تسنیم

مطالب قرآنی: مقالات-حدیث-گزارش-درباره قرآن-پند بزرگان-کتابشناسی-علوم قرآنی-حفظ قرآن-شان نزول-پرسش و پاسخ-آیامیدانید-دین و زندگی

تسنیم

مطالب قرآنی: مقالات-حدیث-گزارش-درباره قرآن-پند بزرگان-کتابشناسی-علوم قرآنی-حفظ قرآن-شان نزول-پرسش و پاسخ-آیامیدانید-دین و زندگی

نقش قرآن در اندیشه سیاسی

دکتر شریعتی
 

 

امیر رضایی در کتاب کاربرد آیات قرآنی در اندیشه سیاسی دکتر شریعتی، آیاتی را که دکتر شریعتی در 35 مجلد مجموعه آثار خویش آورده، جمع آوری کرده است. نویسنده، تنها آیاتی را که در اندیشه سیاسی دکتر شریعتی قرار می گیرد، استخراج نموده و خلاصه ای از تفاسیر مربوط به آن را آورده است. البته بیشتر مطالب اکثر کتاب های دکتر شریعتی به مسائل اجتماعی و فرهنگی مربوط است، و به تبع آن، آیات به کار رفته در آثار  دکتر شریعتی؛ اما نویسنده می کوشد آیاتی را که حتی بخشی از آن سیاسی است ذکر کند و تنها همان بخش و تفسیر مربوط به آن را بیاورد. به عقیده نویسنده، دکترشریعتی نوترین و بهترین تفسیرها را از آیات قرآن در کتاب هایش به عمل آورده است.

 

آیات سیاسی قرآن

مهم ترین آیاتی که دکتر شریعتی از آن برداشت و بهره برداری سیاسی می کند، به ترتیب سوره های قرآنی عبارتند از:

"لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد  استمسک بالعروة الوثقی لا انفصام لها و الله سمیع علیم ؛ در دین هیچ اجباری نیست راه از بیراهه به خوبی آشکار شده است، پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد، به یقین به دستاویزی استوار که آن را گسستن نیست، چنگ زده است و خداوند شنوای داناست."(1)

شریعتی در توضیح این آیه می نویسد: مسئله اساسی این است که مردم حق و باطل و هنجار و ناهنجار را در زمان و در نظام خویش تشخیص بدهند. روشنفکر فقط باید این دو را در نظر مردم مشخص سازد. انتخاب با خود مردم بوده و انتخاب مردم مسلم است لذا نیازی به دیکتاتوری در نظام اجتماعی نیست.

"کنتم خیر امة اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تومنون بالله ولو آمن اهل الکتاب لکان خیراً لهم منهم المومنون و اکثرهم الفاسقون؛ شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شده اید، به کارهای پسندیده فرمان می دهید و از کار ناپسند باز می دارید و به خدا ایمان دارید و اگر اهل کتاب (همه) ایمان آورده بودند، قطعاً برایشان بهتر بود. برخی از آنان مومن اند ولی بیشترشان نافرمانند."(2)

شریعتی در این باره می گوید: "وصایت"، آن طور که تشیع علوی می گوید، انتصاب است نه انتخاب به این معنا که پیامبر، به عنوان رهبر و وصی، بهترین و لایق ترین کسی را که برای ادامه رسالتش می شناسد، به مردم معرفی می کند و رهبری او را به مردم توصیه می کند. این توصیه یک سفارش ساده نیست که مردم بتوانند به آن عمل نکنند، زیرا مردم موظف اند رهبری داناترین و پاک ترین انسان را بپذیرند، چنین کسی را پیغمبر به مردم می شناساند، تا بدین طریق جامعه اسلامی طی دوازده نسل ساخته شود، و این رهبران، جامعه اسلامی را در نهایت به آستانه ای برسانند که امتی تشکیل شود تا مصداق این آیه کریمه باشد و در آن عناصر فساد و بردگی و استثمار و فریب مردم نابود کردند و هر فردی از مسلمان ها به رشد و آگاهی سیاسی و خود آگاهی دینی برسد و شایستگی این را پیدا کند که بر اساس حکم دیگر اسلام (یعنی بیعت) سرنوشت خود را پس از دوره "وصایت"، خود انتخاب کند.

"یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعواالرسول و اولی الامر منکم فان تنازعتم فی شی فردوه الی الله و رسوله ان کنتم تومنون بالله و الیوم الاخر ذلک خیر و احسن تاویلا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را نیز اطاعت کنید. پس هر گاه در امری دینی اختلاف نظر یافتید، اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، آن را به کتاب خدا و سنت پیامبر او عرضه بدارید. این بهتر و نیک فرجام تر است."(3)

به اعتقاد شریعتی در روزگاری که رهبری، مشخص و علنی نیست و دستگاه های تبلیغاتی و ارتباطی نیز نمی توانند آزادانه عمل کنند، کنجکاوی کردن، "اما" گفتن و ... خطرناک است. باید اطاعتی کورکورانه و تشکیلاتی داشت و همین که از رهبری قابل اعتماد فرمان رسید، بی چون و چرا اطاعت کرد؛ همان اصلی که امروز در تشکیلات مبارزه مخفی می گویند. (بی چون و چرا از رهبری اطاعت کنید، بی شک اگر منحرف شدید، می توانید او را از پشت و پنهانی بزنید، اما از او رسماً سرپیچی نکنید). این معنای تقلیدی است که در تشیع وجود دارد و شیعه پیروی از امام را بر اساس آیه "اطیعوا... . و اطیعواالرسول و اولی امرمنکم" توجیه می کند و امام را اولی الامر می داند که خدا اطاعتش را در ردیف اطاعت از خود و اطاعت از رسول برشمرده است؛ همین تقلید نیز برای رهبر غیر امام معصوم، که نائب اوست، در شیعه شناخته می شود. می بینیم که این تقلید، یک تقلید اجتماعی و تشکیلاتی است، نه تقلید عقلی و بی مسئولیت.

"ولو شئنا لرفعناه بها ولکنه اخلد الی الارض و اتبع هواه فمثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یهلث او تترکه یلهث ذلک مثل القوم الذین کذبوا بآیاتنا فاقصص القصص لعلهم یتفکرون. و  اگر می خواستیم، خود او را به وسیله آن آیات بالا می بردیم. اما او به دنیا گرایید و از هوای نفس خود پیروی کرد، از این رو داستانش چون داستان سگ است. اگر بر آن حمله ور شوی، زبان از کام برآورد و اگر آن را رها کنی باز هم زبان از کام  برآورد. این مثل آن گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند. پس این داستان را برای آنان حکایت کن، شاید که آنان بیندیشند."(4)

 وقتی که صحبت از "بلعم باعور" می شود، یعنی نشانه و سمبل کسانی که در طول تاریخ بشری، به نفع گروه برخوردار حاکم - که خودشان هم جزء آن گروه بودند - به ضرر مردم تحریف می کردند. قرآن به این جا که می رسد، اصلاً ملاحظه تعبیر و ادب ظاهری و متداول را نمی کند و می گوید: "فمثله کمثل الکلب" یعنی مثال این ها مثال سگ است. چنین لحنی از این حکایت می کند که اینها باعث نابودی استعدادهای بشری در طول تاریخ بوده اند و این توقف ها و رکودها و نابودی قهرمانان بزرگ و نابودی روح های بزرگ را در طول تاریخ بشری تثبیت می کردند و همین ها بودند که تمام اثرات کوشش و جهاد و مبارزات پیغمبران به حق و دین به حق را در تاریخ از بین بردند. این طرز تعبیرات، حکایت از شدت نفرت نسبت به رسالت ملعون مذهب شرک در تاریخ می کند.

"و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ماکان الله معذبهم و هم یستغفرون. ولی تا تو در میان آنان هستی، خدا بر آن نیست که ایشان را عذاب کند و تا آنان طلب آمرزش می کنند، خدا عذاب کننده ایشان نخواهد بود.(5)

اسلام دین خداست و برای نجات آمده، اما می بینیم که نجات نداده است. پس چاره ای نیست جز این که پیروان دینی که مدعی نجات و سیادت انسان و توده های محروم، و نابودی ظلم و جنایت، و استقرار یک نظام جهانی به نفع انسان است. معتقد باشند که این حقیقت اگر چه در طول این هزار و چهار صد سال نتوانسته به شعارهای خود جامه عمل بپوشاند، اما خواهد پوشاند و قطعاً پیروز خواهد شد و بالاخره حقیقت محکوم، بر واقعیت باطل ولی حاکم، پیروز خواهد شد و ما منتظر چنین روز و چنین واقعه ای هستیم. چون خداوند به صراحت، وعده پیروزی اسلام را در قرآن داده که توده های ضعیف مردم را پیشوایان بشریت خواهد کرد و زمین را به آنها خواهد بخشید و می بینیم که تا حال این چنین نشده است، ولی در تحقیق آن شک نداریم؛ هر چند همه عوامل تاریخی و اجتماعی موجود به نابودی حق و ضعف روز افزون جبهه عدالت گواهی دهند و در این میان جز انتظار کاری نشود کرد.

"و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة و یکون الدین کله لله فان انتهوا فان الله ما یعملون بصیر؛ و با آنان بجنگید تا فتنه ای بر جا نماند و دین یکسره از آن خدا گردد، پس اگر از کفر باز ایستند، قطعاً خدا به آنچه انجام می دهند، بیناست."(6)

در مسائل اجتماعی (نه در مسائل اعتقادی) الناس و الله به جای هم اند. بر این اساس هر جا می گوید: "الحکم لله" (حکومت از آن خداست) یعنی حکومت از آن مردم است نه از آنان که خود را نماینده پروردگار خود خدا یا یکی از خویشان نزدیک خدا معرفی می کنند. "المال الله" یعنی سرمایه از آن مردم است، نه در انحصار دستگاه یا اشخاص مخصوصی به نام روحانی و کلیسا و...

"یا ایها الذین آمنوا ان کثیراً من الاحبار و الرهبان لیاکلون اموال الناس بالباطل و یصدون عن سبیل الله و الذین یکنزون الذهب و الفضة ولا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، اکثریت روحانیون و رهبران مذهب یهود و مسیحیت، اموال مردم را به ناحق می خورند و آنان را از راه خدا باز می دارند (یعنی عامل رکود و انحراف و گمراهی اند) و کسانی که زر و سیم را ذخیره می کنند و آن را در راه خدا هزینه نمی کنند، ایشان را از عذابی دردناک خبرده."(7)

ابوذر طبق همین آیه می گوید "ای معاویه! این کاخ را اگر از پول خود می سازی، اسراف است و اگر از پول مردم می سازی، خیانت" یا " ای عثمان! گدایان را تو گدا کردی و ثروتمندان را تو ثروتمند ساختی." در چنین نظامی، رژیم خلافت به رژیم سلطنتی تبدیل می شود و تجملات و تشریفات پادشاهی در حکومت اسلامی پدیدار می گردد؛ شهوت پرستی و دنیا طلبی بر پارسایی و تقوای سیاسی رژیم اسلامی چیره شده است و در مقابل چنین رژیمی باید بدون توجه به ظاهر عوام فریب اسلامی نظام، به مبارزه برخاست و این تنها راه چاره است؛ چرا که سکوت در مقابل چنین نظامی جز یک معنا ندارد. این که موافقی و در کار آنها شریک.

"ولا تقف ما لیس لک به علم، ان السمع و البصر و الفواد کل اولئک کان عنه مسئولاً؛ چیزی را که بدان علم نداری، دنبال مکن، زیرا گوش و چشم و قلب، همه، مورد پرسش واقع خواهند شد."(8)

شریعتی بر آن است که قرآن می گوید گوش و چشم و دل (احساس) همه مسئولند، یعنی جزء جزء و بند بند اندام آدمی دارای مسئولیت است. مسئولیت، مخصوص رهبر و روحانی و روشنفکر نیست. گفته می شود هر فردی، مسئول رهبری همه است  و درست است که: "هر کس با انتخابی که می کند، چون دوست دارد که همه مردم از او پیروی کنند و چنان کنند، با هر انتخابش، گویی برای همه عالم قانون کلی وضع می کند و مسوولیت هر فرد انسانی در زندگی اجتماعی اش به اندازه مسئولیت به عهده گرفتن سرنوشت همه انسان ها، دلهره آور و سنگین است."

"یا یحیی خذالکتاب بقوة و آتیناه الحکم صبیا؛ ای یحیی! کتاب خدا را به جد و جهد بگیر و از کودکی به او (یحیی) نبوت داده ایم."(9)

 شریعتی توضیح می دهد: در آیه قبل و بعد این آیه نیز، خصلت هایی از یحیی بیان می شود که او را شایسته و لایق رهبری و امامت قوم می کند. در تعبیر شیعه از این اصطلاح (امام) آمده است که امام ایده آل است و تجسم عینی مسائل اقتصادی و ذهنی مذهب و نمونه عزیزی که یک مکتب مذهبی به جامعه بشری می دهد تا در ساختمان نسل های انسانی، الگو قرار بگیرد. بنابر این امام به معنای الگو و نمونه است.

قرآن، امامی است که با کلمه ساخته شده و امام، قرآنی که با عناصر انسانی ساخته شده است. کار و نقش امام این است که "معالم الطریق" باشد یعنی علائم راهنمایی را نشان دهد. در این جا فردی فرض می کند که از یک مکتب دیگر (مسیحیت یا زرتشتی یا یهودیت یا...) برای یافتن حق و حکومت حق به اسلام رو می آورد؛ یک بار حکومت را به صورت خلافتی می بیند که خلیفه، عمامه پیغمبر بر سر دارد، اما در زیر عمامه، مظهر شرارت نهفته است. شمشیرهایی را که در دست علی در جهادها وجود داشته و گرزهایی را که بت خانه ها را ویران کرد (گرز توحید)، اکنون در دست کسانی می بیند که خود مجسمه پلیدی و کفرند. چنین کسی رد پای اسلام را کجا باید بیابد؟ منبرها دست اینهاست، پیش نمازها و مفسرین و محدثین را اینها تعیین می کنند و ناشر کتاب های قرآن همین هایند. چنین فردی از کجا باید به حقیقت دست یابد؟ این است که راه را گم می کند و به جایی می رسد که تمام اسلام و ایده آلی که او را به اسلام کشانده، وسیله ای برای استثمار او به نفع خلافت می شود. "علائم راهنمایی" یا "معالم الطریق"- که پیشتر از آن نام برده شد- یعنی در این طوفان فرض ها و شهودت های سیاسی که دستگاه حاکم بر ظاهر اسلامی به پا کرده است، چنین کسی با آن، راه خویش را باز یابد.

"قل اطیعوا الله و اطیعوا الرسول فان تولوا فانما علیه ماحمل و علیکم ما حملتم و ان تطیعوه تهتدوا و ماعلی الرسول الا البلاغ المبین؛ بگو خدا و پیامبر را اطاعت کنید، پس اگر پشت نمودید، بدانید که بر عهده اوست آنچه تکلیف شده و بر عهده شماست آنچه موظف هستید و اگر اطاعتش کنید، راه خواهید یافت و بر فرستاده خدا جز ابلاغ آشکار ماموریتی نیست."(10)

شریعتی می نویسد در این جا قرآن تاکید می کند که هدایت دینی مردم نیز تنها به دست خداست و  حتی شخص پیامبر هم در این کار نقشی ندارد و کار او تنها ابلاغ پیام است و بس. در این جا اسلام می کوشد تا نقش طبقه ای را نفی کند که در تاریخ بشر به نمایندگی از طرف خدا یا خدایان، و به نام دین و اخلاق و هدایت خلق، خود را دارای مقام ممتاز اجتماعی و حتی ذات و تبار فوق بشری می شمرند و از این طریق بر احساس و اندیشه مردم افسار می زنند، همه را اسیر رژیم "استبداد" می سازند، حقیقت دین را به مصلحت تحریف می کنند، پندارهای خویش را به کتاب خدا نسبت می دهند و مردم را به پرستش خویش وا می دارند. این جاست که اسلام رسمیت طبقاتی چنین قدرت حاکمی را نفی می کند و این مانع بزرگ را از سر راه آگاهی و آزادی و انتخاب و هدایت راستین مردم بر می دارد و بزرگ ترین عمل انقلابی را نه تنها در مذهب بلکه در تاریخ بشر انجام می دهد. اسلام به جای "روحانی" که یک قدرت حاکم بر عقل و علم و حقیقت یابی است، "عالم" را می نشاند، که یک نیاز ضروری جامعه است و آگاهی دهنده و عامل رشد بینش مذهبی.

"تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیراً؛ بزرگ و خجسته است کسی که بر بنده خویش، فرقان (کتاب جدا سازنده حق از باطل) را نازل نمود تا برای جهانیان هشدار دهنده ای باشد."(11)

در اسلام، اعمال حکومت مذهبی در جامعه اسلامی وجود ندارد و کسی "روحانی حرفه ای" نمی شود. در اسلام میان مردم و خدا واسطه نیست. هر کس مستقیماً با او در تماس است. تحصیل علوم در انحصار عده خاصی نیست؛ تحصیل هم بر هر فردی-  از زن و مرد- واجب است. اصول اعتقادی مذهب، تقلید بردار نیست و تبلیغ مذهبی و اصول اخلاقی، یک وظیفه عینی و عمومی است و افراد خاصی رسماً مامور این کار نیستند.

همه سربازند و در عین حال مبلغ خلق و رابط با خالق و این است مبنای "دموکراسی انسانی" که آزادی فرد در برابر قدرت و مرکزیت جامعه تامین می شود.

"و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید؛ و ما انسان را آفریده ایم و می دانیم که نفس او چه وسوسه ای به او می کند و ما از شاهرگ او به او نزدیکتریم."(12)

یعنی رابطه میان انسان و خداوند رابطه مستقیم است. واسطه ای میان انسان و خدا نیست. هر کس می تواند تنها نماز بخواند و مستقیماً با خدا تماس بگیرد. دین اسلام واسطه میان انسان و خداوند را از میان برده است؛ بر خلاف مذاهب دیگر که بین انسان و خدا، واسطه قائل شده اند. مثلاً یک فرد کاتولیک، امکان ندارد عبادتش قبول باشد، مگر این که تسلیم پاپ باشد. اگر عضو کلیسا نبود، به طور منفرد مسیحی نیست. در صورتی که اسلام چنین قیدی ندارد. بنابر این وقتی که خدا مخاطب ماست. نمی توانیم شخصی را واسطه قرار دهیم و این یک مسئله کاملاً اجتماعی است.

"قل اعوذبرب الفلق. من شرّ ما خلق. و من شر غاسق اذا وقب و من شر النفاثات فی العقد؛ بگو پناه می برم به خداوند سپیده دم، از شر آنچه آفریده است، از شر شب ظلمانی ای که در آید و از شر جادوگرانی که در بندها و گره ها افسون دمند و از شر حسودانی که حسد ورزند."(13)

دو نکته عمیق درباره این سوره ذکر کرده اند این که اولاً، حسد از دیگر شرهایی که باید از آنها به خدا پناه برد، جدا آمده است. و به طور استثنایی آن را یک شر مشخص در برابر همه شرهای دیگر عالم وجود نقل کرده است. ثانیاً نشان می دهد که قرآن همیشه زنده است و از واقعیت های همیشه سخن می گوید. یعنی می بینیم که دست های پنهان دشمن برای کوبیدن و لجن مال کردن عوامل بیداری و حرکت در جامعه، همیشه از دوست کمک می گیرد و افراد مزاحم، بیگانه ها را به دست خودی ها از میان بر می دارد. زیرا اگر آنها را علناً نابود کند، بیشتر مایه تحریک و بیداری می شود.

اما چگونه می توان دوست را با دست و زبان دوست فلج ساخت؟ فقط در اثر حسد. این افراد در اسلام و به خصوص تشیع، شیوه خاصی در پیش گرفته اند. مثلاً می دانیم که در مبانی اعتقادی شیعه همچنان که عدل و امامت هست، توسل و شفاعت و تقلید هم وجود دارد. این مبانی، بیشتر جنبه فردی و اخلاقی دارد؛ گذشته از آن ساده تر می توان تحریفشان کرد، مردم را به آن وسیله از مسائل حاد زندگی اجتماعی و پرداختن به مسئولیت های جمعی و اندیشیدن به عوامل و علل بدبختی عمومی و تضادها و تبعیض ها باز داشت، به نام تقیه و تقلید، ساکتشان کرد و به بهانه عبادت و تزکیه، به خود سربندشان ساخت. منظور از "نفاثات" عوامل پنهان کاری است که در حکومت ظلمت، تبلیغاتی تفرقه انداز و آشوبگرانه به راه می اندازند، به سود مزدوران تبلیغاتی.

"قل اعوذ برب الناس. ملک الناس. اله الناس. من شر الوسواس الخناس. الذی یوسوس فی صدور الناس. من الجنة و الناس؛ بگو پناه می برم به پروردگار مردم، پادشاه مردم، معبود مردم،  از شر وسوسه گر نهانی، آن کسی که در سینه های مردم وسوسه می کند، چه از جن و چه از انس.(14)

در اینجا از یک شر سخن می گوید و خدا را به سه صفت می خواند. از شر بیماری های عقل و شعوری که پنهان است و می رود و می آید که در درون های ناخود آگاه، آفت سودا زدگی و منگی را وادار کند سخن بگوید. شری که از شر دشمن خارجی و حتی خائن داخلی خطرناک تر است "مرض" است نه "غرض". اینها قربانی سه طاغوتند: دشمنان مردم، روشنفکران خیانت کار و متعصبان منحط مذهبی. اینها قتل عام می کنند و قاتل نیستند، تهمت می زنند و خود نمی دانند و برای همین هم علی علیه السلام بیش از همه از همین ها رنج می برد، اما او خود می داند که همه آزارهای این مردمان از نادانی است. قربانی جهل اند و ناچار بازیچه جور و ابزار ناآگاه خیانت و کشتن حق و خود نیز در پایان قربانی می شوند. قربانی همان ها که ابزارشان ساخته بودند و برای همین هم علی همه تهمت ها و گستاخی ها و تفرقه ها و... را تحمل می کند و آنان را از شمار مسلمانان و حتی پیروان خویش طرد نمی کند. وقتی خطرشان  جدی می شود، ناچار بر سرشان شمشیر می کشد، اما توصیه می کند که پس از نهروان دیگر خوارج را تعقیب نکنید، آزار ندهید، بلکه از خدا بخواهید تا آگاهشان کند. "خناس" در تفسیرهای دیگر به معنای ظالم و دیکتاتور و جباری که بر مردم مسلط است، نیز آمده است.

همچنین، در این آیه به سه صفت خدا تکیه می شود: رب، ملک و اله، که نشانه نقش الله در جامعه انسانی است و این صفت ها فقط در رابطه با انسان معنا دارد. البته که رب غیر ناس نیست، بلکه در این جا رب الناس و ملک الناس و اله الناس به معنای اجتماعی آمده، نه فلسفی و علمی، یا کلی.

 

نتیجه سخن

بی شک کتابی که برای اداره زندگی بشر آمده است، نمی تواند از ابعاد سیاسی زندگی اجتماعی بی بهره باشد. البته فهم نکات سیاسی آیات قرآنی نیازمند غور در آیات و تفسیر آنهاست و باید تفسیر آیات سیاسی قرآنی را همپای رشد فزاینده و تحولات اجتماعی، صنعتی و ارتباطی جهانی به پیش برد؛ تنها در این صورت می توان از این آیات برای در انداختن نظام سیاسی توسعه مند سود برد، نباید از سخن ها و تهمت ها هراسی به دل راه داد؛ زیرا، این هراس ها از تقوای الهی دور است و حاصل آن نیز، جامعه ای عقب مانده خواهد بود.

 

پی نوشت ها:

1- سوره بقره، آیه 256.

2- سوره آل عمران، آیه 10.

3- سوره نساء، آیه 59.

4- سوره اعراف، آیه 176. 

5- سوره انفال، آیه 33.

6- سوره انفال، آیه 39.

7- سوره توبه، آیه 34.

8- سوره اسراء، آیه 36.

9- سوره مریم، آیه 12.

10- سوره نور، آیه 54.

11- سوره فرقان، آیه 1.

12- سوره ق، آیه 16.

13- سوره فلق، آیه 1-5.

14- سوره ناس، آیه 1-6.

 

منبع :  http://www.tebyan.net/Teb.aspx?nId=14608

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد