلُّ شیءٍ هالکٌ إلاّ وَجهَه(1).

آرى آنچه وِجهه الهى دارد و محض رضاى حق تعالى و حفظ دین اوست ماندگار است و جاویدان، و این گونه است قیام و اقدام حسین بن على علیه‏السلام بر ضد حکومت یزید فاسق براى حفظ اسلامِ راستین و احکام دین که دستخوش انحراف اساسى شده بود.

از وظایف اصلى امام که حجت حق تعالى و خلیفه معصوم و منصوص رسول اللّه‏ است نگهبانى از کیان اسلام است، و هر یک از ائمه ما به اقتضاى زمان این وظیفه را به صورتى انجام داده‏اند(2). هر چند همه در راه اعلاى کلمه حق به نوعى به شهادت نائل شدند، ولى از میان آنان به واسطه کیفیت بسیار غم‏انگیز شهادت حسین بن على علیه‏السلام لقب سیدالشهداء به ایشان اختصاص یافت.

این شهادت که ابعاد گوناگونش برتر از توصیف است تأثیرى گسترده و عمیق بر تاریخ اسلام داشت، و نه تنها انگیزه قیامهایى چون توّابین و مختار ثقفى گردید(3)، بلکه در طول تاریخ انگیزه سرودن مراثى و تشکیل مجالس سوگوارى و روضه‏خوانى و حرکتهاى جمعى بر ضد ظلم و بى‏عدالتى و فقر شده که هر یک به نوعى بازآفرینى خاطره آن حادثه غم‏انگیز یا اثر پذیرفته از آن است. تأثیر این رویداد تنها در این حد نیست، بلکه مطالعه سخنرانیهایى که حضرتش از زمان خروج از مدینه تا عاشوراى سال 61 در کربلا ایراد فرموده، همه آموزنده و سازنده است: آموزنده ابعاد اجتماعى و حکومتى اسلام و کفرستیزى آن؛ و موجد روحیه شجاعت و عزّت، حرّیت و عدالت و دیگر فضایل اخلاقى.

اینک نویسنده بر آن است در که با نقل بخشهایى از سخنان امام حسین علیه‏السلام از مدینه تا کربلا و توضیحى کوتاه، روحیه دلیرى و عزّت، شجاعت توأم با رأفت حضرت را نشان دهد، باشد که معرفت و محبت ما را نسبت به آن امام همام افزونتر گرداند:

1ـ پس از مرگ معاویه در رجب سال 60، یزید بر خلاف موازین اسلامى ـ که حد‌اقلّ آن، مشورت با اهل حَلّ و عقد بود ـ از سوى پدر تکیه بر اریکه خلافت زد، و ضمن نامه‏هایى از حکام شهرهاى مهم درخواست بیعت کرد. در همین راستا نامه‏اى به ولید بن عُتبه حاکم مدینه نوشت، و بیعت فورى حسین بن على علیه‏السلام را خواستار شد. ولید به وسیله مروان بن حَکم ـ حاکم سابق معاویه ـ موضوع را به اطلاع حضرت رساند. پس از رویدادهایى که به رعایت اختصار از نقلش درمى‏گذریم(5)، پاسخ امام به ولیدِ عُتبه چنین بود:

ایّها الأمیر! إنّا اهلُ بَیتِ النُبُوّة و مَعدِنُ الرِّسالَةِ و مُختَلفُ الملائکة و مَهبطُ الرحمة بِنا فتَحَ اللّه‏ُ و بِنایَختِم. و یَزیدُ رَجلٌ شارِبُ الخَمرِ و قاتِلُ النَّفسِ المُحتَرمَةِ، مُعلِنٌ بِالفِسقِ؛ و مِثلى لا یُبایِعُ مِثلَه، ولـکنْ نُصبِحُ و تُصبِحونَ وَ نَنْظُرُ و تَنظُرون أیُّنا أحقُّ بِالخِلافَةِ وَ البَیعَة(6):

اى امیر! ما خاندان نبوّت و معدن رسالت الهى، و محل آمد و شدِ فرشتگان و جاى نزول رحمت خدا هستیم. خداوند به وسیله ما [درِ رحمت و هدایتش را] گشوده و هم به وسیله ما به پایان خواهد بُرد. امّا یزید [که بیعتش را مى‏طلبى] مردى شرابخوار و آدم‏کش است که فسق و فجورش آشکار شده، پس چو منى هیچ‏گاه با چون اویى بیعت نخواهد کرد. ولى ما و شما در انتظار آینده به‏سر مى‏بریم و تأمل مى‏کنیم تا دریابیم کدام یک از ما به خلافت و بیعت گرفتن سزاوارتریم.

جواب تند و درشت امام که با ذکر فضایل خود و رذایل دشمن همراه است نمایانگر ارجمندى و دلیرى حضرت است، و مناسبت‏ترین پاسخ آن درخواست جسورانه.

2ـ مروان بن حَکم کارگزار دیرین معاویه و دشمن خاندان نبوّت ظاهرا به عنوان دل‏سوزى پیشنهاد مى‏کند امام حسین علیه‏السلام با یزید بیعت کند. این پیشنهاد بعد از درخواست ولید بن عُتبه حاکم مدینه است که به دستور یزید فرمان بیعت گرفتن از حضرت را صادر کرده بود و ذکرش گذشت. امام بعد از شنیدن پیشنهاد مروان مى‏فرماید: إنّا للّه‏ِ و إنا الیه راجِعون، و علَى الإسلام اَلسّلام اذا بُلِیَت براعٍ مِثلِ یزید. و لقَد سمعتُ جدّى رسولَ اللّه‏ِ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله یقول: الخلافةُ مُحرَّمةٌ على آل ابى سفیانَ. فإذا رأیتُم مُعاویةَ على مِنبَرى فابْقَروا بَطنَه، و قد رآهُ أهلُ المَدینَةِ علَى المِنبر فَلَم یَبقَروا فابتَلاهُم اللّه‏ُ بیَزیدَ الفاسق(7):

از شنیدن پیشنهاد، امام حسین علیه‏السلام نخست کلمه اِستِرجاع(8) را بر زبان جارى مى‏کند، که در هنگام رسیدن مصیبت و بلایى باید گفت، و کلمه «سلام» هم سلام تودیع و خداحافظى است نه سلام تحیت(9). بنابراین معنىِ سخن حضرت این است که:

امت اسلام گرفتار و مصیبت زده است، و فاتحه اسلام خوانده شده که به فرمانروایى مانند یزید مبتلا شده است. من از جدم پیامبر خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله شنیدم که مى‏گفت: خلافت و جانشینى من بر خاندان ابوسفیان حرام است. اگر معاویه را بر منبرم دیدید شکمش را بدرید. مردم مدینه او را بر منبر دیدند و نکشتند تا این که خداوند آنان را به یزید فاسق مبتلا کرد.

در نظر آوردن اوضاع سیاسى آن زمان پس از مرگ معاویه و تأکید یزید بر جلب موافقت بزرگان امت و کُشتن امتناع کنندگان از بیعت، و پاسخ درشت و صریح حسین بن على علیه‏السلام ؛ بزرگ منشى، شجاعت، ایمان و عظمت روحى حضرت را به طور شفّافى نمایان مى‏سازد.

3ـ هنگامى که تصمیم قطعى حضرت حسین بن على علیه‏السلام بر حرکت از مدینه به اطلاع خویشان و دوستدارانش رسید، محمّد حنفیه و کسان دیگر از ارادتمندان امام هر یک به عبارتهاى گوناگون حضرت را از این سفر و همراه بردن خانواده‏شان باز مى‏داشتند، ولى هر بار پاسخى قاطع بر عزم جزم امام براى بیعت نکردن و مخالفت آشکار با حکومت یزید مى‏شنیدند. از این میان ما پاسخ حضرت را به محمّد حنفیه نقل مى‏کنیم:

محمّد حنفیه که از فرزندان امیرالمؤمنین علیه‏السلام است بنا به نقل طبرى مى‏گوید:

«برادر! تو محبوب‏ترین و عزیزترین مردم هستى و من آنچه خیر و صلاح تشخیص مى‏دهم موظفم که براى تو بگویم...».

امام در جواب فرمود:

«مثلاً به عقیده تو به کدام ناحیه بروم؟.»

محمّد حنفیه گفت: فکر مى‏کنم وارد شهر مکه شوى و اگر در آن شهر اطمینان نبود از راه بیابان از این شهر به آن شهر حرکت کنى تا وضع مردم و آینده آنها را در نظر بگیرى...»

امام حسین علیه‏السلام در پاسخ فرمود:

یا أخى! لَو لَم یَکُن فى الدُّنیا مَلَجأٌ و لا مَأوى لَما بایعتُ یزیدَ بنَ مُعاویةَ...(10) یعنى اى برادر! اگر در همه جهان پناهگاه و جایى نباشد باز هم با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.

بیعت رأى موافق به حاکم و تأیید و تصویب حکومت اوست. با در نظر آوردن شخصیت اجتماعى، دینى و رهبرى حسین بن على علیه‏السلام روشن است که بیعت حضرت تا چه اندازه اهمیت سیاسى ـ اجتماعى داشته است، آن‏گاه علت امتناع امام و پایدارى‏اش در این کار آشکار مى‏شود.

4ـ از دیگر مواردى که هدف اصلاحى و روح سلحشورى و استقامت حضرت را مى‏بینیم در وصیت‏نامه‏اى است که هنگام حرکت از مدینه ـ شهر مسکونى‏اش ـ به سوى مکه نوشته و مُهر کرده به برادرش محمّد حنفیه مى‏دهد. در این نامه نخست به وحدانیت آفریدگار و نبوت حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله حقانیت بهشت و دوزخ و رستاخیز شهادت مى‏دهد تا شامیان فریب خورده را از بر حق بودن خود آگاه کند، و سپس مى‏فرماید: و إنى لَم أخرُج أشرا و لا بَطَرا و لا مُفسِدا و لا ظالِما، و إنَّما خَرجتُ لِطَلبِ الإصلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، أُریدُ أنْ آمُرَ بِالمَعروفِ وَ أنهى عنِ المُنکَرِ وَ أسیرَ بسیرَةِ جَدّى و أبى على بن ابى‏طالب. فَمَن قَبِلَنى بقبولِ الحَقِّ فَاللّه‏ُ أولى بِالحقّ، و مَن رَدَّ علَىَّ هذا أصبِرُ حتّى یَقضِىَ اللّه‏ُ بینى و بَینَ القَومِ و هو خیرُ الحاکِمین. و هذِهِ وصیّتى إلیکَ یا أخى، و ما تَوفیقى إلاّ بِاللّه‏ِ عَلَیه تَوَکَّلتُ وَ إلَیهِ اُنیبُ(11):

من از سرِ طغیان و تکبر یا فساد و ستمگرى [از مدینه] خارج نمى‏شوم، بلکه فقط براى اصلاح‏طلبى در امت جدّم بیرون مى‏روم، و هدف من امر به معروف و نهى از منکر است و ادامه سیره جدّم و پدرم على بن ابى‏طالب علیه‏السلام . هر کس این حق را از من بپذیرد پس خدا اولى به حق است، و هر کس هدف مرا رد کند من شکیبایى و پایدارى مى‏کنم تا خدا بین من و این قوم حکم کند که او بهترین حاکمان و داوران است. اى برادر! این وصیت و سفارش من به تو است، و توفیق من [در اجراى آن هدف اصلاحى [جز از خدا نیست، به او توکل مى‏کنم و به سوى او باز مى‏گردم.

با اهمیتى که اصولاً وصیت نامه‏ها دارد و دربردارنده مهم‏ترین سفارشها و توصیه‏ها مى‏باشد، ملاحظه مى‏کنیم حضرت ابا عبداللّه‏ علیه‏السلام پس از ذکر عقاید حقه اسلامى خود براى خنثى کردن تبلیغات دروغین دشمنان که خود را خلیفه مسلمین و امام را خروج‏کننده علیه حکومت اسلامى! معرفى مى‏کردند تنها هدف خود را از این قیام و اقدام، اصلاح‏طلبى در امّت اسلام و بر گرداندن حکومت به صالحان با امر به معروف و نهى از منکر بیان مى‏فرماید، هر چند به شهادتش بینجامد.

5ـ حضرت در پایانِ نامه‏اى که پاسخ به دعوت کوفیان است امام راستین را این گونه معرفى مى‏کند: فلَعَمرى(12) ما الإمامُ إلاّ العامِلُ بالکتابِ و الآخذُ بالقِسطِ و الدّاینُ بِالحقِّ و الحابِسُ نفسَه على ذاتِ اللّه‏ِ والسّلام(13):

سوگند به جانم و آیینم؛ که امام جز کسى که به کتاب خدا عمل کند، و عدل و داد را پى گیرد و به حقّ بگرود، و خویشتن را وقف ذات الهى کند نیست، والسّلام.

امام حسین(ع) بدین گونه ضمن معرفى پیشواى صالح براى رهبرى امّت، برنامه عملى خود را ـ در صورتى که پذیراى او باشند ـ به کوفیان ارائه داد که: عمل به کتاب خدا و رعایت عدل و قسط در دادن حقوق مسلمانان و گرویدن به حق و عدول نکردن از تکالیف الهى است.

6ـ یزید پلید که امتناع امام حسین علیه‏السلام را از بیعت و تأیید حکومتش دریافته بود، به ناجوانمردانه‏ترین عمل یعنى قتلِ غافلگیرانه حضرت آن هم در حرم قدس الهى دست زد، و براى اجراى این برنامه عَمرو بن سعید بن عاص را به عنوان امیر حاجّ روانه مکه کرد تا در هر جا که پیش آید امام را تِرور کند. حجت خدا از این تصمیم آگاه شد و براى حفظ حُرمت مکه حج خود را به عمره مُفرده بدل کرد، و بدون شرکت در مراسم حج در هشتم ذى حجه به سوى عراق حرکت نمود. پیش از حرکت براى خاندان بنى هاشم و گروهى از شیعیانش سخنرانیى کرد، که جملاتى از آن را نقل مى‏کنیم تا دلاورى و اشتیاق امام به شهادت در راه اِعلاى کلمه حق روشن‏تر گردد، در حالى که بلیغ‏ترین و زیباترین تعبیرات را به کار برده:

خُطَّ الموتُ على وُلِدآ دمَ مَخطَّ القِلادَةِ على جیدِ الفَتاةِ، و ما أولَهَنى إلى أسلافى اشتیاقَ یعقوبَ الى یوسف، و خُیّر لى مَصرَعٌ أنَا لاقیه... لا مَحیصَ عن یومٍ خُطَّ بالقَلَم، رِضَا اللّه‏ رِضانا اهلَ البیت، نَصبِرُ على بَلائِه و یُوَفّینا اُجورَ الصّابِرین... اَلا و مَن کانَ فینا باذِلاً مُهجَتَه مُوَطِّنا على لِقاءِ اللّه‏ نَفسَه فَلیَرحَل مَعَنا فَإنّى راحِلٌ مُصْبِحا اِن شاءَ اللّه‏(14):

مرگ بر گردن آدمیزاد افتاده مانند گردن‏بند بر سینه دوشیزگان. دیدار گذشتگانم چه بسیار مرا واله و شیفته کرده، مثل شیفتگى یعقوب به دیدار یوسف. برایم قتلگاهى معین شده که [به زودى] آن را خواهم دید... از روزى که قلم تقدیر مرگ را نوشته راه گریز و چاره‏اى نیست. خشنودى خدا خشنودى و رضایت ما خاندان پیامبر است. بر آزمون الهى شکیبایى مى‏ورزیم که پاداش شکیبایان را به طور کامل به ما عطا خواهد کرد...

هان! هر کس حاضر است خونش را در راه ما بذل کند، و خودش را براى لقاءاللّه‏ آماده کند، باید که با ما کوچ کند که من [فردا] صبح حرکت خواهم کرد، اگر خدا بخواهد.

نکته چه بسا به ذهن رسد با وجود اطمینان امام به کشته شدن چرا به این سفر اقدام کرد؟ در حالى که دیگران ـ و از جمله محمّد حنفیه ـ حضرت را نهى مى‏کردند.

پاسخ کوتاه این است که:

اولاً تاریخِ واقعه کربلا نشان مى‏دهد حوادث به صورتى بود که امام چاره‏اى جز این سفر اجبارى نداشت، هر چند با رها کردن حجّش باشد.

ثانیا اقدام وى جهاد بود، و جهاد یکى از فرایض مهم اسلام است که با وجود شرایط واجب است مانند نماز. و بر همین پایه است غزوات پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و جنگهاى حضرت امیرالمؤمنین على علیه‏السلام ، و جهاد امام حسن علیه‏السلام هر چند که با خیانت سپاهیانش به صلح انجامید.

ثالثا امام علت مُبقِیه و سبب نگهدارنده دین و بازدارنده از تحریف و تغییر اساس اسلام است. بر این مبنا بود که ابا عبداللّه‏ الحسین علیه‏السلام با یزید فاسق جفاکار نمى‏خواست و نمى‏بایست بیعت کند، گر چه این امتناع به شهادت خود و بستگانش منتهى شود. از این جهت است که معتقدیم آن امام خود و یاورانش را فداى اسلام راستین کرد تا اسلام اموى ـ یعنى سلطنت طاغوتى ـ نضج نگیرد و در تاریخ، اسلام واقعى ـ که قرآن، کتاب و حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله پیامبر آن است ـ معرفى نشود.

رابعا مُردن در نظر اولیاءاللّه‏ غیر از آن است که ما خاک‏نشینانِ اهل دنیا مى‏پنداریم. چنان که سیدالشهداء علیه‏السلام در آخرین سخن هنگام شروع نبرد و تیراندازىِ دشمن به یارانش فرمود: بپاخیزید اى بزرگ‏منشان و به سوى مرگى که از آن گزیر و گریزى نیست روى آورید، که این تیرها فرستاده‏هاى این قوم به سوى شماست. سوگند به خدا! بین شما با بهشت و دوزخ جز پلِ مرگ [فاصله‏اى [نیست، که شما را به بهشتِتان و آنان را به جهنمشان مى‏رساند(15).

7ـ خطبه‏اى که امام حسین علیه‏السلام در «بیضه» ـ که یکى از منازل(16) بین راه مکه و عراق است ـ قرائت فرمود شاهدى بر هدف متعالى حضرت در مبارزه با هر حاکم جائر و ستمکار است و نشانى از عزتمندى و دلیرى آن پیشوا، و اینک جملات آغازین آن:

ایّها الناس إنّ رسولَ اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله قال: مَن رآى سُلطانا جائرا مُستَحِلاًّ لِحَرمِ اللّه‏ِ ناکِثا عَهدَه مُخالِفا لِسُنَّةِ رسُولِ اللّه‏ِ یَعمَلُ فى عبادِاللّه‏ِ بالأِثمِ و العُدوانِ فَلَم یُغَیِّر علَیه بِفعلٍ و لا قولٍ کانَ حقّا علَى اللّه‏ أنْ یُدخِلَه مَدخَلَه...(17)

اى مردم! همانا پیام‏آور خدا ـ که بر او درود باد ـ گفت: هر کس سلطانِ ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال مى‏شمرد و پیمان الهى را مى‏شکند و با سنت رسول خدا مخالفت مى‏کند، و در میان بندگان خدا به گناه و ستم عمل مى‏کند، ولى او با رفتار یا گفتارش براى تغییر چنین سلطانى اقدام نکند، بر خدا حق است که چنین فردى [بى‏تفاوت در برابر فساد حاکم] را در جاى همان طاغوت [یعنى دوزخ] داخل کند(18).

8ـ امام حسین علیه‏السلام در دوم محرم سال 61 به کربلا وارد شد. پس از ورود سخنرانیى براى خویشاوندان و یاورانش کرد، و در آن نخست چهره زشت دنیا را به زیبایى تمام ترسیم نمود، و افزود: در چنین اوضاعى که به حق عمل نمى‏شود و از باطل جلوگیرى نمى‏کنند باید به لقاءاللّه‏ رغبت کرد... و اینک متن و ترجمه خطبه:

... امّا بعد، فقد نزَلَ بِنا مِنَ الأمرِ ما قَد تَرَوْنَ. و إنَّ الدّنیا قد تَغَیّرت و تَنکَّرت، و أدبَرَ معروفُها و لَم یَبقِ مِنها إلاّ صُبابَةٌ کصُبابةِ الإناء، و خَسیسُ عَیشٍ کَالمَرعىَ الوَبیل(19). ألا تَروْنَ إلىَ الحقّ لا یُعمَل به، و إلىَ الباطلِ لا یُتَناهى عنه، لیَرغبَ المؤمنُ فى لقاءِاللّه‏. فَإنّى لا اَرَى المَوتَ إلاّ سَعادة و الحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إلاّ بَرَما. النّاسُ عَبیدُ الدّنیا و الدّینُ لَعقٌ على ألسِنَتِهِم، یَحُوطونَه ما دَرَّتْ مَعایِشُهم. فإذا مُحِّصوا بالبلاء قلَّ الدَّیّانون(20):

... اما بعد [از حمد و صلوات]، از کار [بیعت یا کشتنم] آنچه مى‏بینید پیش آمد. واقعا دنیا دیگرگون شده و چهره زشتى یافته. نیکى‏اش روى برگردانده و رفته، و از آن همه خوبى جز اندکى ـ همانند نمِ ته مانده ظرف آب ـ یا زندگى ذلت‏بار باقى نمانده؛ چون زندگانى ستور در چراگاهِ کم علف و ناگوار.

آیا به حق نمى‏نگرید که به آن عمل نمى‏شود، و به باطل نگاه نمى‏کنید که از آن جلوگیرى نمى‏شود؟ در چنین وضعى مؤمن باید به دیدار خداوند [که با شهادت حاصل مى‏شود [رغبت داشته باشد. بنابر این من مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمگران را جز رنج و دل تنگى نمى‏بینم.

مردم بنده دنیایند و دین بر سر زبانهاشان هست [لقلقه زبانى است نه از ته دل]. آن را نگه مى‏دارند و دیندار هستند تا براى زندگیشان سود داشته باشد، اما وقتى که [با پیشامدهاى دشوار [در بوته آزمایش قرار گرفتند دینداران کم مى‏شوند.

این خطبه همانند بسیارى از سخنرانیهاى امام حسین علیه‏السلام در اوج بلاغت است. تشبیهات آن زنده، گویا و زیباست، همراه با مبالغه‏اى مناسبِ حال که واقعیتها را ارائه مى‏دهد و به وضوح وضع دنیا و مردم آن را مجسم مى‏کند. بجاست یادآور شویم همین قدرت بیان و هنرمندى در ارائه معانى، خود یکى از علل حفظ و نقل و بر جا ماندن خطبه‏ها یا اشعار زیباست.

9ـ از بزرگوارى و کرامت حضرت ابا عبداللّه‏ الحسین علیه‏السلام در حادثه غم‏انگیز کربلا، این است که در طول سفر، مکرّر به اشاره و تصریح همراهانش را در بازگشت به وطن خود آزاد گذاشت، حتى در شب عاشورا فرمود: و هذا اللیل قد غَشِیَکم فاتَّخِذوهُ جَمَلا... تاریکى شب شما را فرا گرفته آن را مرکبى براى خود بگیرید و به شهرهایتان بروید، که این قوم مرا مى‏طلبند، اجازه رفتن به شما دادم. اما کسى نرفت. این آخرین امتحان اصحابِ کرام امام بود. پس از این موفقیت حضرت در پاسخ خواهرش زینب فرمود:

واللّه‏ِ لقَد بَلَوتُهُم فَما وَجَدتُ فیهِم إلاّ اشْوَسَ الأقْعَس، یَستَأنِسونَ بالمَنِیَّة دونى استیناسَ الطِّفلِ الى مَحالبِ أُمِّه(21).

به خدا سوگند همانا آنها را آزمودم، در بین آنها جز افراد جنگجوى دلاور و استوار و پابرجا نیافتم، که همه به شهادت در جلو من انس دارند همچنان که کودک شیرخوار به پستان مادرش مأنوس است.

صمیمانه باید خطاب به آنان گفت: بأبى انتم و اُمّى. طِبتُم و طابَتِ الأرضُ الّتى فیها دُفِنتُم و فُزتُم فَوزا عظیما.

10ـ از برنامه‏هاى هدایتى حضرت امام حسین علیه‏السلام در حادثه کربلا ـ و بخصوص در روز عاشورا ـ نصیحت دشمن بود که در هر فرصت مناسب انجام مى‏داد، تا هم رأفت و رحمتش را که نشانى از رحمت الهى است به آنان نشان دهد، و هم بر آنان اتمام حجّت کند، و هم تبلیغات سوئى که وى را خروج‏کننده بر ضد حکومت اسلامى معرفى مى‏کند (یعنى خارجى) خنثى کند.

روش امام در این هدایت و دلالت به وسیله تذکّر و پند دادن، بیدار کردن وجدان و شعور طبیعى، و گاه با سرزنش از پیمان شکنى و دنیاطلبى آنان انجام مى‏گرفت، و به تعبیر قرآن با «موعظه حسنه».

اینک آخرین جملات از خطبه روز عاشورا، که عزت و شجاعت و روحیه حماسى حضرت را ارائه مى‏دهد نقل مى‏کنیم، و آن در پاسخ یکى از کوفیان دعوت‏کننده امام بود که گفت: اى حسین! چرا با پسرعمویت بیعت نمى‏کنى تا با تو به دلخواهت رفتار کنند و کوچک‏ترین ناراحتى متوجه تو نشود.

امام حسین علیه‏السلام در جواب فرمود: لا واللّه‏ لا اُعطیهم بیَدى إعطاءَ الذّلیلِ و لا أفِرُّ مِنهم فِرارَ العَبید(22). یا عبادَ اللّه‏ إنّى عُذتُ برَبّى و ربّکم أنْ تَرجُمون. اَعوذُ برَبّى و رَبِّکم مِن کلِّ مُتکبِّرٍ لا یُؤمِنُ بیَومِ الحساب(23)!

نه، به خدا قسم نه چون افراد ذلیل دست بیعت در دست آنان مى‏گذارم، و نه مانند بردگان از صحنه جنگ فرار مى‏کنم. سپس آیاتى از قرآن که گفتار حضرت موسى را در برابر لجاجت و کفرورزى فرعون و تابعانش بیان مى‏کند قرائت فرمود: اى بندگان خدا من از شر اینکه سنگسارم کنید به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مى‏برم. به پرورگارم و پروردگار شما از [شر] هر متکبرى که به روز حساب ایمان ندارد پناه مى‏برم.

11ـ گفتیم از برنامه‏هاى حضرت ابا عبداللّه‏ علیه‏السلام نصیحت و دلالت دشمن بود. باشد که غافلى آگاه و فریب خورده‏اى هشیار گردد. در همین راستا پس از اینکه سپاهیان عمرِ سعد آماده حمله شدند براى دومین بار حجت حق سخنرانى کرد. در این گفتار بعد از امر به سکوت دشمن، پیمان‏شکنى آنان را یادآور شد، و آثار سوءِ حرامخوارى را ذکر کرد و به جنایت بزرگى که مى‏خواهند مرتکب شوند توجه داد و به شماتت آنان پرداخت و بالاخره فرمود:

اَلا! اِنَّ الدَّعِىَّ بنَ الدَّعِىّ قد رَکَزَ بَینَ اثْنَتَینِ بینَ السِّلَّةِ والذِّلَّة و هَیهاتَ مِنّا الذِّلَّة. یَأبَى اللّه‏ُ لَنا ذلکَ وَ رَسُولُه و المُؤمِنونَ و حُجورٌ طابَت و طَهُرت و أُنوفٌ حَمِیَّةٌ و نُفوسٌ أبِیَّةٌ مِن اَنْ نُؤثِرَ طاعةَ اللِّئام على مَصارِعِ الکِرام. ألا إنّى قد أعذَرتُ و أنذَرتُ. ألا إنّى زاحِفٌ بهذِهِ الأُسرَةِ على قِلّةِ العَدد و خِذلانِ الناصِر(24).

در این سخنرانى ـ که ظاهرا آخرین نصیحت و اتمام حجت با عمر سعد و لشکریانش مى‏باشد ـ نیز فصاحت الفاظ و بلاغت معانى در حد کمال است، به صورتى که برگرداندن همه ریزه‏کاریهاى ادبى‏اش دشوار است، و اینک ترجمه‏اى در حد توان:

بدانید که این حرام‏زاده [ابن زیاد] فرزند حرام‏زاده مرا در بین دو راه قرار داده: نبرد و شمشیرزنى یا تحمل ذلّت و خوارى؛ و ذلّت از ما بسیار دور است. خدا و رسولش و مؤمنان همگى از اینکه ذلّت و پستى را بپذیریم نا راضى‏اند و امتناع مى‏کنند؛ و دامنهاى پاک مادران و [پدران] با غیرتى که زیر بار ظلم نمى‏روند و نفوسى که به دنائت و پستى تن در نمى‏دهند از اینکه سر سپردگى به ناکسان و اطاعت از لِئام را بر قتلگاه‏هاى بزرگ‏مردان برگزینیم رضایت نمى‏دهند.

آگاه باشید که من عذر خود را آشکارا گفتم و بر من گناهى نیست، و شما را از سرانجام کارتان آگاه کردم و بر حذر داشتم. بدانید که من و خانواده‏ام با وجود کمى عدد و یارى نکردن یاور [دعوت‏کننده]، براى جهاد آماده‏ام [و به میدان شهادت رونده].

سپس حضرت با استشهاد به چند بیتِ حماسى پیروزى معنوى خود را ـ با وجود شکست ظاهرى ـ ابراز کردند، و آینده ننگین و ذلّت‏بارى که در انتظار آن نامردان کافرپیشه است به آنان گوشزد فرمودند، و در پایان دست دعا برافراشته نفرینشان کردند و بدین گونه تَبرّى خود را از آن پلیدان دوزخى اظهار داشتند.

12ـ از رذالت و بى‏شرافتى لشکر ابن سعد این که چون جنگ‏آورى و دلاورى امام حسین علیه‏السلام را دیدند بر آن شدند که از غیرت و حمیّت حضرت سوء استفاده کنند، بدین جهت شیطنت کرده به خیمه‏هاى اهل بیت و حریم الهى حمله بردند. در این هنگام حضرت به آنان توجه کرده فرمودند:

یا شیعةَ آلِ ابى سُفیان: اِنْ لَم یکُن لَکم دینٌ و کُنتُم لا تَخافُونَ المَعادَ فکونوا أحرارا فى دُنیاکم، وَ ارْجِعوا الى أحسابِکم اِن کُنتُم عُرُبا کما تَزعُمون... اَنا الَّذى اُقاتِلُکُم و تُقاتِلونى و النِّساءُ لَیسَ عَلیهِنّ جُناحٌ، فَامنَعوا عُتاتَکُم عَنِ التعرُّضِ لِحَرمى ما دُمتُ حَیّا(25):

اى پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز رستاخیز و جزا نمى‏ترسید، دست کم در زندگى دنیویتان آزاده باشید. اگر عرب نژادید [و غیرت عربى دارید] چنان که مى‏پندارید، به افتخارات پدرانتان بیندیشید [که این گونه تجاوز شیوه عرب نیست].

چون این سخن گفته شد شِمر پرسید: اى حسین چه مى‏گویى؟ و جواب شنید:

منم که با شما جنگ مى‏کنم و شما هم با من مى‏جنگید. بانوان [در خیمه‏ها] گناهى ندارند. پس تا زنده‏ام این تجاوزکاران ظالم را از دستبرد به حرَم من باز دارید.

شمر گفت: فرزند فاطمه! این حق را به تو مى‏دهم، و سپاهیان را از حمله به خیمه‏ها بازداشت و گفت: به خود او حمله برید، که به جان خودم او همتایى بزرگوار و هماوردى مردانه است(26).

* * *

اینک که ما بر فراز قلّه زمان، پس از 1362 سال به این حادثه تاریخى مى‏نگریم، بیش از زمان وقوع به عظمت آن که از بزرگى و بزرگوارى قهرمانش ناشى شده پى مى‏بریم، و مى‏توانیم بهتر آن را ارزیابى کنیم و نکته‏ها فرا گیریم تا زندگى فردى و جمعى، فرهنگى و سیاسى خود را بهتر از آن کنیم که هست.

بازنگرى و تأمّل در گفتار سرور شهیدان که همواره با کردار توأم بود ما را در تشخیص درستِ وظایف، ایمان قاطع به هدف، خلوص نیّت، صبر و پایدارى در انجام دادن تکلیف یارى مى‏کند، و فضایل اخلاقى مانند حُرّیت و آزادگى، عزّت و ارجمندى، شجاعت و دلیرى، مبارزه با فساد و ظلمِ حاکمان را به ما مى‏آموزد.

آیا ممکن است مرثیه‏خوانان و مدّاحان مذهبى به این نکات آموزنده و متن سخنان حضرت هم به قدر ذکر مصائب توجه فرمایند تا تبعیت جامعه از آن امام مفترض الطاعه افزون‏تر گردد؟

آیا نقل مطالبى احیانا ضعیف یا نادرست ـ به صِرف اینکه نوشته یا گفته‏اند ـ براى گریاندن مستمعان مورد رضایت سیدالشهداء علیه‏السلام است یا تعلیم اهداف عالى آن حضرت که از گفتارشان برمى‏آید؟

آیا زمان آن نرسیده تا از مجالس روضه‏خوانى براى ارتقاى فرهنگ و شعور دینى مردم به صورت بهترى استفاده کنیم؟

عن الصادق علیه‏السلام قال: خَرج الحسینُ بن على علیه‏السلام على أصحابِه فقال: ایُّها الناس! إنَّ اللّه‏َ جَلَّ ذکرهُ ما خلقَ اِلاّ لیَعرِفُوه، فإذا عَرفوه عَبدوه، فإذا عَبدوه إستَغنَوا بعبادَتِه عَن عِبادةِ مَن سواه. (سفینة البحار 2/181)

از حضرت صادق علیه‏السلام روایت شده که امام حسین علیه‏السلام به اصحابش فرمود: اى مردم! خداى تعالى بندگان را جز براى این که نسبت به او معرفت پیدا کنند نیافرید. در نتیجه هنگامى که او را شناختند به پرستش او مى‏پردازند، و چون او را پرستیدند به این وسیله از عبادت غیر او بى‏نیاز مى‏شوند.

1- قصص / 88.

2- براى شرح این مطالب رک: محمّد رضا حکیمى، امام در عینیت جامعه، گفتار نخست.

3- در باره تحلیل تاریخى و سرانجام این دو قیام رک: محمّد کاظم خواجویان، تاریخ تشیّع، جهاد دانشگاهى مشهد، چاپ گوتمبرگ، 1376، 54-60.

4- به واسطه تقارن سال 1381 شمسى با عاشوراى محرم 1423 و 1424 قمرى، مقام معظم رهبرى ـ دامت برکاته ـ در پیام نوروزى خود فرمودند: «جا دارد که ما امسال را سال عزت و افتخار حسینى بدانیم».

5- براى آگاهى از این رویدادها در منابع کهن رک: محمّد بن على بن اعثم کوفى (م. 314 ق)، الفتوح، ترجمه محمّد بن احمد مستوفى هروى (سده ششم)، تصحیح غلامرضا طباطبایى مجد، «بیعت خواستن یزید از امام حسین(ع)، 819-830.

6- محمّد صادق نجمى، سخنان حسین بن على علیه‏السّلام از مدینه تا کربلا، چاپ پنجم، 1364، ص 12. در موارد دیگر نیز مأخذ ما همین کتاب است که از چند مأخذ کهن سخنان امام را نقل مى‏کند.

7- همان، 18.

8- بنا بر رسم عرب که بعضى جمله‏هاى مهم و معروف را تلخیص کرده به نامى مى‏خواند مقصود از «استرجاع» جمله «انا للّه‏ و انّا الیه راجعون» است، همین طور «بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم» را «بسمله» و «لا حول و لا قوة إلاّ باللّه‏» را «حَوقَله» مى‏نامد.

9- در قرآن مجید نیز به همین معنى استعمال شده: زخرف / 89.

10- سخنان حسین بن على(ع) از مدینه تا کربلا، 32.

11- همان، 36. متن وصیت‏نامه در مقتل خوارزمى (1/188) نقل شده است.

12- العَمْر: الحیاة، الدین و منه لَعَمرى فى القسَم اى لَدینى (سعید الخورى، أقرب الموارد فى فصح العربیة و الشوارد).

13- تمام نامه در این کتابها آمده: تاریخ الرسل و الملوک 7/235؛ الکامل ابن اثیر 3/267؛ الإرشاد 204؛ مقتل خوارزمى 1/195؛ سخنان حسین بن على از مدینه تا کربلا، 57.

14- لُهوف، 53؛ مثیر الأحزان، 21. به نقل از سخنان حسین بن على(ع) از مدینه تا کربلا، 63. در این کتاب که مأخذ نویسنده در نقل سخنان امام و نه ترجمه آنهاست جمله اول خطبه چنین ترجمه شده: «مرگ بر انسانها لازم افتاده همانند اثر گردن‏بند که لازمه گردن دختران است» ص 65.

15- همان، 257.

16- منزل: جاى نزول و فرود آمدن کاروان. یادآور مى‏شود امام و حُرّ هر دو در این محل فرود آمده بودند. در فرصتى که دست داد حضرت این سخنان را بیان کردند.

17- طبرى، 7/300؛ کامل ابن اثیر 3/280؛ خوارزمى 1/234؛ انساب الأشراف 3/171؛ به نقل از: سخنان حسین بن على(ع) از مدینه تا کربلا، 148.

18- نویسنده به خاطر دارد سالها پیش از انقلاب اسلامى عین جملات حضرت توسط دینداران انقلابى به صورت اعلامیه نوشته و پنهانى پخش مى‏شد تا شاهدى بر لزوم مبارزه با شاه باشد؛ و این است نمونه‏اى از تأثیر سخنان شورانگیز امام تا زمان ما.

19- وَبیل: چراگاه ناگوارنده (عبدالرحیم صفى پور، منتهى‏الأرب فى لغة العرَب).

20- تحف العقول، به تصحیح على اکبر غفّارى، شعبان 1384، 249-250 با اندک تفاوت لفظى. طبرى، 7/300؛ مقتل خوارزمى 512. به نقل از سخنان حسین بن على از مدینه تا کربلا، 180.

21- سخنان حسین بن على(ع) از مدینه‏تا کربلا، 202-204.

22- انساب الأشراف، 3/188. به نقل از مأخذ پیشین، 229.

23- دُخان / 20؛ غافر / 27 (با اندک تغییر در صیغه فعل).

24- این سخنرانى طولانى ـ که ما چند سطر مناسب با موضوع مقاله را از آن برگزیدیم ـ در کتابهاى تحف العقول و لهوف و مقتل خوارزمى و آثار دیگر آمده. به نقل از سخنان حسین بن على(ع) از مدینه تا کربلا، 237.

25- مقتل خوارزمى، 2/33. به نقل از سخنان حسین بن على(ع) از مدینه تا کربلا، 320.

26- همان، 322

محمّد مهدى رکنى یزدى

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد